سه‌شنبه، مهر ۲۸، ۱۳۸۸

محمد رضا شکوهی فرد-لزوم برنامه ریزی برای اینده ی جنبش

محمد رضا شکوهی فرد-لزوم برنامه ریزی برای اینده ی جنبش
mrshokouhifard@gmail.com
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1682.aspx

دوست و همکار گرانمایه ام بابک داد چندی پیش طی نوشتن مقاله ای با عنوان سبزها به قانون اساسی نوین بیندیشند، نظام رفتنیست، مسئولانه و صادقانه کوشید نیاز مبرم جنبش سبز را به دورنگری و ترسیم فرادید پس از پیروزی، تبیین و تشریح نماید.

متاسفانه هر چند نوشتار مذکور با اقبال گسترده دیداری مخاطبان مواجهه شد اما پیداست که پیام آن هنوز به شکل ملموسی از سوی نخبگان و راهبران جنبش شنیده نشده است.

همان طیفی که ذاتا در هر نهضت مبارزاتی می باید ایفاگر نقش رسامان خطوط حرکتی جنبش باشند، اینک بخش غالبش محل فعل خود را قالبا به جایگاه یک تحلیلگر سیاسی صرف که در خوشبینانه ترین تصور ممکن، پازل ها را کنار هم می گذارد و نتیجه ای عاید می شود، تقلیل داده است.

کماکان مباحث در ارگان های صوتی و تصویری و نوشتاری مرجع، حول انبانی از تحلیلهای صرف متمرکز شده است و انگار نه انگار که آفتاب صبح پس از پیروزی هم مستعد طلوع است و البته ممکن است اگر روال منطقی پی گرفته نشود، آسمانی ابری را هم در آن روز شاهد باشیم و تراژدی سزارین انقلاب پنجاه و هفت دیگر بار تکرار شود، چه که در ان انقلاب نیز مغفول مانده ها در میان انقلابیون و دست اندر کاران فکری و عملی آن همین بود و آخر ان شد که ناظریم.

اگر چه مقایسه نسل راقم شورش ناپخته و کودکانه بهمن 57 با نسل فرابین و خودآگاه امروز ایران، نسلی که برای رسیدن به اهداف پیشروانه خود، از نه گفتن به حاکمیت به عنوان یک ابزار بهره می جوید نه مانند سلفش به مثابه اصل هدف، قیاسی مع الفارغ است، و هر چه هم سعی شود میان این دو مشابهت سازی هایی صورت گیرد، هضم نشدنی می نماید، اما مهم اینجا خروجی عملکردهاست و پرهیز از تکرار اشتباهات محاسباتی و جلوگیری از تبارز دوباره فضای گنگ سیاسی اجتماعی آن روزها .

قطع یقین تعداد جریان ها و افرادی که چندی مانده تا پیروزی انقلاب بهمن، سیر و حوادث رویدادهای صبح پس از فروپاشی رزیم پهلوی را پیش بینی می کردند و برای آن برنامه داشتند را، مشکل می توان با تعداد انگشتان یکدست برابری داد.

فی الواقع آنچه در تابلوی تیره روزهای پس از انقلاب شاهد بودیم، معلول منطقی و مستقیم یکسری از همین غفلت های حاد از سوی اقشار مرجع فکری و سیاسی بود که حرکتی را که خواست خود را از استبداد بکند دیگر بار دچار نوع غلیظ تری از آن کرد.

برنامه ریزی آینده پژوهانه، نشانه پختگی یک حرکت است.

این یک الزام است و باید آن را باورداشت، همچون باوری که به پیروزی داریم، به موازاتش.

اصل استحاله درونی جامعه بوده است و تغییر نگرش آن که رخداده ، حال حاکمیت نشان داده است که ظرفیت همگرایی با چنین دگردیسی عظیمی را ندارد، بنابراین منطقا و تاریخا محکوم به فناست و در این اصل بحثی وجود ندارد و همه بر این مهم متفقیم که نه در کوتاه بل میان مدت انتظار فرارسیدن روز پیروزی انتظاری قریب به یقین است. قراائن و شواهد بسیاری بر تایید این مهم صحه می گذارد.

این یقین مبارک می تواند دلیل محکمی باشد بر لزوم پرداختن بدان چه آقای داد به آن اشاره نمود.

دستگاه با سرعتی باور نکردنی به سمت پرتگاه حرکت می کند، این یک واقعیت عینیست. حال چرا همچنان ذهن را صرفا به تحلیل و در خوشبینانه ترین حالت ارائه راهکار پیشروانه برای جنبش می سپاریم و از طرح و ترسیم ملزومات فردای پیروزی شانه خالی می کنیم.

تلاش در جهت به عرصه وارد کردن گفتمان آینده ساز که اتفاقا با روح نیروی انسانی فاعل جنبش نیز سازگاری شگرفی دارد. این نسل بازهم می گویم فقط برای نه گفتن عزم مبارزه نکرده است.

درک این نکته اساسیست که چه بخواهیم چه نه ، هر چند نام این جنبش سبز است اما رنگ ها ی متفاوت ماهیتش را تشکیل می دهند، حال بر سر یک نشان که نشان سبز است به وفاق رسیده اند و اما هیچ تضمینی وجود ندارد، این وفاق که حول یکسری فصول مشترک مطالباتی جامعه، ماهیت وجودی یافته، فردای پیروزی هم امتداد داشته باشد، مگر آنکه از هم اکنون، رسامان فکری جنبش پیوسته به هر روش، منش، مشرب و ایده ئالی که هستند، دست به کار ترسیم راهبردهای الزام آوری شوند که از تبارز آنارشی لطمه آور که قابل پیش بینی و پیشگیری است، جلوگیری نمایند و با درس گرفتن از تجربه تاریخی پائیز پنجاه و هفت اجازه ندهد اشتباهات سنگین آن روزها مجددا تکرار شود.

متاسفانه در این میان به جای آنکه تدوین مجموعه ای از برنامه های مشخص فردای پیروزی را از طریق به بحث گزاردن الزاماتی از جمله تدوین قانون اساسی جدید، و شاکله بخشی و شالوده ریزی، و طراحی یک میثاق ملی جامع الاطراف و مشترک، برای بهینه سازی فضای احتمالا نسبی دموکراتیک آنروز مد نظر قرار دهیم، مدام پیرامون چگونگی سقوط دستگاه و اینکه با سر سقوط می کند یا با کمر، ذهن مخاطب را تحریک و مشوش می کنیم.

باور داشته باشیم که پیروزی را باور قطعی مان است. بگذاریم روند رخدادها سیر طبیعی خود را تا رسیدن به سر منزل مقصود بپیماید و گستره نگاهمان را از خیره شدن به فضای فعلی و تحلیل صرف آن به درک عملی لزوم ترسیم و تدوین راهکارهایی برای فردای پیروزی که هم کاهنده هزینه ها خواهد بود و هم افزونه ای برای ظرفیت های ثبات و رشد همه جانبه کشور، گسترش دهیم.

آری تا دیر نشده باید صدای دادها را شنید.
+ نوشته شده توسط در سه شنبه بیست و هشتم مهر 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ