شعار جمهوری ایرانی و نگرانی رژیم-حشمت اله طبرزدی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1665.aspx
به مرور براشفتگی رژیم اسلامی از شعار راهبردی،استقلال-ازادی-جمهوری ایرانی اشکار می شود. سخنان دو روز گذشته ی علی لاریجانی رییس مجلس رژیم اسلامی و سخنان روز گذشته ی احمد خاتمی در نماز جمعه مشخص کرد که ستاد فرماندهی کودتا،پس از حدود 3 ماه سکوت به این نتیجه رسیده است که باید علیه این شعار محوری موضع بگیرند.
به گونه ای که لاریجانی ضمن تقبیح این شعار تاکید کرد که ولایت فقیه با دیکتاتوری مخالف است و این شعار با عزت ایرانی ناسازگار می باشد. همچنین احمد خاتمی تاکید کرد که هرکس این شعار را سر بدهد دشمن ما است. برای این که دشمن اسلام است و دشمن اسلام دشمن ما نیز هست. اگر چه لاریجانی تلاش کرد با ادبیات زیرکانه تری به مخالفت با این شعار بپردازد اما خاتمی بسیار جاهلانه حرف زد. برای این که ملیون ها ایرانی که در راهپیمایی روز قدس این شعار را سر داده بودند را ضد اسلام خطاب کرد و این یک حماقت اشکار است.
لاریجانی مدعی است که ولایت فقیه با دیکتاتوری مخالف است،در حالی که مردم باید در این زمینه داوری کنند نه این که شخص ولی فقیه یا اطرافیان او بخواهند چنین ادعایی را تکرار نمایند. معلوم است که هیچ کس نمی گوید ماست من ترش است. بلکه باید بر عهده ی مشتری گذاشت تا بگوید که ایا ماست ترش است یا شیرین. مردم ایران یا بهتر بگویم اکثریت از عملکرد 30 ساله گذشته ی ولی فقیه در ایران چنین برداشت کرده اند که ماستان ها به شدت ترش است. ان روز که در 30 سال پیش این مردم انقلاب کرده و رزیم اسلامی را به جای رزیم شاهنشاهی نشاندند در این توهم تاریخی بودند که حتما با روی کار اوردن این حکومت از بلا ی دیکتاتوری ازاد می شوند. ان ها بر این گمان بودند که حکومت اسلامی خود به خود با دیکتاتوری در تضاد است و برعکس، در ذات حکومت شاهی دیکتاتوری نهفته است. در واقع این توهم از انجا نشئت گرفت که شاهان بی دین فرض شدند و بی دینی مترادف با دیکتاتوریدر نظر گرفته شد. اما روحانیان و به ویژه در راس ان ها مرجع تقلید به دلیل دینداری پس به خودی خود با دیکتاتوری نیز در مخالفت فرض گردید و این البته یک توهم تاریخی بود. به بیان دیگر،سکولار بودن را به مفهوم بی دینی گرفتند و بدون توجه به تاریخ دموکراسی و حقوق بشر در جهان،چنین نتیجه گرفتند یا نتیجه گرفتیم که سکولاریزم با بی اخلاقی و بی تعهدی و مالا دیکتاتوری برابر است. و در نقطه ی روبرو چنین برداشت کردیم که مرجع دینی به این دلیل که نماز می خواند وشراب نمی خورد و به زنان نا محرم نمی نگرد و تازه از دنیا و زخارف ان بدش می اید، حتما باید ادم خوبی باشد و گرد دیکتاتوری نرود.
شگفتی من از این بابت است که 32 سال پیش تا چه اندازه به ساده سازی مسئله تن دادیم. اصلا به سراغ تاریخ نرفتیم و از دوران حکومت های دینی در اروپا و دوران تفتیش عقاید چیزی نپرسیدیم. با خود نیندیشیدیم که دیکتاتوری مذهبی می تواند بدترین نوع دیکتاتوری باشد.نیاز نیست ولی فقیه یا خلیفه و رهبر اهل شراب خواری و عیش و نوش و بی خدایی باشد تا دیکتاتوری بورزد. همین که بخواهد اراده ی خود را جایگزین اراده ی امر مطلق و قدسی کند کافی است تا پیرامون او بد ترین نوع از تفتیش عقاید و دیکتاتوری مذهبی به وجود بیاید. هر کس با اراده ی او مخالفت کرد به نام مخالفت با خدا و دین و پیامبر به شکنجه و اعدام و نفی بلد محکوم شود. دایره ی این دیکتاتوری تا انجا تنگ و تنگ تر شود که حتا یاران پیشین و حلقه های اولین و پیروان سابقین نیز تحمل نشده و در عوض ،نظامیان برای اجرای اوامر او پا در رکاب شوند.
گویا ما مردم ایران باید خود، حکومت اسلامی را تجربه می کردیم تا به این امر پی ببریم که دیکتاتوری مذهبی از نوع دیکتاتوری های خشن و بی عاطفه و در برخورد با منتقدین و مخالفین،کر و کور و گنگ است.
لاریجانی اما غافل از این امر، از مردم می خواهد که باور کنند ولایت فقیه با دیکتاتوری مخالف است و انگار مخالفین انقدر کودن هستند که باید بر خلاف فهم عملی اشان به ان ها گفته شود که شما اشتباه می کنید تا بلکه درست بفهمند که بله،روز همان شب است و شب همان روز است !
مردم با درک و لمس عملی و 30 ساله به این نتیجه رسیده اند که فریاد بر اورند:مرگ بر دیکتاتور و استقلال - ازادی- جمهوری ایرانی. حال لاریجانی و احمد خاتمی یا هر کس دیگر، از همین مردم به جان امده که رایشان را دزدیده اند و به جای ان توهین و تحقیر و تجاوز و گلوله و زندان و کتک و شکنجه تحویلشان داده اند می خواهند که حتا شعاری سر بدهند که همین ها تایید کنند!زهی بی شرمی!حتا در این حکومتی که می گویند اسلامی است و با دیکتاتوری مخالف است مردم حق ندارند شعاری مخالف خواست این ها بدهند. اگر چنین کنند حتما دشمن اسلام هستند یا ان گونه که لاریجانی می گوید عزت ایران را زیر پا گذاشته اند!
طرفداران دیکتاتوری مذهبی از شعار مرگ بر دیکتاتور به هراس افتاده اند. همین ها شعار جمهوری ایرانی را دشمنی با اسلام قلمداد می کنند. از دیگر سو شعار نه غزه- نه لبنان- جانم فدای ایران را در جهت منفعت صهیونیزم می دانند. دیکتاتوری مذهبی از تریبون های رسمی استفاده می کند تا بار دیگر بر مردم بتازد. این بار اما بر شعار های ان ها می تازد. برای این که پیشتر به اندازه ی کافی بر جسم و جان ان ها تاخت اما نتیجه ای برایش به دست نیامد.ان دوران به سر امد که عده ای قلیل اما همیشه حاکم به جای مردم فکر کنند و به جای ان ها سخن بگویند یا به ان ها بگویند چه چیز خوب است و چه چیز بد است.
نکته این جا است که چگونه است که طرفداران دیکتاتوری مذهبی در چنین شرایطی دست به هجوم تبلیغی علیه شعار های محوری جنبش سبز زده اند؟
برای این رویکرد جدید می توان چند دلیل ارایه کرد:1-تظاهرات ملیونی روز 27 شهریور روز ازادی ایران یا روز قدس، نشان داد که سرکوب و تهدید و تجاوز در سرکوب جنبش سبز تاثیری نداشته است. بلکه مردم را برای شرکت در تظاهرات مصمم تر کرده است.فراموش نکنید که یک هفته پیش از 27 شهریور،خامنه ای مخالفین را تهدید کرد که مبادا شعاری مخالف انچه ان ها تایید کرده اند سر بدهند.از امدن رفسنجانی برای خواندن خطبه جلوگیری کردند و 2 تن از افراطی ترین نیرو های خود را روانه ی نماز جمعه و سخنان پیش از خطبه ها کردند.و سپاه درست یک روز پیش از برگزاری این تظاهرات با صدور اعلامیه ای رسمی به شدت مخالفین را تهدید کرد. با این وجود سیل خروشان مردم به سمت دانشگاه تهران و خیابان های اطراف جاری شد.با این تظاهرات بود که رزیم دریافت که نتوانسته است جلوی مردم را بگیرد. به همین دلیل علیه شعار های مردم به هجوم تبلیغی روی اورده اند.
2-به تعبیر همگان مردم همین هایی هستند که با نشانه ی سبز به خیابان می ایند. طی 30 سال گذشته و به مرور حضور ملیونی مردم در مناسبت هایی مثل 22 بهمن،13 ابان،روز قدس و مناسبت های دیگر به حضور کم شمار تبدیل شد. اینک مردم تصمیم گرفته اند دوباره به میدان بیایند اما این بار با شعار ها و حال و هوایی که خود می خواهند و نه انچه حکومت تعیین می کند. بین حکومت و اکثریت نا راضی و مخالف ،دشمنی در افتاده است. پس حکومت گران قادر نیستند از امدن مردم به صحنه پیشگیری کنند ،این است که تلاش می کنند با استفاده از تریبون های همین مردم شعار ها و خواسته های ان ها را تخریب نمایند. جالب این است که در این کار،عقلای حاکم یا سکوت می کنند یا حتا در جاهایی با مردم همیشه در صحنه همدلی می کنند. مگر نه این بود که قرار بود میزان رای مردم باشد؟ خوب!این هم رای مردم.باور ندارند تا 13 ابان صبر کنند تا یک بار دیگر مردم را ببینند.
3-برخی از طرفداران دیکتاتوری مذهبی که شعار جمهوری ایرانی را مخالفت با اسلام تلقی کرده و شعار جانم فدای ایران را در جهت خواست صهیونیزم می دانند،به این امر واقف هستند که در بین اصلاح طلبان و حتا سلطنت طلبان با شعار جمهوری ایرانی مخالفت هایی وجود دارد. سلطنت طلبان به دلیل مخالفتشان با جمهوری خواهی با این شعار مخالفت هایی هستند و برخی اصلاح طلبان نیز این شعار را با جمهوری اسلامی در تضاد می دانند.طرفداران دیکتاتوری مذهبی در تلاش هستند تا با طرح این گونه مسائل در بین مخالفین اختلاف بیندازند.در این جا باید همه ی مخالفین دیکتاتوری مذهبی از هر طیف و گروه که هستند مراقب باشند که در دام این ترفند دیکتاتوری مذهبی نیفتند.
برای این که شعار جمهوری ایرانی نه به مفهوم مخالفت با اسلام است و نه این که تعیین نوع حکومت اینده است. بدیهی است که حکومت اینده به رای مردم و در یک رفراندوم ازاد تعیین خواهد شد. این شعار حد اکثر بر این مهم تاکید می گذارد که ما حکومت دینی و ایدئولوژیک نمی خواهیم. خواهان جدایی دین از مذهب هستیم.حکومت قانونی اینده ی ایران را نمایندگان ملت در مجلس موئسسان تعیین خواهند کرد و به رای ازاد مردم خواهند گذاشت.
دسته ای از مخالفین نیز شعار نه غزه-نه لبنان-جانم فدای ایران را با حقوق بشر در تناقض دانسته و با ان مخالف هستند. حکومت نیز می خواهد از همین اختلاف بهره ببرد. در حالی که می دانیم که این شعار صرفا به این مفهوم است که مردم ایران بیش از این نمی خواهند گروگان غزه و لبنان باشند. مردم ایران از حقوق همه ی ستمدیدگان در غزه،لبنان،اسرائیل،چچن و... پشتیبانی می کنند اما با طرح این شعار در صدد هستند ایران را از گروگان لنان و فلسطین یا سیاست های ضد منافع ملی حکومت،در انجا رها سازند.و ترجمان درست این شعار این است:هم چچن هم برمه هم کره هم لبنان و البته جانم فدای ایران. در واقع ما طرفدار حقوق بشر هستیم اما چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است. مراقب باشیم که دیکتاتوری مذهبی نخواهد اختلاف افکنی کند.
خلاصه این که دیکتاتوری مذهبی دریافته است که از راه سرکوب نمی تواند مانع از گسترش جنبش ازادی خواهی ملت ایران شود. به همین دلیل به مکر و تخریب روی اورده است. مردم درصدد هستند تا انچه در 30 سال گذشته به حکومت داده اند را از او پس بگیرند. به عبارت دیگر،انچه حکومت به نا حق از مردم گرفته و با ان حکومت کرده یا وسیله ی سرکوب و دیکتاتوری قرار داده است را پس بگیرند. شهدای جنگ و انقلاب،دین و ایین مردم،اصل قدرتی که منشائ حکومت بوده است،مناسبت های ملی و حتا مذهبی و در نهایت سرمایه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی. این ها چیز هایی است که در فردای پس از انقلاب به مرور از سوی گروهی به نام نماینده ی مردم از ان ها ستانده شد و در نهایت علیه خود ان ها به کار گرفته شد. مردم تصمیم دارند این حقوق مسلم خود را به مرور باز ستانند. دیکتاتوری مذهبی باید اندیشه کند و هزینه ی این انتقال ارام ومسالمت امیز را پایین بیاورد. ورق برگشته و جریان امور بر خلاف میل دیکتاتوری مذهبی دوران کرده است.
4- ممکن است دیکتاتوری مذهبی با راه انداختن این تبلیغات بخواهد کسانی چون موسوی و کروبی را وادار کند تا از طرح مجدد این شعار جلوگیری نمایند و حال که نتوانسته اند از جنبش جلوگیری نمایند حد اقل ان را در چارچوب حکومت دینی خودشان استحاله کنند. در این زمینه ذکر این نکته ضروری است که،حتا ان جا که مهندس موسوی بنا به هر دلیل اعلام کرد که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد ،در ارای مردم موثر نیفتاد. نه این که بخواهند به او بی اعتنایی کنند. بلکه خواستند به او نیز بگویند که در این جنبش رای و خواست اکثریت ملاک است و نه یک فرد هر چند که بسیار محترم باشد.و ایشان نیز این خواسته را درک کرده و البته مصلحت اندیشی خود را نیز بیان کردند تا جنبش با توش و توان بیشتر،راه خود را ادامه دهد. این مردم هستند که رهبران را به دنبال خود می کشانند ،رای افراد هر چند بزرگ و محترم تا ان جا موثر است که اکثریت بپسندن. مگر جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران همچون جنبش پوپولیستی است که مردم گله وار به دنبال کاریزما حرکت کنند؟ بی جهت دیکگتاتوری مذهبی نخواهد کروبی و موسوی و دیگران را زیر فشار قرار بدهد تا از این شعار ها برائت بجویند..دیکتاتوری مذهبی باید بیاموزد.
+ نوشته شده توسط در شنبه هجدهم مهر 1388
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1665.aspx
به مرور براشفتگی رژیم اسلامی از شعار راهبردی،استقلال-ازادی-جمهوری ایرانی اشکار می شود. سخنان دو روز گذشته ی علی لاریجانی رییس مجلس رژیم اسلامی و سخنان روز گذشته ی احمد خاتمی در نماز جمعه مشخص کرد که ستاد فرماندهی کودتا،پس از حدود 3 ماه سکوت به این نتیجه رسیده است که باید علیه این شعار محوری موضع بگیرند.
به گونه ای که لاریجانی ضمن تقبیح این شعار تاکید کرد که ولایت فقیه با دیکتاتوری مخالف است و این شعار با عزت ایرانی ناسازگار می باشد. همچنین احمد خاتمی تاکید کرد که هرکس این شعار را سر بدهد دشمن ما است. برای این که دشمن اسلام است و دشمن اسلام دشمن ما نیز هست. اگر چه لاریجانی تلاش کرد با ادبیات زیرکانه تری به مخالفت با این شعار بپردازد اما خاتمی بسیار جاهلانه حرف زد. برای این که ملیون ها ایرانی که در راهپیمایی روز قدس این شعار را سر داده بودند را ضد اسلام خطاب کرد و این یک حماقت اشکار است.
لاریجانی مدعی است که ولایت فقیه با دیکتاتوری مخالف است،در حالی که مردم باید در این زمینه داوری کنند نه این که شخص ولی فقیه یا اطرافیان او بخواهند چنین ادعایی را تکرار نمایند. معلوم است که هیچ کس نمی گوید ماست من ترش است. بلکه باید بر عهده ی مشتری گذاشت تا بگوید که ایا ماست ترش است یا شیرین. مردم ایران یا بهتر بگویم اکثریت از عملکرد 30 ساله گذشته ی ولی فقیه در ایران چنین برداشت کرده اند که ماستان ها به شدت ترش است. ان روز که در 30 سال پیش این مردم انقلاب کرده و رزیم اسلامی را به جای رزیم شاهنشاهی نشاندند در این توهم تاریخی بودند که حتما با روی کار اوردن این حکومت از بلا ی دیکتاتوری ازاد می شوند. ان ها بر این گمان بودند که حکومت اسلامی خود به خود با دیکتاتوری در تضاد است و برعکس، در ذات حکومت شاهی دیکتاتوری نهفته است. در واقع این توهم از انجا نشئت گرفت که شاهان بی دین فرض شدند و بی دینی مترادف با دیکتاتوریدر نظر گرفته شد. اما روحانیان و به ویژه در راس ان ها مرجع تقلید به دلیل دینداری پس به خودی خود با دیکتاتوری نیز در مخالفت فرض گردید و این البته یک توهم تاریخی بود. به بیان دیگر،سکولار بودن را به مفهوم بی دینی گرفتند و بدون توجه به تاریخ دموکراسی و حقوق بشر در جهان،چنین نتیجه گرفتند یا نتیجه گرفتیم که سکولاریزم با بی اخلاقی و بی تعهدی و مالا دیکتاتوری برابر است. و در نقطه ی روبرو چنین برداشت کردیم که مرجع دینی به این دلیل که نماز می خواند وشراب نمی خورد و به زنان نا محرم نمی نگرد و تازه از دنیا و زخارف ان بدش می اید، حتما باید ادم خوبی باشد و گرد دیکتاتوری نرود.
شگفتی من از این بابت است که 32 سال پیش تا چه اندازه به ساده سازی مسئله تن دادیم. اصلا به سراغ تاریخ نرفتیم و از دوران حکومت های دینی در اروپا و دوران تفتیش عقاید چیزی نپرسیدیم. با خود نیندیشیدیم که دیکتاتوری مذهبی می تواند بدترین نوع دیکتاتوری باشد.نیاز نیست ولی فقیه یا خلیفه و رهبر اهل شراب خواری و عیش و نوش و بی خدایی باشد تا دیکتاتوری بورزد. همین که بخواهد اراده ی خود را جایگزین اراده ی امر مطلق و قدسی کند کافی است تا پیرامون او بد ترین نوع از تفتیش عقاید و دیکتاتوری مذهبی به وجود بیاید. هر کس با اراده ی او مخالفت کرد به نام مخالفت با خدا و دین و پیامبر به شکنجه و اعدام و نفی بلد محکوم شود. دایره ی این دیکتاتوری تا انجا تنگ و تنگ تر شود که حتا یاران پیشین و حلقه های اولین و پیروان سابقین نیز تحمل نشده و در عوض ،نظامیان برای اجرای اوامر او پا در رکاب شوند.
گویا ما مردم ایران باید خود، حکومت اسلامی را تجربه می کردیم تا به این امر پی ببریم که دیکتاتوری مذهبی از نوع دیکتاتوری های خشن و بی عاطفه و در برخورد با منتقدین و مخالفین،کر و کور و گنگ است.
لاریجانی اما غافل از این امر، از مردم می خواهد که باور کنند ولایت فقیه با دیکتاتوری مخالف است و انگار مخالفین انقدر کودن هستند که باید بر خلاف فهم عملی اشان به ان ها گفته شود که شما اشتباه می کنید تا بلکه درست بفهمند که بله،روز همان شب است و شب همان روز است !
مردم با درک و لمس عملی و 30 ساله به این نتیجه رسیده اند که فریاد بر اورند:مرگ بر دیکتاتور و استقلال - ازادی- جمهوری ایرانی. حال لاریجانی و احمد خاتمی یا هر کس دیگر، از همین مردم به جان امده که رایشان را دزدیده اند و به جای ان توهین و تحقیر و تجاوز و گلوله و زندان و کتک و شکنجه تحویلشان داده اند می خواهند که حتا شعاری سر بدهند که همین ها تایید کنند!زهی بی شرمی!حتا در این حکومتی که می گویند اسلامی است و با دیکتاتوری مخالف است مردم حق ندارند شعاری مخالف خواست این ها بدهند. اگر چنین کنند حتما دشمن اسلام هستند یا ان گونه که لاریجانی می گوید عزت ایران را زیر پا گذاشته اند!
طرفداران دیکتاتوری مذهبی از شعار مرگ بر دیکتاتور به هراس افتاده اند. همین ها شعار جمهوری ایرانی را دشمنی با اسلام قلمداد می کنند. از دیگر سو شعار نه غزه- نه لبنان- جانم فدای ایران را در جهت منفعت صهیونیزم می دانند. دیکتاتوری مذهبی از تریبون های رسمی استفاده می کند تا بار دیگر بر مردم بتازد. این بار اما بر شعار های ان ها می تازد. برای این که پیشتر به اندازه ی کافی بر جسم و جان ان ها تاخت اما نتیجه ای برایش به دست نیامد.ان دوران به سر امد که عده ای قلیل اما همیشه حاکم به جای مردم فکر کنند و به جای ان ها سخن بگویند یا به ان ها بگویند چه چیز خوب است و چه چیز بد است.
نکته این جا است که چگونه است که طرفداران دیکتاتوری مذهبی در چنین شرایطی دست به هجوم تبلیغی علیه شعار های محوری جنبش سبز زده اند؟
برای این رویکرد جدید می توان چند دلیل ارایه کرد:1-تظاهرات ملیونی روز 27 شهریور روز ازادی ایران یا روز قدس، نشان داد که سرکوب و تهدید و تجاوز در سرکوب جنبش سبز تاثیری نداشته است. بلکه مردم را برای شرکت در تظاهرات مصمم تر کرده است.فراموش نکنید که یک هفته پیش از 27 شهریور،خامنه ای مخالفین را تهدید کرد که مبادا شعاری مخالف انچه ان ها تایید کرده اند سر بدهند.از امدن رفسنجانی برای خواندن خطبه جلوگیری کردند و 2 تن از افراطی ترین نیرو های خود را روانه ی نماز جمعه و سخنان پیش از خطبه ها کردند.و سپاه درست یک روز پیش از برگزاری این تظاهرات با صدور اعلامیه ای رسمی به شدت مخالفین را تهدید کرد. با این وجود سیل خروشان مردم به سمت دانشگاه تهران و خیابان های اطراف جاری شد.با این تظاهرات بود که رزیم دریافت که نتوانسته است جلوی مردم را بگیرد. به همین دلیل علیه شعار های مردم به هجوم تبلیغی روی اورده اند.
2-به تعبیر همگان مردم همین هایی هستند که با نشانه ی سبز به خیابان می ایند. طی 30 سال گذشته و به مرور حضور ملیونی مردم در مناسبت هایی مثل 22 بهمن،13 ابان،روز قدس و مناسبت های دیگر به حضور کم شمار تبدیل شد. اینک مردم تصمیم گرفته اند دوباره به میدان بیایند اما این بار با شعار ها و حال و هوایی که خود می خواهند و نه انچه حکومت تعیین می کند. بین حکومت و اکثریت نا راضی و مخالف ،دشمنی در افتاده است. پس حکومت گران قادر نیستند از امدن مردم به صحنه پیشگیری کنند ،این است که تلاش می کنند با استفاده از تریبون های همین مردم شعار ها و خواسته های ان ها را تخریب نمایند. جالب این است که در این کار،عقلای حاکم یا سکوت می کنند یا حتا در جاهایی با مردم همیشه در صحنه همدلی می کنند. مگر نه این بود که قرار بود میزان رای مردم باشد؟ خوب!این هم رای مردم.باور ندارند تا 13 ابان صبر کنند تا یک بار دیگر مردم را ببینند.
3-برخی از طرفداران دیکتاتوری مذهبی که شعار جمهوری ایرانی را مخالفت با اسلام تلقی کرده و شعار جانم فدای ایران را در جهت خواست صهیونیزم می دانند،به این امر واقف هستند که در بین اصلاح طلبان و حتا سلطنت طلبان با شعار جمهوری ایرانی مخالفت هایی وجود دارد. سلطنت طلبان به دلیل مخالفتشان با جمهوری خواهی با این شعار مخالفت هایی هستند و برخی اصلاح طلبان نیز این شعار را با جمهوری اسلامی در تضاد می دانند.طرفداران دیکتاتوری مذهبی در تلاش هستند تا با طرح این گونه مسائل در بین مخالفین اختلاف بیندازند.در این جا باید همه ی مخالفین دیکتاتوری مذهبی از هر طیف و گروه که هستند مراقب باشند که در دام این ترفند دیکتاتوری مذهبی نیفتند.
برای این که شعار جمهوری ایرانی نه به مفهوم مخالفت با اسلام است و نه این که تعیین نوع حکومت اینده است. بدیهی است که حکومت اینده به رای مردم و در یک رفراندوم ازاد تعیین خواهد شد. این شعار حد اکثر بر این مهم تاکید می گذارد که ما حکومت دینی و ایدئولوژیک نمی خواهیم. خواهان جدایی دین از مذهب هستیم.حکومت قانونی اینده ی ایران را نمایندگان ملت در مجلس موئسسان تعیین خواهند کرد و به رای ازاد مردم خواهند گذاشت.
دسته ای از مخالفین نیز شعار نه غزه-نه لبنان-جانم فدای ایران را با حقوق بشر در تناقض دانسته و با ان مخالف هستند. حکومت نیز می خواهد از همین اختلاف بهره ببرد. در حالی که می دانیم که این شعار صرفا به این مفهوم است که مردم ایران بیش از این نمی خواهند گروگان غزه و لبنان باشند. مردم ایران از حقوق همه ی ستمدیدگان در غزه،لبنان،اسرائیل،چچن و... پشتیبانی می کنند اما با طرح این شعار در صدد هستند ایران را از گروگان لنان و فلسطین یا سیاست های ضد منافع ملی حکومت،در انجا رها سازند.و ترجمان درست این شعار این است:هم چچن هم برمه هم کره هم لبنان و البته جانم فدای ایران. در واقع ما طرفدار حقوق بشر هستیم اما چراغی که به خانه روا است به مسجد حرام است. مراقب باشیم که دیکتاتوری مذهبی نخواهد اختلاف افکنی کند.
خلاصه این که دیکتاتوری مذهبی دریافته است که از راه سرکوب نمی تواند مانع از گسترش جنبش ازادی خواهی ملت ایران شود. به همین دلیل به مکر و تخریب روی اورده است. مردم درصدد هستند تا انچه در 30 سال گذشته به حکومت داده اند را از او پس بگیرند. به عبارت دیگر،انچه حکومت به نا حق از مردم گرفته و با ان حکومت کرده یا وسیله ی سرکوب و دیکتاتوری قرار داده است را پس بگیرند. شهدای جنگ و انقلاب،دین و ایین مردم،اصل قدرتی که منشائ حکومت بوده است،مناسبت های ملی و حتا مذهبی و در نهایت سرمایه های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی و حقوقی. این ها چیز هایی است که در فردای پس از انقلاب به مرور از سوی گروهی به نام نماینده ی مردم از ان ها ستانده شد و در نهایت علیه خود ان ها به کار گرفته شد. مردم تصمیم دارند این حقوق مسلم خود را به مرور باز ستانند. دیکتاتوری مذهبی باید اندیشه کند و هزینه ی این انتقال ارام ومسالمت امیز را پایین بیاورد. ورق برگشته و جریان امور بر خلاف میل دیکتاتوری مذهبی دوران کرده است.
4- ممکن است دیکتاتوری مذهبی با راه انداختن این تبلیغات بخواهد کسانی چون موسوی و کروبی را وادار کند تا از طرح مجدد این شعار جلوگیری نمایند و حال که نتوانسته اند از جنبش جلوگیری نمایند حد اقل ان را در چارچوب حکومت دینی خودشان استحاله کنند. در این زمینه ذکر این نکته ضروری است که،حتا ان جا که مهندس موسوی بنا به هر دلیل اعلام کرد که جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد ،در ارای مردم موثر نیفتاد. نه این که بخواهند به او بی اعتنایی کنند. بلکه خواستند به او نیز بگویند که در این جنبش رای و خواست اکثریت ملاک است و نه یک فرد هر چند که بسیار محترم باشد.و ایشان نیز این خواسته را درک کرده و البته مصلحت اندیشی خود را نیز بیان کردند تا جنبش با توش و توان بیشتر،راه خود را ادامه دهد. این مردم هستند که رهبران را به دنبال خود می کشانند ،رای افراد هر چند بزرگ و محترم تا ان جا موثر است که اکثریت بپسندن. مگر جنبش دموکراسی خواهی ملت ایران همچون جنبش پوپولیستی است که مردم گله وار به دنبال کاریزما حرکت کنند؟ بی جهت دیکگتاتوری مذهبی نخواهد کروبی و موسوی و دیگران را زیر فشار قرار بدهد تا از این شعار ها برائت بجویند..دیکتاتوری مذهبی باید بیاموزد.
+ نوشته شده توسط در شنبه هجدهم مهر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر