جمعه، مهر ۲۴، ۱۳۸۸

قندچی-از ندا تا نرگس

از ندا تا نرگس
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/593-NedaNarges.htm

يکی از مشکلات تحول کنونی ايران اين است که کسانيکه در انقلاب 1357 حضور داشته اند در اين دوره نيز هنوز هستند و در نتيجه خاطرات آن دوران نه بعنوان موضوعات تاريخي بلکه بمثابه چيزي زنده که گوئي امروز 30 سال بعد در حال ادامه است مطرح ميشود. اين موضوع فقط به رژيمي که مرتب خود را انقلابی مينامد و رهبر دولتش را هم هنوز رهبر انقلاب خطاب ميکند محدود نيست بلکه در صف مخالفين هم از اصلاح طلبان درون جمهوری اسلامی تا بقيه نيروهای سياسی اين واقعيت نگاه به 57 غيرقابل انکار است. مثلاً در ديدار ديروز ميرحسين موسوی و محمد خاتمی مهمترين پيام هردو آنها زنده بودن ميراث خميني و انقلاب 57 بود و اينکه آنها خود را ادامه دهندگان راه انقلاب 57 و خميني ميدانند. بقيه نيروهاي اپوزيسيون هم به نوعي رفتار ميکنند که گوئي سي سال پيش همين ديروز بوده است. در صورتيکه با شتابي که عصر کنوني در 30 سال گذشته تغيير کرده است فاصله امروز از انقلاب 57 از فاصله انقلاب 57 تا کورش بزرگ هم زيادتر است.

منظورم اين نيست که نميتوان از دستآوردهاي تاريخ آموخت. ما هنوز در رياضيات از تئوريهاي اقليدس بعد از نزديک به دو هزار سال استفاده ميکنيم. اما قصدم اين است که بگويم اگر اقليدس زنده بود و مثلاً وقتي ميخواستيم لباس بپوشيم هم ميرفتيم و اول فکر جبّه يوناني وي را ميکرديم بجاي آنکه اطرافمان را نگاه کنيم و ببينيم که اصلاً نه تنها به آن جبّه نيازي نداريم بلکه وقتمان را بهتر است صرف کار ديگري کنيم و اهميت اقليدس به لباس وی نيست. يعني تعلّق به خود گذشته را به دور بريزيم و آنچه از آن گذشته اهميت دارد را، آنهم در زمينه هائي که اهميت دارد، مورد توجه قرار دهيم. نظرات نيوتون درباره آشپزي براي ما نبايد اهميتي داشته باشد.

به هر حال نزديکي زماني ما به انقلاب 57 اين مصيبت را هم با خود آورده است. شوروي وقتي به طرف تحول تازه عمده ای رفت حدود 70 سال از انقلاب بلشويکي گذشته بود و همه کسانيکه از آن دوران بودند ديگر فوت شده بودند. البته مايه شعف است که ايران فقط 30 سال بعد از انقلاب 57 دارد تحولي به همان اندازه بزرگ را تجربه ميکند اما اين نزديکي زماني اميدوارم به ضرر ما در تصميم گيريهايمان تمام نشود. مثلاً ميبينم کساني در اپوزيسيون نظير همان سالهاي انقلاب 57 با عجله ميخواهند به هر قيمتي جای باز کنند و در برنامه هاي تلويزيوني به اين منظور اين شبهه را ايجاد ميکنند که گوئي مدرک دکترا دارند وقتي بالاترين مدرک تحصيلي شان ديپلم متوسطه است. اين موضوع ابداً مسأله اي خصوصي نيست. اين درست همان شارلاتان بازي هائي است که در انقلاب 57 ديديم و در رژيم جمهوری اسلامی هم کساني نظير علی کردان که مدعي دکترا از دانشگاه اکسفورد بود ادامه همان بازی ها است، اما در اين روزگار، که به مضحکه دانشجويان تبديل شد. موضوع علی کردان هم اگر بحث خصوصي بود و در فاميلش خود را بجاي حاج آقا، دکتر خطاب کرده بود موضوع عمومي نميشد، ولي وقتي با اين شارلاتان بازي ميخواست فريب کاري کند تا به مقامي برسد، صداي همه در آمد حتي در مجلس اصولگرايان. بيخود نيست که شعار جنبش اخير "مرگ بر اين دولت مردم فريب است." مسأله در عرصه عمومي مطرح است و ابداً هم آنچه مينويسم مسأله شخصي کسي نيست، که مسائل خصوصي افراد به کسي مربوط نيست.

ديگر دوران انقلاب 57 نيست و اين بازي ها جز کمدي تأسف بار چيز ديگري نيست. نسل جديد از هدف وسيله را توجيه ميکند سالهاست که بريده است و به همين علت هم اپوزيسيون کهنه نتوانسته است حتي نيم درصد جنبش اخير را متشکل کند. اين بازي ها در اپوزيسيون همانقدر مشمئز کننده است که نمايشهاي دادگاه های استاليني رژيم. دوران ديگري است. بحث عرصه عمومي است که زماني در دوران انقلاب 57 تشکيلاتهائي بودند که تصوير ميدادند که در ويتنام و کوه و کمند رهبرانشان سلحشورانه در فعاليت اند، و اينگونه هوادار جلب ميکردند، وقتي همه حرفها دروغ بود. امروز نه تنها کسي جلب اين فريبکاري ها نميشود بلکه اصلاً کسي دنبال قهرمان نيست که بخواهد يک رهبر قهرمان پيدا کند. آنهائي هم که عده اي خواستند از اسمشان قهرماني بسازند خود با صداقت ميگويند که فقط از شراکت در اين جنبش ميخواهند به آزادي برسند تا کاري که دوست دارند مثلاً فيلمسازي يا نقاشي را بکنند، و نه ميخواهند رهبر کشوري شوند، و نه دنبال آن هستند که جهاني با مدل معيني درست کنند. فقط ميخواهند در ايران آزاد زندگي کنند و حتي به امثال محمود احمدی نژاد حق بيان بدهند و به کيهان شريعتمداري ها هم اجازه چاپ نظر بدهند با اين تفاوت با آنچه امروز است و تفاوت آنکه ديگران هم بتوانند نظرات مخالف را در روزنامه هاي خود چاپ کنند. يعني واقعاً در اين نسل کنوني کسي فکر نميکند که جواب مسائل دنيا را دارد و بخواهد قدرت را بگيرد و آن جواب را به اجرا گذارد و بقيه را هم خفه کند. به همين علت هم سمبل اين جنبش ندا ميشود و نه حيدرخان.

دو روز پيش نرگس کلهر دختر مشاور محمود احمدي نژاد که فيلمي از شکنجه در ايران را به آلمان آورده بود از آن کشور تقاضاي پناهندگي کرد. مصاحبه اش با حنا مخملباف خيلي ساده بود يعني کاري را داشت ميکرد که فکر ميکرد درست است. نه ميخواست به کسي رهنمود بدهد و نه قهرمان باشد. اما پدرش در واقع بهترين رهنمود را به دنيا داد. پدرش گفت که مادر نرگس بخاطر همکاري وي با دولت احمدي نژاد از او جدا شده است و به همين علت وي خبر نداشته که اصلاً نرگس چه کار ميکند. البته مادر نرگس روز بعد همه حرف هاي آقاي کلهر را تکذيب کرد و جزئيات مسأله خانوادگي را توضيح داد که به هر حال مسأله اي خصوصي است و به خودشان مربوط است و موضوع بحث من نيست. ولي حرف آقاي مهدي کلهر درس خوبي براي همه ايرانيان است که گرچه در اين مورد صحت نداشته است ولي فکر بدي هم نيست. منظورم اين است که اگر کساني در خانواده يا آشنايان با جنايتکاران رژيم همکاري ميکنند ميشود از آنها جدا شد يا به عبارتي آنها را تحريم کرد. شايد قدمي جلو تر بگذاريم و مغازه هائي که همکاران رژيم هستند را نيز تحريم کنيم و از آنها خريد نکنيم. يا با شرکت هائي که به سپاه پاسداران وابسته اند معامله نکنيم. تحريم مصرف کنندگان ابزار بسيار قوي در جوامع مصرفي عصر کنوني است و اين شايد بتواند يکي از قوي ترين اهرم هاي اپوزيسيون در مبارزه براي خواستهاي خود بشود.

اما از ندا تا نرگس درسهاي بسيار زيادي براي ما دارند. برعکس نظرات خانم عبادي که ميگويند در ايران سکولاريسم خريدار ندارد و همه دنبال تفسير ديگر از مذهب اسلام هستند، ندا ها و نرگس ها دارند نشان ميدهند که ميخواهند آنگونه که خود درست ميدانند زندگي کنند و از اصطلاح سکولاريسم هم لزوماً استفاده نميکنند ولي روسري هم بر سر نميگذارند چون دوست ندارند يعنی چون بي روسري بودن را درست ميدانند، نه چون تفسير ديگري از اسلام دارند بلکه چون عقلشان اينگونه به آنها ميگويد. يعني از سيستهاي فکري انقلاب 57 فاصله دارند و نميگويند که چون اسلام اصلاح طلبانه يا سکولاريسم يا هر سيستم ديگري گفته است، اينگونه هستند، بلکه چون درست و نادرست را با عقل خود سنجيده اند، هرچند آنچه عمل ميکنند را ما ميتوانيم سکولاريسم بناميم.

ضمناً منظورم توهين به خانم شيرين عبادي نيست. خانم عبادي زحمات زيادي در 30 سال گذشته براي حقوق بشر و بويژه حقوق کودکان در ايران کشيده اند امّا ديگر امروز با عينکهاي سال 57 نميشود به دنياي واقعي تحول کنوني ايران نگريست. تا آنجا هم که به موضوعات تئوريک مربوط است مسأله اي نيست از صاحب نظران 30 سال پيش و امروز يا حتي از فلاسفه 2000 سال پيش بياموزيم.

مثلاً در عرصه سياست که به سخن خود خانم عبادي تخصص ايشان نيست ديروز در مصاحبه اي گفتند که با تحريم کشورهاي غربي مخالفند امّا گفتند که آن کشورها براي دفاع از خود سپر دفاعي در برابر ايران درست کنند. اميدوارم ايشان در اين زمينه که تخصصشان نيست ديگر از اينگونه نظرات ندهند چرا که بخاطر موقعيتشان اين تلقي را بوجود ميآورند که سخنگوي جنبش دموکراسي خواهي ايران هستند و دارند توصيه سپر دفاعي ميکنند که هزار برابر هر تحريمي ايران را بخطر مياندازد. تقريباً همه حمله هاي نظامي در يک قرن گذشته بنام دفاع صورت گرفته است. اين چه توصيه نابخردانه اي است که ايشان کرده اند.

در رابطه با تحريم خارجي من هم ميدانم که مردم ايران خيلي با آن مسأله دارند و نبايد نيروئي از اپوزيسيون تا وقتي که چنين درخواستي از سوي يک نيروي قوي اپوزيسيون در داخل کشور مطرح نشده باشد چنين خواستي را ابداً طرح کند و با خانم عبادي موافقم که چنين موضعي به ضرر جنبش کنوني مردم ايران است. حتي تحريم هاي بنزين که اکنون مطرح شده است، مسأله است، يعني متأسفانه زماني که کشورهائي مانند روسيه دارند به جمهوري اسلامي اسلحه ميفروشند و تحريم نميشوند، آنوقت فروش بنزين که مستقيماً به زندگي مردم اثر ميگذارد تحريم شود؟ مردم ايران چه فکر خواهند کرد؟ البته دولت ها بستگي به منافعشان کار خود را ميکنند ولي درخواست ما از دولت ها، چه برايشان اهميتي داشته باشد چه نه، موضوع ديگري است.

بنظر من اين موضوعات را بايستي به دولت ها و مردم غرب گفت. مثلاً در گذشته تجربه هاي تحريم به معني فشار بيشتر روي ايرانياني بوده است که ميخواستند به خارج بيايند يا در جائي درس بخوانند و يا کار تجارتي بکنند با به خانواده نيازمندشان کمکي بکنند يا پناهندگي بگيرند. تحريم هوشمندانه در رابطه با سپاه پاسداران مطرح شده است. سپاه پاسداران، ارتش و دولت جداگانه اي، در ايران است، که حتي مؤسسات اقتصادي دارد، ولي تا جزئيات طرح دقيق روشن نباشد، نميشود از آن حمايت کرد، چرا که در ميان مردم ايران برسر موضوع تحريم خيلي حساسيت وجود دارد، چون در حرف يک چيز بوده است ولي در عمل مثلاً فلان دانشجو ديگر نتوانسته در آمريکا پذيرش بگيرد.

البته هنوز مانند گذشته فکر ميکنم براي حذف تحريم ها هر گونه مذاکره اي با دولت ايران بايستي بر مبناي شرط حقوق بشر باشد، اما برقراري تحريم خيلي حساس است و با موضوع حذف تحريم هاي موجود تفاوت اساسي دارد. حذف تحريم ها نبايد پشت پرده و مثلاً با گرفتن امتيازي نظير اکتشاف نفت در خفا، انجام شود، و به همين علت هميشه براي برداشتن تحريم هاي موجود من شرط خقوق بشر را تأکيد کرده ام. اما تحريم آفريقاي جنوبي، اينگونه بود که در آنجا جامعه سفيد و سياه دو بخش جداگانه بودند و مردم سياه هر لطمه اي به سفيد پوستان در زمينه اقتصادي را از خود جدا ميديدند. در مورد عراقِ صدام، تحريم با ايران تفاوتش نه در نوع تحريم بلکه در نوع اپوزيسيون عراق بود که به شکل يک نيروي مدني عمل نميکرد و سرنگوني صدام به هر شکل برايش قابل قبول بود، و به همين علت هم بعداً در حمله به عراق با آمريکا متحد شد. در ايران ابداً چنين نيست. حدود ده سال پيش در يک سري از مقالاتم مفصل در مورد موضوع تحريم بحث کرده بودم که مـتأسفانه برخي درک هاي غلطی از نظراتم گرفتند و مورد حملات زيادی قرار گرفت، ولي اساس بحثم بالاخره براي منتقدين هم روشن شد. با خانم عبادي موافقم و خوشحالم که ايشان از وزنه خود در عرصه بين المللي استفاده ميکنند تا اين ديدگاه هاي مردم ايران در رابطه با تحريم را درست به خارج انتقال دهند.

با شادماني از اينکه ايران امروز ندا آقا سلطان ها و نرگس کلهرها را در دامان خود پرورده است که خيلي ساده براي دنيائي آزاد در ايران گام بر ميدارند و نه استقلال برايشان جنگ راه انداختن است، و نه اسلامي در پشت جمهوري يدک ميکشند؛ و گوئي از شعارهاي زمان انقلاب 57 فقط آزادي برايشان معني دارد اگر هنوز بخواهيم با عينک 57 به تحول اخير بنگريم.

ندا ها و نرگس ها به زودي مجلس مؤسسان در ايران را انتخاب خواهند کرد و بناي ايراني ديگر را خواهند گذاشت که فرسنگها از آنچه شاهدش بوده ايم فاصله خواهد داشت و براي امثال من که از دوران 57 هنوز خاطرات خود را داريم چه بسا اين دنياي جديد غريبه باشد و ايراني خواهد بود که ملتي در آن به شادي زندگي کنند و آنچه دوست دارند و درست ميدانند را انجام دهند و عمرشان را صرف فعاليتهائي که اصل علاقه شان نبوده و بخاطر نبود آزادي بر آنها تحميل شده بر باد ندهند.

ديگر نه براي مذهبي و ايدئولوژي اي خونشان را کسي نريزد، نه مثل آنهائي که در هيچ عمل مسلحانه اي نبوده اند را امروز اين رژيم، سلطنت طلب و مجاهد ناميده است، و برايشان حکم اعدام داده است تو گوئي سال 1357 است و يک ارتش سلطنت در يکطرف و يک تشکيلات مجاهدين در سوي ديگر ايران است. گوئي با ارتش اسکندر مقدونی ميجنگند. بيگناهاني را دستگير کرده اند و با وعده دروغين وادار به اعترافات بدون وکيل کرده اند و از آن اعترافات تحميلي برايشان حکم ساخته اند. بله ندا ها و نرگس ها از همين چيزها است که متنفرند و ميخواهند در ايراني زندگي کنند که در آن صداقت و درستي باشد و نه فريبکاري و شارلاتان بازي. در آن آزادي و عدالت باشد. نه اسلام آقاي خامنه اي را ميخواهند و نه سلحشوري آقاي احمدي نژاد را برای جنگی تازه. ميخواهند خودشان باشند و زندگي بدون دخالت دولت در هر امر خصوصي شان را داشته باشند. آزاد زندگي کنند. آيا اين انتظار زيادي است؟ آيا بيش از نيمي از جهان امروز از اين حداقل آزادي برخوردار نيستند. نداها و نرگس ها نميخواهند جهان سازي کنند ولي با اين حرکت بي آلايش خود، ايران و جهان را خواهند ساخت.

سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و چهارم مهرماه 1388
October 16, 2009

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ