یکشنبه، مهر ۲۶، ۱۳۸۸

نیاز جنبش در شرایط کنونی- پیام طبرزدی به طرفداران جنبش سبز


نیاز جنبش در شرایط کنونی- پیام طبرزدی به طرفداران جنبش سبز
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1676.aspx

پرسش اصولی این است که نیاز جنبش سبز در شرایط کنونی چیست؟ و این پرسش را باید با شناخت واقعی تر از شرایط موجود و نیرو های درگیر پاسخ داد. بیان واقعیات هر چند تلخ نباید موجب یاس یا دلزدگی شود. اولین واقعیت یا نقطه ضعف جنبش این است که هنوز نتوانسته است بخش وسیعی از جامعه ی ایرانی را جذب و فعال کند.تحلیل گران سیاسی بر این عقیده هستند که جنبش کنونی دارای خاستگاه طبقاتی است. این نظریه نه بر امده از نظریه ی تاریخی و جامعه شناختی مارکس که تا حدودی برگرفته از دید گاه های جامعه شناس های بعدی مثل ماکس وبر است.برای این که از یک سو دیدگاه هایی که برمبنای تاثیر عوامل اقتصادی-اجتماعی بر جنبش های اجتماعی است را می پذیرد اما از دیگر سو ممکن است در مورد تاثیر پارامتر ها در این امر، اختلاف نظر داشته باشد.
برای نمونه می توان از پارامتر اگاهی یاد کرد. اگر چه ممکن است بخش زیادی از جامعه ی شهری به لحاظ اقتصادی از بخشی از نیرو های کشاورزی یا روستایی در شرایط بدتری باشد اما به این دلیل که اگاه تر است زیر بار سیاست های استحماری دیکتاتوری مذهبی نمی رود .اما برعکس این طبقه ی فرودست در شهر های کوچک و به ویزه روستا ها است که به راحتی به پیاده نظام دیکتاتوری نظامی-مذهبی حاکم تبدیل می شود. فقط کافی است که دیکتاتوری نظامی حاکم با استفاده از تشکیلات خود بتواند با پرداخت سهمیه ی عدالت و گسترش سیاست های صدقه ای و گداپروری،روستایئان و طبقه ی فرودست را بفریبد. در ان صورت، خرید رای ان ها یا تبدیل ان ها به لشکریان طرفدار البته با جیره و مواجب،کار سختی نیست.در چنین شرایطی به راحتی می توان رای گیری که از میوه های دموکراسی است را به راحتی دور زد یا بر علیه دموکراسی به کار گرفت. فراموش نمی کنم که در 31 سال پیش همین شرایط در روستا ها یا در بین طبقه ی فرودست حاکم بود. در واقع به دلیل فقد اگاهی،این طبقه به شدت هوا دار نظام شاهی بود و از وضع موجود در مقابل انقلابیون دفاع می کرد. این در حالی بود که نظام ستم شاهی بیش از همه،به ضرر روستا نشینان و طبقه ی کم در امد کار کرده بود. اما این طبقه به شدت محافظه کار بود. ضعف شاه این بود که نتوانست از این توده ی انبوه اما نا اگاه در مقابل انقلابیون به نفع خودش کار کند اما اسلامی ها این کار را به خوبی اموخته اند.برای این که شاه خودش را فره ایزدی می دانست و نیازی به کسب ارای مردم برای حقانیت بخشیدن به حکومت خود نمی دید اما اسلامی ها به دروغ خود را مردمی معرفی کرده و برای نشان دادن مشروعیت یا حقانیت به خوبی راهکار استحمار مردم را یاد گرفته اند.

ان ها با بسیج این طبقه ی فرو دست و نا اگاه در پای صندوق های رای بر علیه خواست طبقه ی اگاه جامعه بهره می برند.البته فقط این طبقه ی نا اگاه و فرودست نیست که به راحتی به پیاده نظام دیکتاتوری مذهبی تبدیل می شود بلکه بخشی از نیرو های مذهبی نیز اگاهانه و در مقابل دموکراسی خواهان به دفاع از دیکتاتوری مذهبی می پردازند. این دو نیرو در کنار ان نیرویی که منافع خود را در حفظ وضع موجود می داند به یک کل یک پارجه و درخدمت دیکتاتوری مذهبی قرار می گیرد تا با اتکا به رای یا نظر و عمل ان ها ،ازادی خواهان را سرکوب کنند. باید اعتراف کرد که دیکتاتوری مذهبی-نظامی حاکم به راحتی از چنین نیرویی سود می برد. حتا اگر این نیرو به 20 درصد از کل جمعیت 70 ملیونی ایران نرسد.سپاه از طریق بسیج و با استفاده از پول نفت به راحتی این نیرو را به نفع تثبیت دیکتاتوری مذهبی-نظامی بسیج کرده و اثار این کار را درچند سال گذشته و از انتخابات مجلس هفتم دیده ایم.

فقط عوامل پیش گفته نیست که دیکتاتوری نظامی را در موضع برتر قرار می دهد. بلکه ان ها به خوبی دریافته اند که اگر قرار است بمانند باید از نیروی سرکوب حداکثر بهره را ببرند. باز هم به شیوه ی شاه در انقلاب بهمن 57 و در مقابل انقلابیون استناد می کنم. در ان دوره به این دلیل که امریکا بر نظام شاه تسلط داشت و از دیگر سو شاه این امید را داشت که از طریق مسالمت و مثلا ازاد کردن زندانیان سیاسی و ازاد گذاشتن مطبوعات،رژیم خود را بیمه کند ،دیکتاتوری مذهبی اما در یافته است که فقط از طریق مشت اهنین و سرکوب بیشتر ،امیدی به ماندن خواهد داشت. اگر به وقایع اخیر نگاه کنید در می یابید که هر روز که از عمر جنبش سبز می گذرد مشت اهنین حکومت گره تر می شود. در صورتی که ان ها در روز 25 خرداد شاهد تظاهرات بیش از 3 ملیون سبز بودند و در روز 27 شهریور و پس از ان همه سرکوب و تجاوز و شکنجه دیدند که بیش از 2 ملیون نفر به خیابان امده و شعار جمهوری ایرانی و جان فدای ایران سردادند.

هرچه از عمر جنبش سبز می گذرد سرسختی رژیم در مقابل ان افزایش می یابد. در عین حال رهبران جنبش سبز نیز در لاک انفعال فرو می روند. اگرچه مقاومت کسانی چون کروبی و موسوی ستودنی است اما اگر به سخنان ان ها در چند هفته ی اخیر نگاه کنید به خوبی انفعال را در ان می بینید. شاید دلیل اصلی این انفعال تضاد خواست ان ها با شعار های محوری جنبش باشد. یا دلایل دیگری دارد که ما از ان خبر نداریم اما اصل انفعال و ضعف را نمی شود کتمان کرد.

در چنین شرایطی چه باید کرد؟ایا باید دست امید از دامن جنبش شست و به امید جنبش بعدی به مبارزه برخاست یا راه حلی وجود دارد؟به باور من رهبران جنبش سبز نباید از مردم انتظار داشته باشند که شعار هایی سر بدهند که به هر شکل در جهت تثبیت این رژیم باشد.در واقع شعار های جنبش اگر به هر نحو با شعار یا خواسته های دیکتاتوری مذهبی همپوشانی داشته باشد،به مفهوم مرگ جنبش خواهد بود.رهبران جنبش نیز مثل سایرین خوب است نظرات خود در هر زمینه را بیان کنند اما نباید انتظار داشته باشند مردم حتما این نظرات را بپذیرند.اگر این خواست خود ،از جنبش را واقعی کنیم در ان صورت دست از انفعال بر خواهیم داشت. مردم در 30 سال گذشته جمهوری اسلامی از نوع خمینیزم و خامنه ای ان را با همه ی وجود لمس کرده اند. هر کس می خواهد به جمهوری اسلامی برگردد یا ان را حفظ کند باید برود زیر عکس کسانی چون رضا زاده و نه زیر تصویر ندا و سهراب.

هر اندازه تلاش کنیم مردم را به سوی شعار هایی بکشانیم که به نوعی بازتولید انقلاب بهمن 57 یا جمهوری اسلامی ناب خمینیزم از ان فهمیده می شود به همان اندازه مردم را از مشارکت در جنبش مایوس کرده ایم. رژیم در حد اعلا جنبش را سرکوب کرده اما نتیجه ی عکس گرفته است.اما اگر کسانی بخواهند به تحریف ماهیت غیر مذهبی جنبش بپردازند در ان صورت است که مردم را مایوس کرده اند. کاری که چماق و گلوله و تجاوز از انجام ان نا توان بوده است.برخی نا اگاهانه برای سرکوب جنبش به دیکتاتوری نظامی چراغ سبز داده ومی گویند که اگر شعار هایی چون جمهوری ایرانی تکرار شود،هزینه بالا می رود. نکند این ها به برادران ناتنی خود در حاکمیت خط می دهند؟اگر کسانی بخواهند مردم شعار های مذهبی و از نوع جمهوری اسلامی سر بدهند در ان صورت است که مردمی که در 30 سال گذشته از ستم رژیم اسلامی به تنگ امده و به جنبش سبز پناه برده اند،از ان دلسرد خواهند شد. باید به شدت مراقب این ترفند رژیم بود. همه ی امید رژیم این است که با هجمه ی تبلیغی علیه خواست جنبش سبز برخی افراد ضعیف را وا بدارد که از مردم بخواهد که خواست خود را سانسور کرده و در عوض شعار هایی سر بدهند که سردار های حاکم می پسندند.این مرگ جنبش خواهد بود.

ان کسانی که در هر مقام و به هر دلیل در تثبیت جمهوری اسلامی کوشیده و اینک می بینند که یک دیکتاتوری مذهبی نتیجه ی ان بوده است، همین که در شرایط کنونی با پشتیبانی از جنبش ازادی خواهانه و ضد ستم مردم، از بار گناه و اشتباه تاریخی خود بکاهند و مردم نیز از ان ها سپاسگزار باشند، برای ان ها کافی است. نباید انتظار داشته باشند این جنبش سبز یا هر جنبش دیگر به دنبال بازتولید نوع دیگری از جمهوری اسلامی باشد.

بنا براین چاره ی کار این است که همه ی شخصیت های اصلاح طلب از روحانی و غیر روحانی یک صدا از مردم دعوت کنند تا در تظاهرات 13 ابان شرکت کرده و شعار هایی که خود بر ان وفاق کرده اند را سر بدهند. اگر شعاری تند یا کند باشد ماندگار نخواهد شد. برای این که عمومیت نمی یابد. اگر شعاری ماندگار شده است به این دلیل است که خواست عمومی را بازتاب می دهد.جنبش سبز فرصت تاریخی است که روحانیت و اصلاح طلبان از این طریق با مردم ایران اشتی کرده و نام نیکی به یادگار بگذارند. فرصتی نیست که بار دیگر بخواهند جمهوری اسلامی را به وسیله ی ان بازتولید کنند.پس به جای تفسیر و تاویل های دستوری و امرانه بهتر است همگی با این جنبش همراه شویم و به ترمیم شکاف های اجتماعی و طبقاتی بپردازیم.

طبقه ی متوسط که هم به لحاظ تحمل فشار های اقتصادی و هم فشار های سیاسی و اجتماعی ،پایگاه خود را گهواره ی این جنبش می داند در 100 سال گذشته با شکست و پیروزی های گوناگون روبرو بوده است. این طبقه ی بزرگ شهری اینک در تلاش است که بار دیگر اشتباه نکند و مناسبات سیاسی و اجتماعی را بر قرار کند که امکان رشد یک دیکتاتوری جدید به نام شاه یا ولی فقیه در ان نباشد. از رهبران جنبش سبز به ویزه روحانیون انتظار داریم بدون هیچ چشمداشت ایدئولوژیک،مردم را در این امر مهم کمک کنند. باید در تخریب کاخ ظلم و ستم به مردم کمک نمایند اما چشمداشتی نداشته باشند. زیرا در رساختن این کاخ ستم خود موثر بوده اند.هر کدام از ما به هر اندازه در ساخت این بنای ستم اگاهانه یا نا اگاهانه نقش داشته ایم باید به مردم و به ویژه جوانان کمک کنیم تا کاخ ستم ویران شود و مردم خود کاخ دموکراسی و عدالت را بنا کنند.

باید به طبقه ی فرودست پیام روشنی فرستاد و به ان ها گفت که نزاع فعلی بر سر میرحسین و احمدی نیست. بلکه دعوا بر سر یک زندگی شرافتمندانه و عادلانه است. زندگی که در پناه ان روستایی و شهری از حقوق مسلم خود بهره ببرند و پول نفت ان ها هزینه ی گسترش نظامی گری نشود و به عدالت در بین مردم تقسیم شود. باید تلاش کرد تا این دو طبقه را به هم نزدیک کرد و از مذهبیون نیز خواست که دست از حمایت از دیکتاتوری مذهبی بردارند. زیرا در پناه چنین مناسبات ظالمانه ای،مذهب بیش از هر چیز ضرر خواهد کرد. این وظیفه ی مراجع دینی است که مذهب را از درون مناسبات ظالمانه ی حاکم که به نام مذهب شکل گرفته است بیرون بکشند. نه این که برخی بخواهند کاسبکارانه به بازتولید نوعی دیگر از حکومت مذهبی بپردازند. در ان صورت این خون ندا ها و سهراب ها است که هدر رفته است.بدیهی است که حکومت غیر مذهبی به مفهوم بی احترامی به مذهب نیست. بلکه پاس هر مذهب و عقیده در پناه حکومتی مدرن و مردمی خواهد بود و نه در پناه دیکتاتوری نظانمی ها.

پس امروز روز مبارزه است و نه روز تقسیم غنایم و مصادره ی جنبشی که در نیمه ی راه است به نفع عقاید دینی یا حتا غیر دینی خود. باید به مردم فرصت داد تا خود گزینش کنند. اما دعوت به مبارزه و پرداخت هزینه ی ان کمترین کار اخلاقی است که می توان برای کسانی انجام داد که به نام تغییر ان ها را به خیابان ها کشانده ایم و عملا هزینه ی مبارزه را ان ها خود پرداخته اند. این یک عمل اخلاقی است. باید به ان وفادار بود. رمز پیروزی ما در عمل به این اصل اخلاقی است. ما فقط وظیفه داریم در راه مبارزه به مردم کمک کنیم و البته حق داریم که نظرات خود را نیز بیان نماییم اما این اخلاقی نیست که بخواهیم رای و عقیده ی خود را به جنبش سبز تحمیل کنیم.

+ نوشته شده توسط در یکشنبه بیست و ششم مهر 1388

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ