http://iranscope.blogspot.com/2015/09/blog-post_3.html
شب گذشته اقایان دکتر باوند،حاتمی،اویسی وجانفشان از اعضای همبستگی به دیدار من امده بودند که در ساعت 10.30 رفتند.قرار بود ساعت 11.30 با عسل پهلوان مصاحبه داشته باشم. ان روز علی، از سوی برخی تهدید شده بود که در مورد فاجعه ی اسفناک اتش سوزی در پناهگاه گربه ها و مرگ خانم رئوفی حرف نزند. پیام های زیادی نیز از مانور دهندگاه امنیت، برای همه ی ما رسیده بود. بنابر این ذهنم درگیر بود. مصاحبه شروع شد و درست در وسط برنامه صدای دو شلیک که نور اتش باروت لوله تفنگ یا هر چه بود، روی نرده خورده و به درون اتاق منعکس می شد، به من شوک وارد کرد. صدا قطع نمی شد و من از پشت دوربین برخاستم تا به طرف هال بروم. هر یک از اعضای خانواده از اتاقی بیرون امد و در هال جمع شدیم. رنگ ها پریده و بسیار وحشت زده بودند. به دلیل این که پس از دو صدای اول، صحبت من قطع شده بود ،گمان کرده بودند از تراس به من شلیک شده و من مرده ام. شاید جرات نمی کردند درب اتاق من را باز کنند.
شب گذشته اقایان دکتر باوند،حاتمی،اویسی وجانفشان از اعضای همبستگی به دیدار من امده بودند که در ساعت 10.30 رفتند.قرار بود ساعت 11.30 با عسل پهلوان مصاحبه داشته باشم. ان روز علی، از سوی برخی تهدید شده بود که در مورد فاجعه ی اسفناک اتش سوزی در پناهگاه گربه ها و مرگ خانم رئوفی حرف نزند. پیام های زیادی نیز از مانور دهندگاه امنیت، برای همه ی ما رسیده بود. بنابر این ذهنم درگیر بود. مصاحبه شروع شد و درست در وسط برنامه صدای دو شلیک که نور اتش باروت لوله تفنگ یا هر چه بود، روی نرده خورده و به درون اتاق منعکس می شد، به من شوک وارد کرد. صدا قطع نمی شد و من از پشت دوربین برخاستم تا به طرف هال بروم. هر یک از اعضای خانواده از اتاقی بیرون امد و در هال جمع شدیم. رنگ ها پریده و بسیار وحشت زده بودند. به دلیل این که پس از دو صدای اول، صحبت من قطع شده بود ،گمان کرده بودند از تراس به من شلیک شده و من مرده ام. شاید جرات نمی کردند درب اتاق من را باز کنند.
من تصور کردم از طرف حیات به درون ساختمان حمله ور شده اند و با این ذهنیت اماده می شدم تا به خانواده تسلی بدهم.البته خوشحال بودم که پیرامون خانه ی ما از طرف حیات و خیابان نرده کشی است و نمی توانند به راحتی وارد خانه شوند. بوی باروت تا یک ساعت بعد در تراس، کاملا قابل استشمام بود. حسین بیرون از خانه بود و به محص اگاهی، به پلیس 110 خبر داده بود که با حدود 45 دقیقه تاخیر، امدند و نتیجه گیری مشخصی نداشتند . برای این که همه جا تاریک بود و امکان هیچ گونه ردگیری نبود.
دیشب را اعضای خانواده نتوانستند بخوابند و مرتب صحنه را بیان کرده و گمانه زنی می کردند.من نیز هیچ داوری قاطعی ندارم، اما فقط می توانم بگویم؛وحشت یا ترور ناشی از این اتفاق، هر چه بود به اندازه ی یک حمله ی واقعی مسلحانه علیه یک خانواده ی بی دفاع و غافلگیر شده بود و برداشت همگی ما این بود که یک تهدید بود. اگر قرار بود عملی باشد، فقط جای خوردن تیر ها خالی بود که البته بسیار فوری و در نتیجه، بدون ادامه ی وحشت، اولیه بود. حال اگر احتمالا، ان دست پنهانی مافیای حاکم، فکر کرده است با این اقدام وحشیانه، می خواهد ما را بترساند، باید بداند که انچه باید نمی شد، شد و نیست بالا تر از سیاهی رنگ.
البته ان دست پنهانی نگهدارنده ی مافیای حاکم، خودش می داند که اگر برای طبرزدی یا هر یک از اعضای خانواده اش، اتفاقی بیفتد، همین اتفاق برای همه ی انها و در همه ی ایران خواهد افتاد. برای این که در خانه ی شیشه ای نشسته است و نباید به دیگران سنگ پرانی کند.
البته امیدوارم، حادثه ی دیشب فقط یک اتفاق بوده باشد و مثلا همان گونه که مامور 110 حدس می زد، فقط یک ترقه بازی، البته در پشت پنجره های خانه ی ما و در تراس رو به حیات باشد!
منبع: اینترنت
با حمیرا در بیابان های زادگاهم روستای در. شما هم میهمان. چند دقیقه خستگی در کنید. بی خیال شلیک 9 گلوله در پشت پنجره ی ما توسط برادران قاچاقچی!
https://www.facebook.com/heshmat.tabarzadi/videos/10207968894320655
https://www.facebook.com/heshmat.tabarzadi/videos/10207968894320655
----------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر