برای چکيده بحث آقای تفرشی ويديو زير را ملاحظه کنيد
http://www.youtube.com/watch?v=ZTn-XhVs0M4
برای يک مصاحبه ديگر تاريخی از آقای تفرشی اينجا را کليک کنيد
به پيغام رسان شليک نکنيد
پاسخی به دروغ پردازيها و پرونده سازيهای آقای علی شاکری زند
مجيد تفرشی (پژوهشگر و تاريخ نگار ايرانی مقيم بريتانيا)
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110807083751/20110807083751.html
مخاطب اين نوشته آقای علی شاکری زند نيست. چرا که ايشان با روش و منش خود نشان دادهاند که در قضاوت و برخورد با کسانی که به هر دليلی مثل خودشان نيستند، صد برابر بدتر از (به قول خودشان) "کارگزاران جمهوری اسلامی" عمل ميکنند. خطاب اين نوشته به خوانندگان سايتهای اينترنتی است که نوشته ايشان در آنها منتشر شده است.
واقعيت اين است که من به جای آقای شاکری از سن و سال و مو و ريش سفيد ايشان خجالت کشيدم و به جای رفتاری همانند و هم شان خودشان سعی ميکنم صرفا به اتهامات و دروغ گوييهای ايشان پاسخ دهم. من در اين نوشته به حملات و توهينهای ايشان به ديگران کاری ندارم و فقط موارد مربوط به خود را پاسخ ميدهم ضمنا مطالب نقل شده در داخل گيومه نقل قولهای مستقيم از نوشته آقای شاکری است.
اول ببينيم اصل مشکل آقای شاکری چيست؟
آقای شاکری برآشفته و ناراحتند از اين که در گزارشهای نوشته شده توسط مجيد تفرشی که در واقع چکيده و خلاصه اسناد تازه آزاد شده رسمی و دولتی در آرشيو ملی بريتانيا هستند، مطالبی و مواردی به آقای دکتر شاپور بختيار نسبت داده شده که، به گمان آقای شاکري، ناروا، نادرست و تحريف شده است و مجيد تفرشی حق نداشته اين مطالب را از اسناد رسمی بريتانيايی استخراج، نقل و منتشر کند. در واقع توقع آقای شاکری سانسور و خودداری از نقل اسناد تاريخی به دليل علايق و سلايق سياسی شخص ايشان و ارادتشان به آقای بختيار است.
در اين ميان، آقای شاکری به جای انتقاد از منابع رسمی بريتانيايی که ابن اسناد را نوشته و آزاد کردهاند و يا تکذيب و توجيه و تاويل مطالب نقل شده، ترجيح دادهاند که با يک تتبع عالمانه و پژوهشی ژرف همه جانبه، با ادبيات مودبانه خاص خودشان، يک "جوان گمنام" و "تاريخ نويس تازه کار" "شلخته" و "تازه کار" و ذوق زده" را دراز کنند به اين جرم که پيغام رسان پيام اين اسناد بوده است.
اصلا فرض کنيد که همه اتهامات نادرستی که آقای شاکری به مجيد تفرشی زده درست باشد و اهانتهای ناروای نقل شدهاي، که حتی برازنده خود آقای شاکری هم نيست، همگی صحيح باشند، تکليف صدها و هزاران برگ اسناد (به قول آقای شاکری گنگ و پوچ) تازه آزاد شده محفوظ در آرشيو ملی بريتانيا در همين موضوع چه ميشود؟ با آنها و بقيه مراجعان احتمالی به اين اسناد در آينده چه ميکنيد؟ راه دشواری در پيش روی آقای شاکری است برای فحاشی و پرونده سازی برای اين همه محقق تا قيام قيامت.
آقای شاکری ميفرمايند که آقای ابوالحسن بنيصدر با استناد به نوشتههای مجيد تفرشی مقالاتی را با تفاسير خود عليه آقای بختيار منتشر کردهاند. خوب بود آقای شاکری ميفرمودند که استناد مقاله آقای بنی صدر به پژوهشهای تفرشی چه ربطی به تفرشی دارد و گناه اين "جوان گمنام" در اين موضوع چيست؟
آقای شاکری حتی نميداند (يا ميداند و عمدا کتمان ميکند) که گزارشهای اخير مجيد تفرشي، ماهها قبل از آن که مورد استناد ديگر سايتها و رسانهها، از جمله سايت آقای بنيصدر، قرار گيرد، برای نخستين بار و به طور اختصاصی در ده قسمت در سايت راديو زمانه منتشر شده است. پس از انتشار کامل اين مجموعه هم راديو زمانه، در اقدامی اضافه بر توافق با من، فايل پی.دی.اف همه گزارشها را به شکل يک کتابچه 96 صفحهای روی سايت خود قرار داد. حالا بعد از هفت ماه آقای شاکری به عنوان متولی امام زاده از خواب بيدار شده و ميخواهند به نسئولين شرعی و رسالت تاريخی خود عمل کنند.
آقای شاکری درباره من نوشتهاند: "تحقيق ما دربارهی ناشر اين اسناد نشان داد که او يک کارگزار جمهوری اسلامی است و اين نتيحه مورد تاًييد يک مورخ مبرز در تاريخ معاصر ايران که ساليان دراز در اسناد آزاد شدۀ دولتهای بزرگ، از جمله انگلستان کار کرده است و با سابقه ی اين تاريخنگار تازه کار آشنايی داشت، قرار گرفت."
اولا که من صرفا ناشر اسناد نيستم.. من يک پژوهشگر تاريخ معاصر هستم که دو سوم از عمرم را صرف اين گونه مطالعات کردهام و حدود بيست سال است که با اسناد آرشيوهای بريتانيايی سر و کار دارم. ثانيا باز برمی گردم بر سر سخن قبلی که اگر من واقعا ناشر اسناد هستم، شما چرا با من دعوا داريد. برويد يقه صاحب سند و نويسنده و توليد کننده و آزاد کننده آن را بگيريد. من اين وسط چکارهام که اين جوری برايم قمه کشی اينترنتی ميکنيد؟ خوب بود آقای شاکری از آن "مورخ مبرز تاريخ معاصر ايران" خودشان که جرئت ابراز نامش را ندارد و از او نقل قول کردهاند (البته اگر واقعا چنين کسی وجود خارجی داشته باشد) بپرسيد که او هم تفرشی را جوانی گمنام و تاريخنگاری تازه کار ميداند و با پژوهشهای پيشين و کنونی او هرگز برخورد نکرده است؟
از نظر آقای شاکری و شاهد ناشناسش، يک مورخ چقدر بايد سابقه کار داشته باشد تا تازه کار محسوب نشود. من از سن 15 سالگی و با هدايت استادان فقيد احمد توانا، ايرج افشار و محمد اسماعيل رضوانی به طور جدی وارد وادی پژوهشهای تاريخی شدهام. نخستين کتابم که تصحيح يک نسخه خطی منحصر به فرد درباره انقلاب مشروطيت بود را در سن 19 سالگی در سال 1363 شمسی و با مقدمه استاد ارجمند، شادروان ايرج افشار منتشر کردهام. از آن پس نيز به طور مرتب و بی وقفه به تحصيل و تحقيق و نوشتن و انتشار مقاله و کتاب و يا شرکت در همايشهای فرهنگی و دانشگاهی اشتغال داشتهام. از نظر شما سپری کردن 31 سال از 47 سال عمر يک نفر در يک شغل و تخصص و انتشار چندين کتاب و ده ها مقاله در آن زمينه، نشانه تازه کاری او است؟
آقای شاکری که نيازی به دانستن ندارند، برای خوانندگان نوشته ايشان عرض ميکنم که دوازده سال است که هر سال، دست کم از اوايل دسامبر تا اواخر ژانويه استراحت و تعطيلی را بر خود و خانوادهام حرام ميکنم و با کار روزانه شانزده ساعت و همکاری چند دوست و همکار پژوهشی و عکاس به بررسی حدود بيست هزار سند تازه آزاد شده مشغول می شوم و با مطالعه آنها مقالاتم را آماده انتشار ميکنم. جزئيات اين کار را قبلا در چند گفتگو شرح دادهام و نيازی به تکرارشان نميبينم.
آقای شاکری برای اين که ثابت کند اسناد رسمی ديپلماتيک بريتانيايی درباره آقای بختيار نادرست است، به جای پاسخگويی متين و علمي، زمين و زمان را به هم می بافد تا از مجيد تفرشی يک موجود خبيث بالفطره و جاسوسی کهنه کار بسازد و با نشان دادن پليديهای وی از دوران کودکی تاکنون، نشان دهد اسناد تاريخی آرشيو ملی بريتانيا درباره آقای بختيار نادرستند و حق انتشار ندارند. در اين راه دشوار دشمن تراشی آقای شاکری بدجوری به ورطه هلاک عقل افتاده است.
آقای شاکری با اتکاء به گوگل آن هم چند صفحه نخست آن به نتايج هولناکی درباره سوابق تاريک زندگی من از بدو خلقت تاکنون رسيده است. آقای شاکری نه سن مرا درست ميداند، نه مدرسهای که من از آن فارغالتحصيل شده را ميداند و سپس با توهم و دروغ گويی و پرونده سازی که در نوع خود کم نظير است، مرا دانشجوی سهميهای و بورسيه همکار رسانهای ايران خطاب ميکند. ايشان حتی به خودشان زحمت ورق زدن وبلاگ کوچک تفرشی را هم نداده و نوشتهاند: "دو سه سالی است که در زمان باز شدن اسناد جديد به لندن می رود تا به "انتخاب" اسنادی از ميان آنها اقدام کند و اينک هم مقيم لندن شده است."
آقای شاکری که عالم علوم اولين و آخرينند، نيازی به تصحيح توهمات خود ندارند. برای کسانی که به مصيبت خواندن نوشتۀ ايشان دچار شدهاند عرض ميکنم که من نزديک به بيست سال است مقيم بريتانيا هستم و تقريبا به همين مدت (حدود دو دهه) هم در اسناد آرشيوهای بينالمللی و به ويژه بريتانيا تحقيق کرده است. من در طول دوازده سال اخير تنها ايرانی و فارسی زبانی بوده و هستم که به مراسم خصوصی رونمايی از اسناد در آستانه آزاد شده در آرشيو ملی بريتانيا دعوت ميشوم و دوازده سال گزارشهای مبتنی بر اين اسناد را در رسانه های مختلف داخلی و خارجی منتشر کردهام.
مطلبی که من درباره ارتباطات مالي، تدارکاتی و حتی شخصی حکومت بعثی عراق با آقايان بختيار و غلامعلی اويسی و ترغيب صدام حسين به حمله به ايران نوشتهام همگی نقل از ياداشتها و گزارشهای ديپلماتهای بريتانيايی بوده است در اين موضوع من البته به دليل محدوديت سايت اصلی منتشر کننده اسناد، همه مطالب را نقل نکردم و ناگفتههای چندی در اين باره مانده است. ضمنا در اين مورد خاص به خودم هم اجازه ندادم که اطلاعات تکميلی ديگری سوای اسناد مورد بررسی قرار گرفته را با اين مطالب مخلوط کرده و يا تکميل کنم. ضمنا و اتفاقا، برخلاف رويه معمولم در اين مورد با دوستي، که از نزديکان آقای بختيار بود، تماس گرفتم و نظر ايشان را برای چاپ گزارش اين اسناد جويا شدم. ايشان هم به درستی فرمودند که اينها منابع تاريخی هستند و نبايد بر اساس سليقههای شخصی مانع انتشارشان شد.
اساسا سبک کار من در رابطه با انتشار گزارشهای اسناد تازه آزاد شده در آرشيو ملی بريتانيا، اغلب بازنمايی صرف آنهاست نه تحليل و ارزش-داوری. فکر می کنم در وهله نخست اين کار اهميت بيشتری دارد، از اين باب که پژوهشگر ايرانی که دسترسی به اسناد ندارد را با مواد و مصالح و منابع تحقيق جديد آشنا ميکند. به گمان من اين کار مقدمتر ارزنده تر از اين است که قرائت خاص خود را بر مخاطب تحميل کنيم. ضمنا بارها گفته و نوشتهام که اسناد تاريخي، منابع مهم تاريخ نگاری هستند و نه نفس تاريخ و فصل الخطاب قضاوتهای تاريخی . اين اسناد بايد توسط محققان و تاريخ نويسان مورد ارزيابی و نقادی قرار گيرند.
برخی از کسانی که اين گزارشها از آنان نقل شده اکنون و با گذشت حدود سی و يک سال زنده نيستند، ولی اتفاقا آقای کريس رندل ديپلمات بازنشسته بريتانيايي، که آقای شاکری از او نقل قول کردهاند، حی و حاضر در لندن هستند و با جامعه ايرانی هم مرتبطند. شما ميتوانيد، به قول معروف، هر چه فرياد داريد بر سر ايشان بزنيد. من بيتقصيرم و فقط گزارش ايشان را در مقالهام نقل کردهام.
کاش آقای شاکری به جای اين همه آسمان و ريسمان بافتن سعی می کردند مطلبی در توجيه گفتار و رفتار آقای بختيار بنويسند. در آن صورت لازم نبود به اين گناه بزرگ اعتراض کنند که چرا در مقاله من اسائه ادب شده و به قول آقای شاکري، با "غرض ورزی و در عين حال جهل و سطحی بودن"، از قول گزارش ديپلمات بريتانيايی عبارت سخيف "از قبيل شاپور بختيار" را به کار بردهام.
اين البته همه ماجرا نيست. آقای شاکری در ميانه راه حوصلهاش سرميرود و مدعی ميشود که اسناد وزارت خارجه بريتانيا "هميشه از جمله در دوران دولت مصدق، مملو از گزارشهای نادرست يا دروغ درباره اوضاع سياسی ايران بوده است."
چقدر اين تعبير آقای شاکری آشنا است. اين نگاه دايی جان ناپلئونی و قضاوت نادرست سطحی را از کلام و نوشته دشمنان ظاهری آقای شاکری در بين تندروان و تماميت خواهان داخل ايران که در واقع عمل هم مرام و هم عمل ايشان هستند شنيدهام. آقای شاکری که البته عالم اولين و آخرينند، برای خوانندگان نوشته ايشان عرض ميکنم که در آرشيو ملی بريتانيا حدود چهار ميليون برگ سند، شامل نامه، يادداشتهای نوبهاي، گزارش، يادداشتهای خفيه نويسان، سفرنامه، تحليل، عکس، نقشه و ارزيابی و ... درباره حدود پنج قرن تاريخ ايران وجود دارد و نمی توان با چنين قضاوت سطحی و غيرکارشناسانه ای همه آنها را يک جا و فلهای نادرست و دروغ پنداشت.
اين درست نيست که هر وقت مطابق ميل و سليقهمان بود از اين قبيل اسناد استفاده کنيم و به به بگوييم و هر وقت با سليقه و مرام ما مشکل داشت به کلی مردودشان بدانيم. اسناد رسمی آرشيوهای بريتانيا مثل هر مجموعه سندی از حب و بغض و يا نادرستی خالی نيستند، ولی به دليل ماهيت ديپلماتيک و رسمی آن، ماموران تهيه کننده آنها به فراخور شغلشان سعی می کنند بنا به نگاهشان تصوير درستی از تحولات و ديدارهای خود ارائه دهند.
آقای شاکری از ابتدا تا انتهای نوشته شان کوچکترين توجهی به شرف و آبروی افراد نداشته و هر آن چه حتی سزاوار خودشان هم نيست نوشته اند، ولی به نيابت از "همه دانشگاهيان جهان"، دلواپس "خاطرات جمعی يک ملت و شرف و آبروی شخصيتهای تاريخی" هستند.
دروغ گويي، هتاکی و تحريف آقای شاکری تمامی ندارد. ايشان حتی در نقل محتوای يک فيلم که در اينترنت قابل دسترسی برای همگان است نيز دروغ ميگويند. آقای شاکری در بخش ديگری مدعی شدهاند: "در فيلمی ميبينيم که مجيد تفرشي، که می خواهند از او تاريخنگار بسازند، در يک سخنرانی که در لندن در فاصلۀ ميان دو دورهی راًی گيری در انتخابات سه سال پيش کرده، چون تصور نميکرده است که احمدی نژاد برنده شود (او خود اين حدسش را بيان ميکند) خود را هوادار کروبی در آن انتخابات ميخواند ...
در اين يک پاراگراف چندين نادرستی و دروغ وجود دارد. اولا: من هرگز بيان نکردهام که آقای احمدی نژاد در انتخابات برنده ميشود يا نميشود. دوم اين که من هرگز نگفتهام که طرفدار آقای کروبی هستم. سوم اين که مگر انتخابات رياست جمهوری اخير به دور دوم کشيده که من بين دو دوره سخنرانی کرده و از آقای کروبی دفاع کرده باشم؟ چهارم اين که فرض کنيم همه مطالب نادرست و تحريف شده نقل شده توسط آقای شاکری درست باشد. به نظر ايشان پيش بينی شکست احمدی نژاد و پيروزی کروبی نشانه وابستگی و مزدوری است که بلافاصله چنين می نويسند: "او پروردۀ جمهوری اسلامی و نسبت به آن معتقد و متعهد است. با کمکهای بيدريغ جمهوری اسلامی بالارفته و "کارشناس ارشد تاريخ" شده، همۀ نوشتهها و مصاحبههايش با بوق و کرنا در همه رسانههای جمهوری اسلامی پخش می شود و به اين ترتيب است که او را بزرگ کرده اند."
آقای شاکري، گوش من از اين پرونده سازيها و دروغگوييها و فحاشيها حرفها پر است. اگر مجال داشتيد از برادر فرهيخته و ارجمندتان که اتفاقا در ميانه تحصيلم در لندن با ايشان آشنا شده و ديدار کردم سوال بفرمائيد که من چگونه با همسر و دو فرزند خردسال در وضع نابسامان مالی و معيشتی در اين شهر زندگی کرده و درس خواندهام. البته هنوز هم به دليل استقلال در پژوهش دچار هزار گرفتاری و مشکلم. ولی خدا را شاکرم که محتاج امثال شاکری نيستم.
آقای شاکري، اگر دروغهای شما درباره من درست بود که مقالاتی که بخشی از آنها موجب برآشفته شدن شما شده را در ايران چاپ ميکردم نه در سايت راديو زمانه که هر روز در ايران به عنوان ضدانقلاب و اپوزيسيون مورد حمله و فحاشی است. بيش از شما و پيش از شما، همقدمان شما، رسانههای متعدد ضد مردمی در داخل ايران بارها مرا ضدانقلاب و همکار اپوزيسيون و مزدور آمريکا و انگليس و اسراييل خطاب کردهاند. شما دير رسيدهايد.
سناريو و قصه پردازی آقای شاکری گرفتاری زيادی دارد. ايشان به جای پاسخ گفتن صاف و ساده به مطالب اسناد تاريخی در دسترس همگان، اصرار دارد تا ثابت کند که مجيد تفرشی با پشتيبانی جمهوری اسلامي، حمايت بنی صدر، تائيد تودهايها و لابد با وساطت راديو زمانه عليه بختيار توطئه کرده است.
من هيچ دوستی و دشمنی شخصی با آقايان بختيار و اويسی و بنيصدر ندارم. با اين قداره کشيها هم نميتوانيد مرا از پژوهش بدون غرض و حقگويی باز بداريد. واقعا خوشحالم که نسل جديد ايرانی راه خود را برای ساختن آيندهای آزاد و آباد برای ميهن عزيزمان پيدا کرده و به پريشان گوييهای سربازانی از دورانی سپری شده، هم توجهی ندارند.
بار ديگر تکرار ميکنم، فرض کنيد همه دروغهای شما راجع به من راست باشد و من حتی صد برابر بدتر از آنی باشم که شما ميگوئيد. شما بايد فکری اساسی برای جلوگيری از انتشار اسناد تاريخی کنيد. چون نه فقط اين اسناد که دهها پرونده ديگر در همين موضوع، در اختيار همه مراجعان هستند و ديگران هم ممکن است اراده انتشار آنها را داشته باشند. من در اين ميانه فقط راوی و پيغام رسان اين گزارشها بودهام. خلاصه اين که: به پيغام رسان شليک نکنيد.
لندن- 16 مرداد 1390/ 7 آگوست 2011
*****
نوشته آقای علی شاکری زند:
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110805195319/20110805195319.html
16 مرداد 1390 10:07
Balatarin
http://www.youtube.com/watch?v=ZTn-XhVs0M4
برای يک مصاحبه ديگر تاريخی از آقای تفرشی اينجا را کليک کنيد
به پيغام رسان شليک نکنيد
پاسخی به دروغ پردازيها و پرونده سازيهای آقای علی شاکری زند
مجيد تفرشی (پژوهشگر و تاريخ نگار ايرانی مقيم بريتانيا)
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110807083751/20110807083751.html
مخاطب اين نوشته آقای علی شاکری زند نيست. چرا که ايشان با روش و منش خود نشان دادهاند که در قضاوت و برخورد با کسانی که به هر دليلی مثل خودشان نيستند، صد برابر بدتر از (به قول خودشان) "کارگزاران جمهوری اسلامی" عمل ميکنند. خطاب اين نوشته به خوانندگان سايتهای اينترنتی است که نوشته ايشان در آنها منتشر شده است.
واقعيت اين است که من به جای آقای شاکری از سن و سال و مو و ريش سفيد ايشان خجالت کشيدم و به جای رفتاری همانند و هم شان خودشان سعی ميکنم صرفا به اتهامات و دروغ گوييهای ايشان پاسخ دهم. من در اين نوشته به حملات و توهينهای ايشان به ديگران کاری ندارم و فقط موارد مربوط به خود را پاسخ ميدهم ضمنا مطالب نقل شده در داخل گيومه نقل قولهای مستقيم از نوشته آقای شاکری است.
اول ببينيم اصل مشکل آقای شاکری چيست؟
آقای شاکری برآشفته و ناراحتند از اين که در گزارشهای نوشته شده توسط مجيد تفرشی که در واقع چکيده و خلاصه اسناد تازه آزاد شده رسمی و دولتی در آرشيو ملی بريتانيا هستند، مطالبی و مواردی به آقای دکتر شاپور بختيار نسبت داده شده که، به گمان آقای شاکري، ناروا، نادرست و تحريف شده است و مجيد تفرشی حق نداشته اين مطالب را از اسناد رسمی بريتانيايی استخراج، نقل و منتشر کند. در واقع توقع آقای شاکری سانسور و خودداری از نقل اسناد تاريخی به دليل علايق و سلايق سياسی شخص ايشان و ارادتشان به آقای بختيار است.
در اين ميان، آقای شاکری به جای انتقاد از منابع رسمی بريتانيايی که ابن اسناد را نوشته و آزاد کردهاند و يا تکذيب و توجيه و تاويل مطالب نقل شده، ترجيح دادهاند که با يک تتبع عالمانه و پژوهشی ژرف همه جانبه، با ادبيات مودبانه خاص خودشان، يک "جوان گمنام" و "تاريخ نويس تازه کار" "شلخته" و "تازه کار" و ذوق زده" را دراز کنند به اين جرم که پيغام رسان پيام اين اسناد بوده است.
اصلا فرض کنيد که همه اتهامات نادرستی که آقای شاکری به مجيد تفرشی زده درست باشد و اهانتهای ناروای نقل شدهاي، که حتی برازنده خود آقای شاکری هم نيست، همگی صحيح باشند، تکليف صدها و هزاران برگ اسناد (به قول آقای شاکری گنگ و پوچ) تازه آزاد شده محفوظ در آرشيو ملی بريتانيا در همين موضوع چه ميشود؟ با آنها و بقيه مراجعان احتمالی به اين اسناد در آينده چه ميکنيد؟ راه دشواری در پيش روی آقای شاکری است برای فحاشی و پرونده سازی برای اين همه محقق تا قيام قيامت.
آقای شاکری ميفرمايند که آقای ابوالحسن بنيصدر با استناد به نوشتههای مجيد تفرشی مقالاتی را با تفاسير خود عليه آقای بختيار منتشر کردهاند. خوب بود آقای شاکری ميفرمودند که استناد مقاله آقای بنی صدر به پژوهشهای تفرشی چه ربطی به تفرشی دارد و گناه اين "جوان گمنام" در اين موضوع چيست؟
آقای شاکری حتی نميداند (يا ميداند و عمدا کتمان ميکند) که گزارشهای اخير مجيد تفرشي، ماهها قبل از آن که مورد استناد ديگر سايتها و رسانهها، از جمله سايت آقای بنيصدر، قرار گيرد، برای نخستين بار و به طور اختصاصی در ده قسمت در سايت راديو زمانه منتشر شده است. پس از انتشار کامل اين مجموعه هم راديو زمانه، در اقدامی اضافه بر توافق با من، فايل پی.دی.اف همه گزارشها را به شکل يک کتابچه 96 صفحهای روی سايت خود قرار داد. حالا بعد از هفت ماه آقای شاکری به عنوان متولی امام زاده از خواب بيدار شده و ميخواهند به نسئولين شرعی و رسالت تاريخی خود عمل کنند.
آقای شاکری درباره من نوشتهاند: "تحقيق ما دربارهی ناشر اين اسناد نشان داد که او يک کارگزار جمهوری اسلامی است و اين نتيحه مورد تاًييد يک مورخ مبرز در تاريخ معاصر ايران که ساليان دراز در اسناد آزاد شدۀ دولتهای بزرگ، از جمله انگلستان کار کرده است و با سابقه ی اين تاريخنگار تازه کار آشنايی داشت، قرار گرفت."
اولا که من صرفا ناشر اسناد نيستم.. من يک پژوهشگر تاريخ معاصر هستم که دو سوم از عمرم را صرف اين گونه مطالعات کردهام و حدود بيست سال است که با اسناد آرشيوهای بريتانيايی سر و کار دارم. ثانيا باز برمی گردم بر سر سخن قبلی که اگر من واقعا ناشر اسناد هستم، شما چرا با من دعوا داريد. برويد يقه صاحب سند و نويسنده و توليد کننده و آزاد کننده آن را بگيريد. من اين وسط چکارهام که اين جوری برايم قمه کشی اينترنتی ميکنيد؟ خوب بود آقای شاکری از آن "مورخ مبرز تاريخ معاصر ايران" خودشان که جرئت ابراز نامش را ندارد و از او نقل قول کردهاند (البته اگر واقعا چنين کسی وجود خارجی داشته باشد) بپرسيد که او هم تفرشی را جوانی گمنام و تاريخنگاری تازه کار ميداند و با پژوهشهای پيشين و کنونی او هرگز برخورد نکرده است؟
از نظر آقای شاکری و شاهد ناشناسش، يک مورخ چقدر بايد سابقه کار داشته باشد تا تازه کار محسوب نشود. من از سن 15 سالگی و با هدايت استادان فقيد احمد توانا، ايرج افشار و محمد اسماعيل رضوانی به طور جدی وارد وادی پژوهشهای تاريخی شدهام. نخستين کتابم که تصحيح يک نسخه خطی منحصر به فرد درباره انقلاب مشروطيت بود را در سن 19 سالگی در سال 1363 شمسی و با مقدمه استاد ارجمند، شادروان ايرج افشار منتشر کردهام. از آن پس نيز به طور مرتب و بی وقفه به تحصيل و تحقيق و نوشتن و انتشار مقاله و کتاب و يا شرکت در همايشهای فرهنگی و دانشگاهی اشتغال داشتهام. از نظر شما سپری کردن 31 سال از 47 سال عمر يک نفر در يک شغل و تخصص و انتشار چندين کتاب و ده ها مقاله در آن زمينه، نشانه تازه کاری او است؟
آقای شاکری که نيازی به دانستن ندارند، برای خوانندگان نوشته ايشان عرض ميکنم که دوازده سال است که هر سال، دست کم از اوايل دسامبر تا اواخر ژانويه استراحت و تعطيلی را بر خود و خانوادهام حرام ميکنم و با کار روزانه شانزده ساعت و همکاری چند دوست و همکار پژوهشی و عکاس به بررسی حدود بيست هزار سند تازه آزاد شده مشغول می شوم و با مطالعه آنها مقالاتم را آماده انتشار ميکنم. جزئيات اين کار را قبلا در چند گفتگو شرح دادهام و نيازی به تکرارشان نميبينم.
آقای شاکری برای اين که ثابت کند اسناد رسمی ديپلماتيک بريتانيايی درباره آقای بختيار نادرست است، به جای پاسخگويی متين و علمي، زمين و زمان را به هم می بافد تا از مجيد تفرشی يک موجود خبيث بالفطره و جاسوسی کهنه کار بسازد و با نشان دادن پليديهای وی از دوران کودکی تاکنون، نشان دهد اسناد تاريخی آرشيو ملی بريتانيا درباره آقای بختيار نادرستند و حق انتشار ندارند. در اين راه دشوار دشمن تراشی آقای شاکری بدجوری به ورطه هلاک عقل افتاده است.
آقای شاکری با اتکاء به گوگل آن هم چند صفحه نخست آن به نتايج هولناکی درباره سوابق تاريک زندگی من از بدو خلقت تاکنون رسيده است. آقای شاکری نه سن مرا درست ميداند، نه مدرسهای که من از آن فارغالتحصيل شده را ميداند و سپس با توهم و دروغ گويی و پرونده سازی که در نوع خود کم نظير است، مرا دانشجوی سهميهای و بورسيه همکار رسانهای ايران خطاب ميکند. ايشان حتی به خودشان زحمت ورق زدن وبلاگ کوچک تفرشی را هم نداده و نوشتهاند: "دو سه سالی است که در زمان باز شدن اسناد جديد به لندن می رود تا به "انتخاب" اسنادی از ميان آنها اقدام کند و اينک هم مقيم لندن شده است."
آقای شاکری که عالم علوم اولين و آخرينند، نيازی به تصحيح توهمات خود ندارند. برای کسانی که به مصيبت خواندن نوشتۀ ايشان دچار شدهاند عرض ميکنم که من نزديک به بيست سال است مقيم بريتانيا هستم و تقريبا به همين مدت (حدود دو دهه) هم در اسناد آرشيوهای بينالمللی و به ويژه بريتانيا تحقيق کرده است. من در طول دوازده سال اخير تنها ايرانی و فارسی زبانی بوده و هستم که به مراسم خصوصی رونمايی از اسناد در آستانه آزاد شده در آرشيو ملی بريتانيا دعوت ميشوم و دوازده سال گزارشهای مبتنی بر اين اسناد را در رسانه های مختلف داخلی و خارجی منتشر کردهام.
مطلبی که من درباره ارتباطات مالي، تدارکاتی و حتی شخصی حکومت بعثی عراق با آقايان بختيار و غلامعلی اويسی و ترغيب صدام حسين به حمله به ايران نوشتهام همگی نقل از ياداشتها و گزارشهای ديپلماتهای بريتانيايی بوده است در اين موضوع من البته به دليل محدوديت سايت اصلی منتشر کننده اسناد، همه مطالب را نقل نکردم و ناگفتههای چندی در اين باره مانده است. ضمنا در اين مورد خاص به خودم هم اجازه ندادم که اطلاعات تکميلی ديگری سوای اسناد مورد بررسی قرار گرفته را با اين مطالب مخلوط کرده و يا تکميل کنم. ضمنا و اتفاقا، برخلاف رويه معمولم در اين مورد با دوستي، که از نزديکان آقای بختيار بود، تماس گرفتم و نظر ايشان را برای چاپ گزارش اين اسناد جويا شدم. ايشان هم به درستی فرمودند که اينها منابع تاريخی هستند و نبايد بر اساس سليقههای شخصی مانع انتشارشان شد.
اساسا سبک کار من در رابطه با انتشار گزارشهای اسناد تازه آزاد شده در آرشيو ملی بريتانيا، اغلب بازنمايی صرف آنهاست نه تحليل و ارزش-داوری. فکر می کنم در وهله نخست اين کار اهميت بيشتری دارد، از اين باب که پژوهشگر ايرانی که دسترسی به اسناد ندارد را با مواد و مصالح و منابع تحقيق جديد آشنا ميکند. به گمان من اين کار مقدمتر ارزنده تر از اين است که قرائت خاص خود را بر مخاطب تحميل کنيم. ضمنا بارها گفته و نوشتهام که اسناد تاريخي، منابع مهم تاريخ نگاری هستند و نه نفس تاريخ و فصل الخطاب قضاوتهای تاريخی . اين اسناد بايد توسط محققان و تاريخ نويسان مورد ارزيابی و نقادی قرار گيرند.
برخی از کسانی که اين گزارشها از آنان نقل شده اکنون و با گذشت حدود سی و يک سال زنده نيستند، ولی اتفاقا آقای کريس رندل ديپلمات بازنشسته بريتانيايي، که آقای شاکری از او نقل قول کردهاند، حی و حاضر در لندن هستند و با جامعه ايرانی هم مرتبطند. شما ميتوانيد، به قول معروف، هر چه فرياد داريد بر سر ايشان بزنيد. من بيتقصيرم و فقط گزارش ايشان را در مقالهام نقل کردهام.
کاش آقای شاکری به جای اين همه آسمان و ريسمان بافتن سعی می کردند مطلبی در توجيه گفتار و رفتار آقای بختيار بنويسند. در آن صورت لازم نبود به اين گناه بزرگ اعتراض کنند که چرا در مقاله من اسائه ادب شده و به قول آقای شاکري، با "غرض ورزی و در عين حال جهل و سطحی بودن"، از قول گزارش ديپلمات بريتانيايی عبارت سخيف "از قبيل شاپور بختيار" را به کار بردهام.
اين البته همه ماجرا نيست. آقای شاکری در ميانه راه حوصلهاش سرميرود و مدعی ميشود که اسناد وزارت خارجه بريتانيا "هميشه از جمله در دوران دولت مصدق، مملو از گزارشهای نادرست يا دروغ درباره اوضاع سياسی ايران بوده است."
چقدر اين تعبير آقای شاکری آشنا است. اين نگاه دايی جان ناپلئونی و قضاوت نادرست سطحی را از کلام و نوشته دشمنان ظاهری آقای شاکری در بين تندروان و تماميت خواهان داخل ايران که در واقع عمل هم مرام و هم عمل ايشان هستند شنيدهام. آقای شاکری که البته عالم اولين و آخرينند، برای خوانندگان نوشته ايشان عرض ميکنم که در آرشيو ملی بريتانيا حدود چهار ميليون برگ سند، شامل نامه، يادداشتهای نوبهاي، گزارش، يادداشتهای خفيه نويسان، سفرنامه، تحليل، عکس، نقشه و ارزيابی و ... درباره حدود پنج قرن تاريخ ايران وجود دارد و نمی توان با چنين قضاوت سطحی و غيرکارشناسانه ای همه آنها را يک جا و فلهای نادرست و دروغ پنداشت.
اين درست نيست که هر وقت مطابق ميل و سليقهمان بود از اين قبيل اسناد استفاده کنيم و به به بگوييم و هر وقت با سليقه و مرام ما مشکل داشت به کلی مردودشان بدانيم. اسناد رسمی آرشيوهای بريتانيا مثل هر مجموعه سندی از حب و بغض و يا نادرستی خالی نيستند، ولی به دليل ماهيت ديپلماتيک و رسمی آن، ماموران تهيه کننده آنها به فراخور شغلشان سعی می کنند بنا به نگاهشان تصوير درستی از تحولات و ديدارهای خود ارائه دهند.
آقای شاکری از ابتدا تا انتهای نوشته شان کوچکترين توجهی به شرف و آبروی افراد نداشته و هر آن چه حتی سزاوار خودشان هم نيست نوشته اند، ولی به نيابت از "همه دانشگاهيان جهان"، دلواپس "خاطرات جمعی يک ملت و شرف و آبروی شخصيتهای تاريخی" هستند.
دروغ گويي، هتاکی و تحريف آقای شاکری تمامی ندارد. ايشان حتی در نقل محتوای يک فيلم که در اينترنت قابل دسترسی برای همگان است نيز دروغ ميگويند. آقای شاکری در بخش ديگری مدعی شدهاند: "در فيلمی ميبينيم که مجيد تفرشي، که می خواهند از او تاريخنگار بسازند، در يک سخنرانی که در لندن در فاصلۀ ميان دو دورهی راًی گيری در انتخابات سه سال پيش کرده، چون تصور نميکرده است که احمدی نژاد برنده شود (او خود اين حدسش را بيان ميکند) خود را هوادار کروبی در آن انتخابات ميخواند ...
در اين يک پاراگراف چندين نادرستی و دروغ وجود دارد. اولا: من هرگز بيان نکردهام که آقای احمدی نژاد در انتخابات برنده ميشود يا نميشود. دوم اين که من هرگز نگفتهام که طرفدار آقای کروبی هستم. سوم اين که مگر انتخابات رياست جمهوری اخير به دور دوم کشيده که من بين دو دوره سخنرانی کرده و از آقای کروبی دفاع کرده باشم؟ چهارم اين که فرض کنيم همه مطالب نادرست و تحريف شده نقل شده توسط آقای شاکری درست باشد. به نظر ايشان پيش بينی شکست احمدی نژاد و پيروزی کروبی نشانه وابستگی و مزدوری است که بلافاصله چنين می نويسند: "او پروردۀ جمهوری اسلامی و نسبت به آن معتقد و متعهد است. با کمکهای بيدريغ جمهوری اسلامی بالارفته و "کارشناس ارشد تاريخ" شده، همۀ نوشتهها و مصاحبههايش با بوق و کرنا در همه رسانههای جمهوری اسلامی پخش می شود و به اين ترتيب است که او را بزرگ کرده اند."
آقای شاکري، گوش من از اين پرونده سازيها و دروغگوييها و فحاشيها حرفها پر است. اگر مجال داشتيد از برادر فرهيخته و ارجمندتان که اتفاقا در ميانه تحصيلم در لندن با ايشان آشنا شده و ديدار کردم سوال بفرمائيد که من چگونه با همسر و دو فرزند خردسال در وضع نابسامان مالی و معيشتی در اين شهر زندگی کرده و درس خواندهام. البته هنوز هم به دليل استقلال در پژوهش دچار هزار گرفتاری و مشکلم. ولی خدا را شاکرم که محتاج امثال شاکری نيستم.
آقای شاکري، اگر دروغهای شما درباره من درست بود که مقالاتی که بخشی از آنها موجب برآشفته شدن شما شده را در ايران چاپ ميکردم نه در سايت راديو زمانه که هر روز در ايران به عنوان ضدانقلاب و اپوزيسيون مورد حمله و فحاشی است. بيش از شما و پيش از شما، همقدمان شما، رسانههای متعدد ضد مردمی در داخل ايران بارها مرا ضدانقلاب و همکار اپوزيسيون و مزدور آمريکا و انگليس و اسراييل خطاب کردهاند. شما دير رسيدهايد.
سناريو و قصه پردازی آقای شاکری گرفتاری زيادی دارد. ايشان به جای پاسخ گفتن صاف و ساده به مطالب اسناد تاريخی در دسترس همگان، اصرار دارد تا ثابت کند که مجيد تفرشی با پشتيبانی جمهوری اسلامي، حمايت بنی صدر، تائيد تودهايها و لابد با وساطت راديو زمانه عليه بختيار توطئه کرده است.
من هيچ دوستی و دشمنی شخصی با آقايان بختيار و اويسی و بنيصدر ندارم. با اين قداره کشيها هم نميتوانيد مرا از پژوهش بدون غرض و حقگويی باز بداريد. واقعا خوشحالم که نسل جديد ايرانی راه خود را برای ساختن آيندهای آزاد و آباد برای ميهن عزيزمان پيدا کرده و به پريشان گوييهای سربازانی از دورانی سپری شده، هم توجهی ندارند.
بار ديگر تکرار ميکنم، فرض کنيد همه دروغهای شما راجع به من راست باشد و من حتی صد برابر بدتر از آنی باشم که شما ميگوئيد. شما بايد فکری اساسی برای جلوگيری از انتشار اسناد تاريخی کنيد. چون نه فقط اين اسناد که دهها پرونده ديگر در همين موضوع، در اختيار همه مراجعان هستند و ديگران هم ممکن است اراده انتشار آنها را داشته باشند. من در اين ميانه فقط راوی و پيغام رسان اين گزارشها بودهام. خلاصه اين که: به پيغام رسان شليک نکنيد.
لندن- 16 مرداد 1390/ 7 آگوست 2011
*****
نوشته آقای علی شاکری زند:
http://www.roshangari.net/as/sitedata/20110805195319/20110805195319.html
16 مرداد 1390 10:07
Balatarin
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر