رژیم اسلامی حاکم بر ایران نا توان شده است-حشمت اله طبرزدی
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1684.aspx
شاید رژیم بخواهد از طریق بگیر و ببند و صدور احکام سنگین برای زندانیان سیاسی و یا اجرای حکم اعدام مجرمان اجتماعی،چنین وانمود کند که مقتدر است. اما به خوبی می دانیم که این اقدامات نسنجیده و انتحاری،نشانه ی اقتدار نیست.برای این که عبد المالک ریگی نیز با یک عملیات انتحاری چند فرمانده ی ارشد رژیم را از بین برد. ایا این مسئله نشانگر اقتدار گروه جند اله است؟در عصر مدرن مفهوم اقتدار تفاوت کرده است. رژیمی مقتدر است که از پایگاه مردمی قوی برخوردار باشد و بتواند تصمیمات خردمندانه ای اتخاذ کند. شاخص های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و حقوقی قابل قبولی داشته باشد.
عقلانیت به عنوان امری نهادینه شده در ساختار ان وجود داشته باشد و این عقلانیت امری درون زا باشد. از امریت فردی و گروهی خارج شده باشد و روح حاکم بر ان،از مشارکت فردی و جمعی نشات گرفته باشد.تصمیمات ان انی نباشد و در همه ی حوزه ها به منافع ملی درازمدت بیندیشد و این اندیشیدن نیز ساختاری و بنیادین باشد.
میزان رضایتمندی مردم از عملکرد ان بالا باشد و همین امر نگهبان و تامین کننده ی امنیت ملی باشد.در حوزه ی بین الملل، برای تصمیمات ان ارزش قایل باشند و در محاسبات استراتژیک خود به حساب بیاورند.تفاهم و دوستی در حوزه ی درونی و برونی اش وجود داشته باشد و مورد اعتماد جهانی و ملی و منطقه ای باشد.
خلاصه این که اقتدار امری عقلانی،دموکراتیک و خردمندانه است. و نه یک امر سخت افزاری،نظامی و سرکوبگر.نظامی که بتواند ضعف های خودش را به سرعت ترمیم کند و خود اتکا و خود اگاه باشد می تواند در جهت مقتدر شدن حرکت کند.پایه ی اصلی اقتدار در نیروی انسانی اگاه،ازاد و رضایتمند نهفته است. این نیرو است که برای رفاه،امنیت و ازادی خودش به تقویت مناسبات ساختاری و اجتماعی می پردازد و نیاز ندارد به شکل امرانه و از روی اجبار او را وا بدارند که چیز هایی را بخواهد و چیز هایی را نخواهد. برخی کار ها را انجام بدهد و از برخی کار ها رویگردان باشد. اقتدار زاده ی زور و اجبار نیست. بلکه از ازادی و اگاهی و اختیار بر می خیزد. اگر افراد بدانند مالک کار،ازادی و نتیجه ی زحمات و سرمایه های خود در حوزه های گوناگون هستند، می توانند بپذیرند که مناسباتی را به وجود بیاورند که ساختاری سیاسی مقتدر و خود بنیاد،نتیجه ی الزامی ان باشد.
رژیم جمهوری اسلامی نه تنها فاقد ویژگی های یک نظام مقتدر است، بلکه به سرعت رو به فرو پاشی می رود.این رژیم سعی دارد با سرکوب و اعدام و امنیتی کردن جامعه وانمود کند که ویژگی های یک حکومت خوب و مقتدر را دارد. اما با توجه به پیشرفت دنیا و فاصله گرفتن از اقتدار ما قبل قرن بیستمی، به هیچ وجه کسی نرم های مورد نظر یک حکومت عقب افتاده را نمی پذیرد.
رژیم اسلامی حاکم بر ایران تا انجا از یک حکومت خوب و مقتدر فاصله گرفته است که حتا توان پرداخت دستمزد کارگران را ندارد. حقوق بازنشسته ها را نمی دهد و برخی کارمندان دولت مدتی است که حقوق دریافت نکرده اند.
علاوه بر این،تا حدود زیادی اقتصاد کشور ورشکسته شده است و کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل می شود و کارگران ان بیکار شده و بر بحران بیکاری افزوده می شود.برای مثال شهر اهواز یکی از شهر های صنعتی و کارگری ایران است. می بینید که وضعیت کارگران چگونه است.
رژیم از روی نادانی و بی خردی،اخیرا لایحه ی حذف یارانه ها را تصویب و در عوض تایید کرد که به مردم پول نقد بدهد. به راستی که ناعقلانی گرایی از این بیشتر نمی توان دید!حکومت در شرایطی دست به این کار زد که بحران اقتصادی-اجتماعی بیداد می کند و حجم نارضایتی های ناشی از فقر و بیکاری و تورم،مردم را به خیابان ها کشیده است. در حالی که تهیه ی این لایحه به سال های پیش تر مرجوع است. زمانی که خامنه ای با خیال راحت و با استفاده از نیروی امنیتی،بر مردم حکم می راند و سال 88 را در ان شرایط نسبتا امن،سال اصلاح الگوی مصرف نامید. در صورتی که سال 88 را باید سال انقلاب نرم نامید و در چنین شرایطی حکومت باید دو دستی کلاه خود را بگیرد که باد نبردش.
در حوزه ی سیاسی شرایط رژیم بسیار اشفته تر از حوزه ی اقتصادی است. اگر تا سال گذشته،حد اقل به شکل صوری دوجناح اصلاح طلب و محافظه کار زیر لوای جمهوری اسلامی با هم زیست مسالمت امیز داشتند و حرف ولی فقیه را فصل الخطاب اختلاف های خود می دانستند،در شرایط کنونی این دو جناح به دشمن خونی همدیگر تبدیل شده و خامنه ای در بین جناح اصلاح طلب به کلی اعتبار خود را از دست داده و دربین مراجع سنتی نیز کسی نظرات او را نمی پذیرد. او بار ها از ان ها خواست که سکوت خود را شکسته و به حمایت از او و دولت احمدی نژاد برخیزند اما ان ها به این توصیه ها و خواسته ها اصلا توجه نکردند.
صف ارایی دو جناح که یکی حاکم است اما فاقد پایگاه مردمی است و دیگری از اعتبار خط امامی بودن و اصلاح طلب بودن برخوردار است به نقطه ی غیر قابل برگشت رسیده است و اراده ی سیاسی ان ها صرف مبارزه با یکدیگر می شود.
همه ی تلاش دستگاه های امنیتی این است که نیرو های موجود در حاکمیت که به نحوی به اصلاح طلبان وفادار مانده اند را شناسایی کرده و از حکومت اخراج کنند.
حتا تضاد و دشمنی جناح حاکم با جناح اصلاح طلب خط امام، از دشمنی با اپوزسیون سکولارفراتر رفته و به یک کینه توزی کور تبدیل گردیده است. این امر بیش از پیش حکومت را تضعیف کرده و حتا این کینه توزی در سطح بالای حکومت رسیده تا ان جا که رفسنجانی را نیز در امان نگذاشته اند.
در حوزه ی اجتماعی نیز مسئله از دو حوزه ی اقتصادی و سیاسی حاد تر است.برای این که مردم یا طرفداران جنبش سبز ،خیابان ها را به اشغال خود در اورده و اجازه نمی دهند حکومت نفس راحتی بکشد. به واقع مردم ان چه حکومت می گوید نکنید، ان کنند!نافرمانی مدنی به عنوان یک سلاح برنده در دست مردم است. این در حالی است که رژیمی که بر امده از یک انقلاب بود و هرگاه لازم می دید مردم را به خیابان می اورد تا او را تایید کنند،امروز از اوردن حتا صدهزار نفر در خیابان ها نا توان مانده و فقط اتکای خود را بر نیرو های نظامی و حقوق بگیر گذاشته است.
از روز قدس و 13 ابان و 16 اذر و 22 بهمنی که خودش تعیین کرده است وحشت دارد و با خود می گوید ای کاش این مناسبت ها نبود!
با این وضعیت و حتا بدون احتساب شرایط بسیار بد بین المللی رژیم که حتا مجبور شده است از حق مسلم یعنی غنی سازی اورانیوم دست بکشد،می توان اینده ی این حکومت را حدس زد. دیر یا زود سیاست مشت اهنین در مقابل ملتی که برخاسته و مسالمت را پیشه ی خود ساخته است،از کار خواهد افتاد. در این شرایط باید در باره ی اینده بیشتر اندیشید.
هیچ کس دوست ندارد ،اوضاع اجتماعی بر هم بریزد و هرج و مرج بر کشور حاکم شود. باید گام به گام پیش رفت و از تندروی پرهیز کرد. ما تجربه ی انقلاب بهمن 57 را در کارنامه ی ملی خود داریم.قرار نیست بار دیگر ان تجربه تکرار شود. ان چه ما نمی خواهیم حکومت دینی است.حکومت دینی با تمامیت ان.ان چه می خواهیم یک دموکراسی تمام عیار با پذیرش اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و الحاقیه های ان است. پس همگان می دانیم چه می خواهیم و چه نمی خواهیم.
من از کسانی که به دنبال باز تولید شکل دیگری از جمهوری اسلامی خط امامی هستند، دعوت می کنم برای یک بار هم که شده شعار های اسلامی خود را در بین جنبش سبزی ها که خود طلایه داران ان هستند، بیان کنند تا دریابند که هیچ کس طالب این شعار ها نیست. پس مردم ما از حکومت دینی گذر کرده اند.
اگر چنین جنبشی به راه نیفتاده بود می توانستند از طریق توافق درون حکومتی به اصلاح وضع موجود در چارچوب همین نظام بپردازند. اما این جنبش به راه افتاد و هزینه ی سنگینی متحمل شد. ضمن این که هزینه ی 30 سال نیز باید بر ان افزوده شود.
پس ما می دانیم که چه می خواهیم. راه حل ان را نیز می دانیم. فقط باید بپذیریم که گام به گام حرکت کنیم.دموکراسی معطوف به قوانین عرفی و حقوق بشری این ظرفیت را دارد که مناقشه های جنسیتی،قومی،مذهبی،طبقاتی و صنفی را به مرور حل کند. یا حد اقل این که در مسیر درست قرار بدهد.
حکومت گران نیز باید اطمینان حاصل کنند که به هیچ وجه قرار نیست خشونت بازتولید شود. هیچ کس با اعدام و شکنجه و انتقام جویی موافق نیست. پس عاقلانه ترین کار این است که به مرور با مردم کنار بیایند و بدانند که این جنبش برگشت ناپذیر است. گیرم که موسوی و کروبی را نیز بازداشت کردند با ملت ملیونی چه می کنند. ضمن این که من به نوبه ی خود حاضر هستم به جای موسوی و کروبی حبس بکشم تا به رژیم بفهمانیم که سلاح زندان مدت ها است که زنگ زده و از کار افتاده است.
امثال اقای جنتی که در استانه ی 90 سالگی هستند بهتر است به جای ادبیات خشونت از ادبیات مسالمت استفاده کنند و بپذیرند که دوره ی بازنشستگی ان ها رسیده و باید در مورد اقدامات گذشته نیز حساب پس بدهند.
ان ها باید با موج سبز کنار می امدند تا تبدیل به جنبش سبز نشود. حال که چنین شده است می بایست خود را کنار بکشند و با این ملت لجبازی نکنند. ایا ان ها از مردم افقانستان نمی اموزند؟ ایا از کرزای یاد نمی گیرند؟ قانون اجتماعی بی رحم و بی عاطفه است. اگر ان ها نیاموزند به اجبار ان ها را کنار زده و اموزش خواهد داد. اما اموزشی که دیگر به کار ان ها نمی اید.
+ نوشته شده توسط در پنجشنبه سی ام مهر 1388
http://mohandestabarzadi.blogfa.com/post-1684.aspx
شاید رژیم بخواهد از طریق بگیر و ببند و صدور احکام سنگین برای زندانیان سیاسی و یا اجرای حکم اعدام مجرمان اجتماعی،چنین وانمود کند که مقتدر است. اما به خوبی می دانیم که این اقدامات نسنجیده و انتحاری،نشانه ی اقتدار نیست.برای این که عبد المالک ریگی نیز با یک عملیات انتحاری چند فرمانده ی ارشد رژیم را از بین برد. ایا این مسئله نشانگر اقتدار گروه جند اله است؟در عصر مدرن مفهوم اقتدار تفاوت کرده است. رژیمی مقتدر است که از پایگاه مردمی قوی برخوردار باشد و بتواند تصمیمات خردمندانه ای اتخاذ کند. شاخص های اجتماعی،فرهنگی،سیاسی،اقتصادی و حقوقی قابل قبولی داشته باشد.
عقلانیت به عنوان امری نهادینه شده در ساختار ان وجود داشته باشد و این عقلانیت امری درون زا باشد. از امریت فردی و گروهی خارج شده باشد و روح حاکم بر ان،از مشارکت فردی و جمعی نشات گرفته باشد.تصمیمات ان انی نباشد و در همه ی حوزه ها به منافع ملی درازمدت بیندیشد و این اندیشیدن نیز ساختاری و بنیادین باشد.
میزان رضایتمندی مردم از عملکرد ان بالا باشد و همین امر نگهبان و تامین کننده ی امنیت ملی باشد.در حوزه ی بین الملل، برای تصمیمات ان ارزش قایل باشند و در محاسبات استراتژیک خود به حساب بیاورند.تفاهم و دوستی در حوزه ی درونی و برونی اش وجود داشته باشد و مورد اعتماد جهانی و ملی و منطقه ای باشد.
خلاصه این که اقتدار امری عقلانی،دموکراتیک و خردمندانه است. و نه یک امر سخت افزاری،نظامی و سرکوبگر.نظامی که بتواند ضعف های خودش را به سرعت ترمیم کند و خود اتکا و خود اگاه باشد می تواند در جهت مقتدر شدن حرکت کند.پایه ی اصلی اقتدار در نیروی انسانی اگاه،ازاد و رضایتمند نهفته است. این نیرو است که برای رفاه،امنیت و ازادی خودش به تقویت مناسبات ساختاری و اجتماعی می پردازد و نیاز ندارد به شکل امرانه و از روی اجبار او را وا بدارند که چیز هایی را بخواهد و چیز هایی را نخواهد. برخی کار ها را انجام بدهد و از برخی کار ها رویگردان باشد. اقتدار زاده ی زور و اجبار نیست. بلکه از ازادی و اگاهی و اختیار بر می خیزد. اگر افراد بدانند مالک کار،ازادی و نتیجه ی زحمات و سرمایه های خود در حوزه های گوناگون هستند، می توانند بپذیرند که مناسباتی را به وجود بیاورند که ساختاری سیاسی مقتدر و خود بنیاد،نتیجه ی الزامی ان باشد.
رژیم جمهوری اسلامی نه تنها فاقد ویژگی های یک نظام مقتدر است، بلکه به سرعت رو به فرو پاشی می رود.این رژیم سعی دارد با سرکوب و اعدام و امنیتی کردن جامعه وانمود کند که ویژگی های یک حکومت خوب و مقتدر را دارد. اما با توجه به پیشرفت دنیا و فاصله گرفتن از اقتدار ما قبل قرن بیستمی، به هیچ وجه کسی نرم های مورد نظر یک حکومت عقب افتاده را نمی پذیرد.
رژیم اسلامی حاکم بر ایران تا انجا از یک حکومت خوب و مقتدر فاصله گرفته است که حتا توان پرداخت دستمزد کارگران را ندارد. حقوق بازنشسته ها را نمی دهد و برخی کارمندان دولت مدتی است که حقوق دریافت نکرده اند.
علاوه بر این،تا حدود زیادی اقتصاد کشور ورشکسته شده است و کارخانه ها یکی پس از دیگری تعطیل می شود و کارگران ان بیکار شده و بر بحران بیکاری افزوده می شود.برای مثال شهر اهواز یکی از شهر های صنعتی و کارگری ایران است. می بینید که وضعیت کارگران چگونه است.
رژیم از روی نادانی و بی خردی،اخیرا لایحه ی حذف یارانه ها را تصویب و در عوض تایید کرد که به مردم پول نقد بدهد. به راستی که ناعقلانی گرایی از این بیشتر نمی توان دید!حکومت در شرایطی دست به این کار زد که بحران اقتصادی-اجتماعی بیداد می کند و حجم نارضایتی های ناشی از فقر و بیکاری و تورم،مردم را به خیابان ها کشیده است. در حالی که تهیه ی این لایحه به سال های پیش تر مرجوع است. زمانی که خامنه ای با خیال راحت و با استفاده از نیروی امنیتی،بر مردم حکم می راند و سال 88 را در ان شرایط نسبتا امن،سال اصلاح الگوی مصرف نامید. در صورتی که سال 88 را باید سال انقلاب نرم نامید و در چنین شرایطی حکومت باید دو دستی کلاه خود را بگیرد که باد نبردش.
در حوزه ی سیاسی شرایط رژیم بسیار اشفته تر از حوزه ی اقتصادی است. اگر تا سال گذشته،حد اقل به شکل صوری دوجناح اصلاح طلب و محافظه کار زیر لوای جمهوری اسلامی با هم زیست مسالمت امیز داشتند و حرف ولی فقیه را فصل الخطاب اختلاف های خود می دانستند،در شرایط کنونی این دو جناح به دشمن خونی همدیگر تبدیل شده و خامنه ای در بین جناح اصلاح طلب به کلی اعتبار خود را از دست داده و دربین مراجع سنتی نیز کسی نظرات او را نمی پذیرد. او بار ها از ان ها خواست که سکوت خود را شکسته و به حمایت از او و دولت احمدی نژاد برخیزند اما ان ها به این توصیه ها و خواسته ها اصلا توجه نکردند.
صف ارایی دو جناح که یکی حاکم است اما فاقد پایگاه مردمی است و دیگری از اعتبار خط امامی بودن و اصلاح طلب بودن برخوردار است به نقطه ی غیر قابل برگشت رسیده است و اراده ی سیاسی ان ها صرف مبارزه با یکدیگر می شود.
همه ی تلاش دستگاه های امنیتی این است که نیرو های موجود در حاکمیت که به نحوی به اصلاح طلبان وفادار مانده اند را شناسایی کرده و از حکومت اخراج کنند.
حتا تضاد و دشمنی جناح حاکم با جناح اصلاح طلب خط امام، از دشمنی با اپوزسیون سکولارفراتر رفته و به یک کینه توزی کور تبدیل گردیده است. این امر بیش از پیش حکومت را تضعیف کرده و حتا این کینه توزی در سطح بالای حکومت رسیده تا ان جا که رفسنجانی را نیز در امان نگذاشته اند.
در حوزه ی اجتماعی نیز مسئله از دو حوزه ی اقتصادی و سیاسی حاد تر است.برای این که مردم یا طرفداران جنبش سبز ،خیابان ها را به اشغال خود در اورده و اجازه نمی دهند حکومت نفس راحتی بکشد. به واقع مردم ان چه حکومت می گوید نکنید، ان کنند!نافرمانی مدنی به عنوان یک سلاح برنده در دست مردم است. این در حالی است که رژیمی که بر امده از یک انقلاب بود و هرگاه لازم می دید مردم را به خیابان می اورد تا او را تایید کنند،امروز از اوردن حتا صدهزار نفر در خیابان ها نا توان مانده و فقط اتکای خود را بر نیرو های نظامی و حقوق بگیر گذاشته است.
از روز قدس و 13 ابان و 16 اذر و 22 بهمنی که خودش تعیین کرده است وحشت دارد و با خود می گوید ای کاش این مناسبت ها نبود!
با این وضعیت و حتا بدون احتساب شرایط بسیار بد بین المللی رژیم که حتا مجبور شده است از حق مسلم یعنی غنی سازی اورانیوم دست بکشد،می توان اینده ی این حکومت را حدس زد. دیر یا زود سیاست مشت اهنین در مقابل ملتی که برخاسته و مسالمت را پیشه ی خود ساخته است،از کار خواهد افتاد. در این شرایط باید در باره ی اینده بیشتر اندیشید.
هیچ کس دوست ندارد ،اوضاع اجتماعی بر هم بریزد و هرج و مرج بر کشور حاکم شود. باید گام به گام پیش رفت و از تندروی پرهیز کرد. ما تجربه ی انقلاب بهمن 57 را در کارنامه ی ملی خود داریم.قرار نیست بار دیگر ان تجربه تکرار شود. ان چه ما نمی خواهیم حکومت دینی است.حکومت دینی با تمامیت ان.ان چه می خواهیم یک دموکراسی تمام عیار با پذیرش اعلامیه ی جهانی حقوق بشر و الحاقیه های ان است. پس همگان می دانیم چه می خواهیم و چه نمی خواهیم.
من از کسانی که به دنبال باز تولید شکل دیگری از جمهوری اسلامی خط امامی هستند، دعوت می کنم برای یک بار هم که شده شعار های اسلامی خود را در بین جنبش سبزی ها که خود طلایه داران ان هستند، بیان کنند تا دریابند که هیچ کس طالب این شعار ها نیست. پس مردم ما از حکومت دینی گذر کرده اند.
اگر چنین جنبشی به راه نیفتاده بود می توانستند از طریق توافق درون حکومتی به اصلاح وضع موجود در چارچوب همین نظام بپردازند. اما این جنبش به راه افتاد و هزینه ی سنگینی متحمل شد. ضمن این که هزینه ی 30 سال نیز باید بر ان افزوده شود.
پس ما می دانیم که چه می خواهیم. راه حل ان را نیز می دانیم. فقط باید بپذیریم که گام به گام حرکت کنیم.دموکراسی معطوف به قوانین عرفی و حقوق بشری این ظرفیت را دارد که مناقشه های جنسیتی،قومی،مذهبی،طبقاتی و صنفی را به مرور حل کند. یا حد اقل این که در مسیر درست قرار بدهد.
حکومت گران نیز باید اطمینان حاصل کنند که به هیچ وجه قرار نیست خشونت بازتولید شود. هیچ کس با اعدام و شکنجه و انتقام جویی موافق نیست. پس عاقلانه ترین کار این است که به مرور با مردم کنار بیایند و بدانند که این جنبش برگشت ناپذیر است. گیرم که موسوی و کروبی را نیز بازداشت کردند با ملت ملیونی چه می کنند. ضمن این که من به نوبه ی خود حاضر هستم به جای موسوی و کروبی حبس بکشم تا به رژیم بفهمانیم که سلاح زندان مدت ها است که زنگ زده و از کار افتاده است.
امثال اقای جنتی که در استانه ی 90 سالگی هستند بهتر است به جای ادبیات خشونت از ادبیات مسالمت استفاده کنند و بپذیرند که دوره ی بازنشستگی ان ها رسیده و باید در مورد اقدامات گذشته نیز حساب پس بدهند.
ان ها باید با موج سبز کنار می امدند تا تبدیل به جنبش سبز نشود. حال که چنین شده است می بایست خود را کنار بکشند و با این ملت لجبازی نکنند. ایا ان ها از مردم افقانستان نمی اموزند؟ ایا از کرزای یاد نمی گیرند؟ قانون اجتماعی بی رحم و بی عاطفه است. اگر ان ها نیاموزند به اجبار ان ها را کنار زده و اموزش خواهد داد. اما اموزشی که دیگر به کار ان ها نمی اید.
+ نوشته شده توسط در پنجشنبه سی ام مهر 1388
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر