مهاجرت دوم و ایجاد حزب دیجتالی !
کیانوش توکلی
روزنامه نگار اینترنتی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-54516
امروز صبح که بیدار شدم، طبق معمول اول کتری برقی را روشن کرده وسپس دگمه لپ تاپ را فشار دادم، در این بین از وقت استفاده کرده و کر کره پنجره ها را یک به یک باز می کنم و سیم تلفن را وصل کرده و با خودم می گم :«چه پائیز زیبایی » و به یاد 30 اکتبر 20 سال پیش می افتم درست در چنین روزی از کابل به روستایی در اطراف شهر ویبورگ دانمارک مهاجرت دوم را آغاز کردم . داستان ازگارباچف و اصلاحات او موسوم به پروستریکا و گلاسنوس آغاز شد . دفاتر کمیساری پناهندگی سازمان ملل un تا آن زمان حق گشایش دفاتر خود را در بلوک شرق را نداشتند اما یک سال قبل از فروپاشی دیوار برلین دفترکمیساریای در کابل گشایش یافته بود . این دفتر چندان مورد علاقه سازمانهای چپ مستقر در کشور افغانستان نبود وشاید میزبانان یعنی روسها و مقامات افغانی چندان تمایلی نداشتند که رفقا از طریق سازمان مللّ خود را به غرب برسانند
یادداشتهای هفتگی -1
مدتها بود که تصمیم داشتم که روزانه چیزی در وبلاگم بنویسم و «مطالب به درد بخور » آن را «ورچین » کرده بعنوان یادداشت روزانه در سایت ایران گلوبال بگذارم ولی کار برای نان ، کارهای روزانه 2 سایت ،یک وبلاگ و البته اتاق پال تاکی فرهنگ گفتگو و صرف یکی و دوساعت روزانه برای بررسی امیل ها و... در واقع وقتی برای نوشتن روزانه باقی برایم باقی نمی گذاشت ..بهر حال با یاداشتهای هفتگی کارم را اغاز می کنم....
امروز صبح که بیدار شدم، طبق معمول اول کتری برقی را روشن کرده وسپس دگمه لپ تاپ را فشار دادم، در این بین از وقت استفاده کرده و کر کره پنجره ها را یک به یک باز می کنم و سیم تلفن را وصل کرده و با خودم می گم :«چه پائیز زیبایی » و به یاد 30 اکتبر 20 سال پیش می افتم درست در چنین روزی از کابل به روستایی در اطراف شهر ویبورگ دانمارک مهاجرت دوم را آغاز کردم .
داستان ازگارباچف و اصلاحات او موسوم به پروستریکا و گلاسنوس آغاز شد . دفاتر کمیساری پناهندگی سازمان ملل un تا آن زمان حق گشایش دفاتر خود را در بلوک شرق را نداشتند اما یک سال قبل از فروپاشی دیوار برلین دفترکمیساریای در کابل گشایش یافته بود . این دفتر چندان مورد علاقه سازمانهای چپ مستقر در کشور افغانستان نبود وشاید میزبانان یعنی روسها و مقامات افغانی چندان تمایلی نداشتند که رفقا از طریق سازمان مللّ خود را به غرب برسانند
در آن روزگار هرمحصول ساخت غرب می توانست بالقوه دارای میکروفونهای مخفی داخل دستگاه تلفن ساخت المان غربی تا میز و صندلی ساخت تایوان باشد و وسایل استراق سمع آن مورد استفاده سازمان سیا قرار گرید، از این رو دفتر کمیساری سازمان ملل هم چشم و چراغ سازمان سیا تصور می شد.
در دوران جنگ سرد طبیعی بود که دو طرف از هر سوراخی برای نفوذ خبر چین ها و جاسوس مورد استفاده قرار دهند .
قبل از خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان ، ترس و وحشتی در بین نیروهای وفادار دولت و مهمانان حزب دمکراتیک افغانستان یعنی توده ایها ، فدائیان اکثریت و چندین حزب بلوچی ،«سرحدی » و... گرفته بود از این رو سلاحهای زیادی توسط خاد (سازمان امنیت ملی )در بین مهمانان دولت پخش شده بود و قرار بود که ابتدا خانوادهها ایرانی از طریق شوروی خود را به غرب برسانند و مجرد ها در افغانستان بمانند که ماندیم. وجود یک رادیو موج کوتاه و یک مرز 1500 کیلومتری برای تردد مخفیانه به ایران از جمله امکاناتی بود که در اخیتار چند سازمان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی قرار داشت .
اولین روز پس از خروج نیروهای شوروی را بیاد داردم ؛ سایه ترس همه جا بر قرار بود آن روز موعود گذشت و2 سال پس از خروج شوروی ها هم ،هیج اتفاقی در کابل نیافتاد و دولت نجیب همچنان به یاری نیروهای بومی در مقابل مجاهدین و مخالفین دولت ایستادگی کرد.
صبح ها که چشم به اسمان می گشودی، آسمان کابل پر از هواپیمای روسی (حامل آذوقه و مهمات )بود که از خود بطور اتوماتیک گلوله های آتشین برای گمراه کردن موشک های احتمالی مجاهدین پرتاپ می کردند در واقع بجز آسمان کابل همه جا در محاصره مجاهدین بود و بغییر از هند ،کشورهای همسایه از جمله ایران در خط ضدیت با دولت افغانستان بودند و امریکائیان هم با اینکه دیوار برلین فرویخته بود ، مجهز ترین موشک ها از جمله استینگر را به اسلامگرایان افغانی می رساندند و در مقابل التماس نجیب الله برای ایجاد دولت اشتی ملی ؛ غرب سر سختانه تا سقوط نجیب به اسلام گرایان سخاوتومندانه کمک کرد. در حالی که اگر غربیها کمی آینده نگر می بودند می توانستند با پا در میانی دولت ّآشتی ملی سکولار را در افغانستان ایجاد کنند و ظهور طالبان در واقع یکی از حماقت های غرب در دوران جنگ سرد بود.
در چنین اوضاع و احوالی اعضای حزب توده و فدائیان اکثریت که قصد مهاجرت از افغانستان به غرب را داشتند ترجیح می دادند که ابتدا با پاسپورت های دولتی افغانستان به شوروی رفته و از انجا با گذر قانونی به المان شرقی و سپس خود را به غرب برسانند و در انجا تقاضای پناهندگی کنند.
بزودی خبر روش آسان گیری پذیرش پناهندگی در کابل به گوش ایرانیان سایر کشور ها رسید و روزانه افرادی برای پناهندگی روانه کابل می شدند ؛ دفتر UNبر خلاف سایر کشورها چشم بسته به افراد تازه وارد پاسخ مثبت می داد و در عرض یک تا سه ماه ؛ سازمان پناهدگی کشورهای غربی پناهجویان را با «سلام و صلوات » به غرب اعزام می کردند.
از عجایب اینکه پناهدگان سیاسی که از چهار سال قبل در کابل زندگی می کردند ، حاضر نمی شدند که از طریق دفتر سازمان ملل در کابل خود را به غرب برسانند و رنج راه طولانی را بر خود هموار می کردند در حالی اعضای این حزب در ترکیه ، پاکستان، هند یونان از طریق دفاتر سازمان ملل تقاضای پناهندگی می کردند ولی در کابل چنین نبود و میزبانان چندان رغبتی نشان نمی داند.
زمانی که در کابل بودم یک بار با پاسپورت دولتی افغانستان به برلین رفتم و سری هم به کمپ های پناهندگی آن شهر زدم که چگونه رفقای و دوستانی که مدتی در کابل زندگی برده بودند که حاضر نشده بودند که خود را به دفتر سازمان ملل در کابل معرفی نمایند و راه طول و دراز (کابل _ تاشکند ، برلین شرقی و سپس کشورهای دیگر غربی ) طی کرده بودند وبا شرایط بسیار بد در کمپ ها زندگی می کردند . از این روز وقتی پایم به برلین رسید و دوستان همشهری اصرار داشتند که من هم در همین شهر تقاضای پناهندگی کنم ّنکردم و مجددا با همان پاسپورت افغانی به کابل بازگشتم
براستی نمی توانستم از این« یک بام و دو هوا» که در همه کشورها بجز افغانستان ، مجازیم که خود را به دفاترکمیساری سازمان ملل معرفی کنیم ولی از چنین حقی در کابل صرف محروم باشیم سر در بیاورم. سرانجام شخصا تابو را شکاندم و با اینکه عضو مشاور کمیته مرکزی فدائیان اکثریت بودم ؛ خود را به دفتر معرفی کردم.وقتی آنان متوجه شدند چه سمتی دارم از من خواستند که بعنوان رابط عمل بکنم و در شناسایی پناهندگان واقعی به آنان کمک کنم که کردم و پس از سه ماه در سی اکتبر1990 از کابل عازم روستایی در اطراف شهر ویبورگ دانمارگ شدیم پس از 3 استاپ در لندن ، کپنهاک ، کروپ یکراست همراه با شش تن وارد خانه ای قدیمی بسیار شیک شدیم ؛ روز بعد با لباس های تابستانی وارد شهر ویبورگ شدیم و با پولی که به ما داده بودند برای خود لباس زمانستانی تهیه کردم و کاپشین را در همان مغازه به تنم کرده اما همچنان سرد و گیج بودم
در لابلای خاطرات ورودم به دانمارک بودم که تلفن زنگ زد ؛ شایان بود که از ان خط می گفت که در چند روز اخیر اتفاقاتی در اتاق پالتاکی فرهنگ گفتگو و سایت ایران گلوبال گذشته است که نشان می دهد که گروه اینترنتی فرهنگ گفتگو دچار بحران است و او راههای برون رفت از بحران را به من توضیح می داد. .
حرفش که تمام شد بهش گفتم در این ده سالی که از عمر اولین کمون اینترنتی می گذرد ؛ مشکلات و بحرانهای زیادی را از سر گذارنده ایم ولی سر انجام گروه به کار خود ادامه داده است .
اری شش سال پیش در چنین روز هایی، ایران گلوبال تاسیس شد از ان تاریخ تا کنون سایت همکاران بسیاری به خود دیده است . افرادی مستقل و با انگیزههای دمکراسی خواهی که از احزاب موجود خسته و دلسرد شده بودند و نا خواسته در جستجوی حزبی دیجتالی و با روحیه دمکراتیک ، بدون اقا بالا سر وبر اساس «سر دبیر خودم »سازمان یافته باشد . دلیل بحران زایی آن عدم سیستم هرمی احزاب سنتی آن است می توان اکنون ادعا کرد که گروه اینترنتی فرهنگ گفتگو ، اولین حزب دیجتالی ایرانی است ........ تا دیگران چه نظری داشته باشند
سایت نویسنده: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=3&autorid=13
ایمیل نویسنده: masror49@hotmail.com
برگرفته از : ایران گلوبال
انتشار از: کیانوش توکلی
کیانوش توکلی
روزنامه نگار اینترنتی
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-54516
امروز صبح که بیدار شدم، طبق معمول اول کتری برقی را روشن کرده وسپس دگمه لپ تاپ را فشار دادم، در این بین از وقت استفاده کرده و کر کره پنجره ها را یک به یک باز می کنم و سیم تلفن را وصل کرده و با خودم می گم :«چه پائیز زیبایی » و به یاد 30 اکتبر 20 سال پیش می افتم درست در چنین روزی از کابل به روستایی در اطراف شهر ویبورگ دانمارک مهاجرت دوم را آغاز کردم . داستان ازگارباچف و اصلاحات او موسوم به پروستریکا و گلاسنوس آغاز شد . دفاتر کمیساری پناهندگی سازمان ملل un تا آن زمان حق گشایش دفاتر خود را در بلوک شرق را نداشتند اما یک سال قبل از فروپاشی دیوار برلین دفترکمیساریای در کابل گشایش یافته بود . این دفتر چندان مورد علاقه سازمانهای چپ مستقر در کشور افغانستان نبود وشاید میزبانان یعنی روسها و مقامات افغانی چندان تمایلی نداشتند که رفقا از طریق سازمان مللّ خود را به غرب برسانند
یادداشتهای هفتگی -1
مدتها بود که تصمیم داشتم که روزانه چیزی در وبلاگم بنویسم و «مطالب به درد بخور » آن را «ورچین » کرده بعنوان یادداشت روزانه در سایت ایران گلوبال بگذارم ولی کار برای نان ، کارهای روزانه 2 سایت ،یک وبلاگ و البته اتاق پال تاکی فرهنگ گفتگو و صرف یکی و دوساعت روزانه برای بررسی امیل ها و... در واقع وقتی برای نوشتن روزانه باقی برایم باقی نمی گذاشت ..بهر حال با یاداشتهای هفتگی کارم را اغاز می کنم....
امروز صبح که بیدار شدم، طبق معمول اول کتری برقی را روشن کرده وسپس دگمه لپ تاپ را فشار دادم، در این بین از وقت استفاده کرده و کر کره پنجره ها را یک به یک باز می کنم و سیم تلفن را وصل کرده و با خودم می گم :«چه پائیز زیبایی » و به یاد 30 اکتبر 20 سال پیش می افتم درست در چنین روزی از کابل به روستایی در اطراف شهر ویبورگ دانمارک مهاجرت دوم را آغاز کردم .
داستان ازگارباچف و اصلاحات او موسوم به پروستریکا و گلاسنوس آغاز شد . دفاتر کمیساری پناهندگی سازمان ملل un تا آن زمان حق گشایش دفاتر خود را در بلوک شرق را نداشتند اما یک سال قبل از فروپاشی دیوار برلین دفترکمیساریای در کابل گشایش یافته بود . این دفتر چندان مورد علاقه سازمانهای چپ مستقر در کشور افغانستان نبود وشاید میزبانان یعنی روسها و مقامات افغانی چندان تمایلی نداشتند که رفقا از طریق سازمان مللّ خود را به غرب برسانند
در آن روزگار هرمحصول ساخت غرب می توانست بالقوه دارای میکروفونهای مخفی داخل دستگاه تلفن ساخت المان غربی تا میز و صندلی ساخت تایوان باشد و وسایل استراق سمع آن مورد استفاده سازمان سیا قرار گرید، از این رو دفتر کمیساری سازمان ملل هم چشم و چراغ سازمان سیا تصور می شد.
در دوران جنگ سرد طبیعی بود که دو طرف از هر سوراخی برای نفوذ خبر چین ها و جاسوس مورد استفاده قرار دهند .
قبل از خروج نیروهای نظامی شوروی از افغانستان ، ترس و وحشتی در بین نیروهای وفادار دولت و مهمانان حزب دمکراتیک افغانستان یعنی توده ایها ، فدائیان اکثریت و چندین حزب بلوچی ،«سرحدی » و... گرفته بود از این رو سلاحهای زیادی توسط خاد (سازمان امنیت ملی )در بین مهمانان دولت پخش شده بود و قرار بود که ابتدا خانوادهها ایرانی از طریق شوروی خود را به غرب برسانند و مجرد ها در افغانستان بمانند که ماندیم. وجود یک رادیو موج کوتاه و یک مرز 1500 کیلومتری برای تردد مخفیانه به ایران از جمله امکاناتی بود که در اخیتار چند سازمان سیاسی مخالف جمهوری اسلامی قرار داشت .
اولین روز پس از خروج نیروهای شوروی را بیاد داردم ؛ سایه ترس همه جا بر قرار بود آن روز موعود گذشت و2 سال پس از خروج شوروی ها هم ،هیج اتفاقی در کابل نیافتاد و دولت نجیب همچنان به یاری نیروهای بومی در مقابل مجاهدین و مخالفین دولت ایستادگی کرد.
صبح ها که چشم به اسمان می گشودی، آسمان کابل پر از هواپیمای روسی (حامل آذوقه و مهمات )بود که از خود بطور اتوماتیک گلوله های آتشین برای گمراه کردن موشک های احتمالی مجاهدین پرتاپ می کردند در واقع بجز آسمان کابل همه جا در محاصره مجاهدین بود و بغییر از هند ،کشورهای همسایه از جمله ایران در خط ضدیت با دولت افغانستان بودند و امریکائیان هم با اینکه دیوار برلین فرویخته بود ، مجهز ترین موشک ها از جمله استینگر را به اسلامگرایان افغانی می رساندند و در مقابل التماس نجیب الله برای ایجاد دولت اشتی ملی ؛ غرب سر سختانه تا سقوط نجیب به اسلام گرایان سخاوتومندانه کمک کرد. در حالی که اگر غربیها کمی آینده نگر می بودند می توانستند با پا در میانی دولت ّآشتی ملی سکولار را در افغانستان ایجاد کنند و ظهور طالبان در واقع یکی از حماقت های غرب در دوران جنگ سرد بود.
در چنین اوضاع و احوالی اعضای حزب توده و فدائیان اکثریت که قصد مهاجرت از افغانستان به غرب را داشتند ترجیح می دادند که ابتدا با پاسپورت های دولتی افغانستان به شوروی رفته و از انجا با گذر قانونی به المان شرقی و سپس خود را به غرب برسانند و در انجا تقاضای پناهندگی کنند.
بزودی خبر روش آسان گیری پذیرش پناهندگی در کابل به گوش ایرانیان سایر کشور ها رسید و روزانه افرادی برای پناهندگی روانه کابل می شدند ؛ دفتر UNبر خلاف سایر کشورها چشم بسته به افراد تازه وارد پاسخ مثبت می داد و در عرض یک تا سه ماه ؛ سازمان پناهدگی کشورهای غربی پناهجویان را با «سلام و صلوات » به غرب اعزام می کردند.
از عجایب اینکه پناهدگان سیاسی که از چهار سال قبل در کابل زندگی می کردند ، حاضر نمی شدند که از طریق دفتر سازمان ملل در کابل خود را به غرب برسانند و رنج راه طولانی را بر خود هموار می کردند در حالی اعضای این حزب در ترکیه ، پاکستان، هند یونان از طریق دفاتر سازمان ملل تقاضای پناهندگی می کردند ولی در کابل چنین نبود و میزبانان چندان رغبتی نشان نمی داند.
زمانی که در کابل بودم یک بار با پاسپورت دولتی افغانستان به برلین رفتم و سری هم به کمپ های پناهندگی آن شهر زدم که چگونه رفقای و دوستانی که مدتی در کابل زندگی برده بودند که حاضر نشده بودند که خود را به دفتر سازمان ملل در کابل معرفی نمایند و راه طول و دراز (کابل _ تاشکند ، برلین شرقی و سپس کشورهای دیگر غربی ) طی کرده بودند وبا شرایط بسیار بد در کمپ ها زندگی می کردند . از این روز وقتی پایم به برلین رسید و دوستان همشهری اصرار داشتند که من هم در همین شهر تقاضای پناهندگی کنم ّنکردم و مجددا با همان پاسپورت افغانی به کابل بازگشتم
براستی نمی توانستم از این« یک بام و دو هوا» که در همه کشورها بجز افغانستان ، مجازیم که خود را به دفاترکمیساری سازمان ملل معرفی کنیم ولی از چنین حقی در کابل صرف محروم باشیم سر در بیاورم. سرانجام شخصا تابو را شکاندم و با اینکه عضو مشاور کمیته مرکزی فدائیان اکثریت بودم ؛ خود را به دفتر معرفی کردم.وقتی آنان متوجه شدند چه سمتی دارم از من خواستند که بعنوان رابط عمل بکنم و در شناسایی پناهندگان واقعی به آنان کمک کنم که کردم و پس از سه ماه در سی اکتبر1990 از کابل عازم روستایی در اطراف شهر ویبورگ دانمارگ شدیم پس از 3 استاپ در لندن ، کپنهاک ، کروپ یکراست همراه با شش تن وارد خانه ای قدیمی بسیار شیک شدیم ؛ روز بعد با لباس های تابستانی وارد شهر ویبورگ شدیم و با پولی که به ما داده بودند برای خود لباس زمانستانی تهیه کردم و کاپشین را در همان مغازه به تنم کرده اما همچنان سرد و گیج بودم
در لابلای خاطرات ورودم به دانمارک بودم که تلفن زنگ زد ؛ شایان بود که از ان خط می گفت که در چند روز اخیر اتفاقاتی در اتاق پالتاکی فرهنگ گفتگو و سایت ایران گلوبال گذشته است که نشان می دهد که گروه اینترنتی فرهنگ گفتگو دچار بحران است و او راههای برون رفت از بحران را به من توضیح می داد. .
حرفش که تمام شد بهش گفتم در این ده سالی که از عمر اولین کمون اینترنتی می گذرد ؛ مشکلات و بحرانهای زیادی را از سر گذارنده ایم ولی سر انجام گروه به کار خود ادامه داده است .
اری شش سال پیش در چنین روز هایی، ایران گلوبال تاسیس شد از ان تاریخ تا کنون سایت همکاران بسیاری به خود دیده است . افرادی مستقل و با انگیزههای دمکراسی خواهی که از احزاب موجود خسته و دلسرد شده بودند و نا خواسته در جستجوی حزبی دیجتالی و با روحیه دمکراتیک ، بدون اقا بالا سر وبر اساس «سر دبیر خودم »سازمان یافته باشد . دلیل بحران زایی آن عدم سیستم هرمی احزاب سنتی آن است می توان اکنون ادعا کرد که گروه اینترنتی فرهنگ گفتگو ، اولین حزب دیجتالی ایرانی است ........ تا دیگران چه نظری داشته باشند
سایت نویسنده: http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=3&autorid=13
ایمیل نویسنده: masror49@hotmail.com
برگرفته از : ایران گلوبال
انتشار از: کیانوش توکلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر