جمعه، آبان ۰۸، ۱۳۹۴

سپنتا مجتهدزاده: تیتراژ پایانی سریال دندون طلا

سپنتا مجتهدزاده: تیتراژ پایانی سریال دندون طلا



 



تیتراژ پایانی سریال دیدنی دندون طلا
 آهنگساز : فردین خلعتبری
 خواننده : سپنتا مجتهد زاده
 تصنیف : هنگامه مفید 




----------------------

شش رنگ: درباره لغو ممنوعیت اهدای خون توسط مردان همجنسگرا

شش رنگ: درباره لغو ممنوعیت اهدای خون توسط مردان همجنسگرا
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_30.html

 
کشور هلند ممنوعیت اهدای خون توسط مردان همجنسگرا و مردان دوجنسگرا را لغو نمود. به طور کل مردانی که با مردان رابطه جنسی دارند (فارغ از گرایش جنسی شان)، اگر مدت یک سال با مردی رابطه جنسی نداشته باشند، اجازه دارند تا خون اهدا کنند. اگرچه با نگاهی دقیق تر متوجه می شویم که این تبصره نداشتن سکس به مدت یک سال، سبب شده تا این قانون برای بسیاری از مردان دارای شریک جنسی مرد بدون استفاده باشد.
این درحالی است که در کشورهای آرژانتین، اسپانیا، پرتغال و آفریقای جنوبی خون اهدا کنندگان پیش از استفاده، براساس اینکه رابطه جنسی ناامن داشته اند مورد بررسی بیماری های قابل انتقال قرار می گیرد. بدون توجه به جنسیت شریک جنسی فرد اهدا کننده خون.
و عجیب است که هلند به عنوان اولین کشوری که در سال 1811 از همجنسگرایی جرم زدایی نمود و در سال 2001 اولین کشوری بود که ازدواج افراد همجنس را قانونی اعلام کرد چنین ممنوعیتی را ایجاد کرده است.

منبع:
https://goo.gl/5KHLmn



----------------------

چهارشنبه، آبان ۰۶، ۱۳۹۴

محمد امینی: بحثی در مورد انقلاب اکتبر روسیه و ادامه بحث دلائل ماندگاری ایران

محمد امینی:  بحثی در مورد انقلاب اکتبر روسیه و ادامه بحث دلائل ماندگاری ایران
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_44.html

 
در این برنامه برگی از تاریخ در بیست و هشتم ماه اکتبر 2015 محمد امینی در آغاز در مورد عکسی از سفیری از ایران در آمریکا در دوران قاجار توضیح می دهد.  همچنین در سالگرد انقلاب اکتبر روسیه آقای امینی در مورد آن انقلاب و چگونگی تکامل آن به استالینیسم وارد بحث می شود و در مورد توتالیتاریسم در روسیه و جمهوری های سابق شوروی تا به امروز توضیح می دهد و از جمله مشخصاً در جمهوری آذربایجان به چه شکل ادامه دارد. بحث اصلی این برنامه نیز ادامه گفت و گو درباره دلائل ماندگاری ایران است.


10-28-2015 - برگی از تاریخ - Bargi Az Tarikh from Andisheh TV on Vimeo.
مطلب مرتبط از هفته گذشته:
محمد امینی: نگاهی به دیوانسالاری ایران و دلائل ماندگاری کشور
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_55.html



----------------------

حکایت ایرانیان و سخنان قصار

حکایت ایرانیان و سخنان قصار
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_50.html

از زمانی که جمهوری اسلامی در ایران به قدرت رسیده رسم بر این شده که هواداران رژیم نه تنها بر در و دیوار کوچه و خیابان نقل قولهایی از رهبران جمهوری اسلامی، امامان و  پیامبر اسلام درج می کنند بلکه کم کم با رواج اینترنت، در وبسایتها و شبکه های اجتماعی این روال ادامه یافته و البته جای تعجبی ندارد چون در ایران دولتی ایدئولوژیک و تئوکراتیک بر سر کار است.
 
اما مایه شگفتی، رفتار طرفداران سکولاریسم و دموکراسی است که کاری مشابه می کنند و در ایمیلها و صفحات فیسبوکی نقل قولهایی از رهبران سکولار دموکرات نظیر گاندی و ماندلا می گذارند و خارج از موضوعی که آن بزرگان درباره اش حرف معینی زده اند تلاش می کنند هدف خود را با نقل قول از آنها مطرح کنند و معمولاً در ادامه نقل قول می نویسند که این حرفهای فلانی را باید با طلا نوشت و قاب گرفت.
 
متأسفانه چنین برخوردی به سکولاریسم همان روش ایدئولوژیک است که بجای آموختن از آنچه بزرگانی چون برتراند راسل یا ماندلا مطرح کرده اند، دوباره روش کشورهای کمونیستی نظیر شوروی و چین دنبال می شود که در اولی روزگاری نقل قولهای مارکس، لنین و استالین بمثابه وحی منزل گفته می شد و در دومی حتی کتاب سرخ از نقل قولهای مائو بمثابه دستور العمل حزب کمونیست برای زندگی کردن منتشر شده بود.
 
ای کاش کسانیکه نقل قول می آورند قدری به خود زحمت دهند و زمینه ای را که صاحب نظر مورد نظرشان حرفی زده را خود مورد مطالعه قرار دهند و بعد برای خوانندگانشان توضیح دهند و نشان دهند که چرا به بحث مورد نظرشان ربطی دارد تا اقلاً دیگران هم بتوانند در مورد بی ربطی یا ربط آن وارد گفت و گو شوند. قاب طلا گرفتن هم اگر قرار بود دردی را دوا کند سالها پیش از این باید همه دردهای ما دوا شده بود.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://iranscope.blogspot.com 
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
ششم آبان ماه 1394
October 28, 2015
 
 
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com


 



----------------------
http://www.iranscope.com

تحلیل شادی صدر از فیلم دوساعته محاکمه رهبران جامعه بهایی

تحلیل شادی صدر از فیلم دوساعته محاکمه رهبران جامعه بهایی
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_28.html

خلاصه تحلیلم درباره فیلم دوساعته محاکمه رهبران جامعه بهایی در دی ماه 60 که چندساعت بعد از محاکمه همگی تیرباران شدند:

- این فیلم که توسط خود دستگاه حاکم تهيه شده، حقیقت را همانطور که بوده، لخت و عریان و بی ‌هیچ‌ تفسیری از این سو یا آن سوی منازعه به نمایش می‌گذارد. درست به همین دلیل است که حقیقت بازنمایی شده در فیلم، غیرقابل انکار است. درست به همین دلیل است که می‌تواند در برابر هر قضاوت سختگیرانه‌ای، خواه قضاوت مردم ناباور نسبت به وقایع هولناک دهه‌ی 60 باشد و خواه، قضاوت گروه‌های سیاسی اصلاح‌طلب که مصلحت سیاسی‌شان اقتضا می‌کند آن وقایع را وارونه و به شکل جنگ میان دولت و گروه‌های تروریست مسلح جلوه دهند، تاب بیاورد. فیلم، به شکل مجرد و یک تنه، در مقابل بسیاری از افسانه‌هایی که درباره‌ی سرکوب‌های پس از انقلاب 57 ساخته و پرداخته شده و در اذهان عمومی جا افتاده، می‌ایستد.

- در این فیلم تقریباً تمامی اتهامات علیه جامعه‌ی بهائی که در سی و پنج سال گذشته در تبلیغات حکومتی تکرار شده‌اند، از سوی نماینده‌ی دادستان و قاضی دادگاه، بیان می‌شود و متهمان به آنها پاسخ می‌دهند. پاسخ‌هایی که اگرچه قاضی به آنها وقعی نمی‌نهد، اما تا همین امروز برای مخاطب بی‌غرض بسیار معتبر و روشنگرانه هستند. به عنوان مثال یکی از اصلی‌ترین و همیشگی‌ترین اتهامات بهائیان، جاسوسی برای اسراییل بوده که در این پرونده نیز مستند صدور حکم اعدام قرار می‌گیرد. دفاعیات متهمان در این فیلم درباره‌ی اتهام تکرار شونده‌ی رابطه با اسراییل که مستندش، مکاتبات رهبران جامعه‌ی بهائی ایران با مرکز جهانی بهائیان در حیفای اسراییل است، تا همین امروز هم کاربرد دارد. آنها به کرّات می‌گویند که مرکز جهانی بهائیان در حیفا، سالها پیش از تأسیس دولت اسراییل و در واقع به دلیل تصمیم پادشاه وقت ایران در تبعید بهاءالله به فلسطین ایجاد شده و هیچ ربطی به دولت اسراییل ندارد.

- در تمامی صحنه‌ها، قاضی منویات خود را و دادگاه را در جایگاه "ملت ایران" می‌بیند و تاکید دارد که این ملت ایران است که محاکمه و محکوم می‌کند. در عین حال، در تمامی صحنه‌ها، و از خلال لنز دوربین، قاضی نه با متهمان که دارد با "ملت ایران" صحبت می‌کند. به بیان دیگر، این یک دادگاه به معنای حقوقی آن نیست بلکه یک نمایش "ملت" است برای "ملت". این تصویر نمایش ملت برای ملت که در عین حال، متضمن این پیش فرض است که مردم، یک جمعِ یک‌شکل و هم‌نظر و واحد هستند و هیچگاه اشتباه نمی‌کنند، تا همین امروز، جانمایه‌ی دادگاه‌های انقلاب است. این فیلم به روشنی ماهیت نمایشی دادگاه‌های انقلاب را به همان شکل واقعی و تاریخی خود به ما نشان می‌دهد و یادآوری می‌کند که نباید گول ظواهر اسمی را بخوریم و در دام این انتظارات غلط درباره‌ی حضور وکیل و اقامه‌ی حق دفاع و تفهیم اتهام و صدور حکم بر پایه‌ی اسناد و مدارک و... بیفتیم. دادگاه‌های انقلاب از پارادایم به کلی متفاوت دیگری تبعیت می‌کنند و باید در همان چارچوب مورد تحلیل قرار بگیرند و نه در چارچوب موازین حقوقی داخلی و بین‌المللی درباره‌ی محاکمه‌ی منصفانه.

- گفتمان حاکم، هرگونه اطلاع‌رسانی درباره‌ی نقض حقوق بشر را تبلیغ علیه نظام و جرم و مستوجب مجازات می‌داند در حالی که اعاده‌ی حق دادخواهی اقتضا می‌کند که کسی یا گروهی که مورد نقض حقوق بشر واقع شده‌اند، وقتی با مصونیت مطلق ناقضان حقوق بشر مواجه می‌شوند، دست تظلّم به سوی رسانه‌ها، سازمان‌های حقوق بشری و مجامع بین‌المللی مسئول دراز کنند. گفتمان خصم‌سازی از سازمان ملل، دول دیگر و ساختن این تصویر که همگان در حال دخالت در امور داخلی ما هستند و توطئه‌ای در پشت هر مداخله‌ی حقوق بشری وجود دارد، تا همین امروز هم در گفتمان غالبِ نه فقط حکومتگران ایران که بخش بزرگی از روشنفکران و صاحبنظران ایرانی، کاربرد دارد. گفتمانی که نه فقط به اعدام رهبران جامعه‌ی بهائی به دلیل دادخواهی که به اعدام و حبس شکنجه و آزار بسیاری دیگر از قربانیان نقض حقوق بشر، پیش و پس از این واقعه، مشروعیت و حقانیت صریح یا ضمنی می‌دهد.

- رهبران جامعه‌ی بهائی که در سال 60 دستگیر می‌شوند، هفت مرد و یک زن، ژینوس نعمت (محمودی)، بوده‌اند اما ژینوس نعمت (محمودی) در فیلم، غایب است. این محاکمه، نمایش بوده است. و تمامی اجزای نمایش، باید سرجایش باشد. ژینوس محمودی، در این صحنه، جزء زایدی بوده و باید حذف می‌شده است. زنی که هم می‌توانست تصویر سنتی از زن را که آنها سخت در حال بازتولید آن بودند، به چالش بکشد و هم، همدردی عمومی را در مورد جامعه‌ی بهائی برانگیزد.
- و دست آخر، سؤال متصل به تماشای فیلم و تحلیل آن این است: با حقیقتی که امروز در اختیارمان نهاده شده چه کار خواهیم کرد؟ این سؤالی است که هر یک از ما، مخاطبان این تاریخ تلخ، باید به فراخور حال به آن پاسخ دهد و به پاسخ خود عمل کند. تنها در این صورت است که در روند سنگلاخ حقیقت‌یابی، یک گام جلوتر خواهیم رفت.



منبع:
https://goo.gl/9Q7OmH

ضمیمه:
بهای دادخواهی
نویسنده: شادی صدر
http://aasoo.org/articles/57
 

 



----------------------

سه‌شنبه، آبان ۰۵، ۱۳۹۴

رابرت بامبان درباره دست داشتن آمریکا در انقلاب ایران

رابرت بامبان درباره دست داشتن آمریکا در انقلاب ایران
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_92.html


آقای دکتر رابرت بامبان در گفت و گویی با سهراب اخوان در تلویزیون اندیشه در تاریخ بیست و ششم ماه اکتبر 2015 در مورد سؤالاتی از قبیل دست داشتن آمریکا در انقلاب ایران پاسخ می دهد. در این برنامه همچنین علت ادامه باز بودن دادگاه های انقلاب در ایران را در پرتو بحث خونخواهی و انتقام خون در میان قبایل و مذاهب توضیح می دهد و تفاوت شیعه و وهابیون در این مورد را مورد بررسی قرار می دهد. در بخش دوم برنامه آقای بامبان به موضوع تشکیلاتهای امنیتی می پردازد. اولین آنها کی جی بی است که از زمان ایوان مخوف تا اتحاد شوروی لنین و استالین تا به امروز تشکیلاتهای اطلاعاتی روسیه مورد بررسی قرار می گیرد.


10-26-2015 - اندیشه ها - ANDISHEHA from Andisheh TV on Vimeo.


https://vimeo.com/143696184



----------------------

عدالت برای ایران: وکالت رایگان، به اداره معاضدت کانون وکلای محل اقامت خود مراجعه کنید

عدالت برای ایران: وکالت رایگان، به اداره معاضدت کانون وکلای محل اقامت خود مراجعه کنید
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_27.html

 
با اینکه داشتن وکیل، یک حق است، اما بسیاری از اوقات، افراد به دلیل عدم‌ توانایی پرداخت هزینه‌‌های گرفتن وکیل، نمی‌توانند این حق خود را استفاده کنند. بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی، که زندگی عادی، وقت و امنیت خود را برای فعالیت‌‌های عام المنفعه هزینه کرده اند، وقتی گرفتار نظام قضایی ایران می‌شوند، بی دفاع، باقی می‌مانند. به بیان دیگر، به خصوص در رابطه با پرونده‌‌های کیفری سنگین مانند قتل و یا پرونده‌‌های سیاسی و امنیتی، علاوه بر عدم آمادگی بسیاری از وکلا برای قبول وکالت در این حوزه‌ها، مساله عدم توانایی متهمان برای پرداخت حق الوکاله می‌تواند عاملی مضاعف برای نقض حقوق اساسی افراد محسوب شود.

در رابطه با پرونده‌‌های حساس سیاسی یا امنیتی این مساله نمود بیشتری دارد زیرا از یک سو به سبب فشارها و تهدیدات فراوان، تعداد وکلایی که حاضر به قبول وکالت در این پرونده‌ها باشند به تدریج کمتر شده است و از سوی دیگر وکلایی که همچنان مایل به قبول وکالت در این پرونده‌ها هستند و از تخصص و تجربه کافی برخوردارند، ممکن است خود از توانایی مالی و زمانی محدودی برای وکالت رایگان و تحمل مشکلات و هزینه‌‌های مرتبط با آن مانند سفر و پرداخت مالیات و غیره برخوردار باشند. سایر وکلا نیز ممکن است مبالغ حق الوکاله هنگفتی مطالبه کنند که هر کسی قادر به پرداخت آن نباشد. همین مساله موجب شده بسیاری از کسانی که خود را در مظان اتهامات سیاسی یا امنیتی می‌بینند و یا خانواده آنها قادر به انتخاب وکیل تعیینی نباشند.

در چنین مواردی اگر اتهامات وارده به حدی سنگین باشد که امکان محکومیت به اعدام یا حبس ابد و یا سنگسار وجود داشته باشد و متهم وکیل انتخابی تعیین نکرده باشد، دادگاه وظیفه قانونی دارد برای او وکیل تسخیری تعیین کند. در این موارد دادگاه موظف است از کانون وکلا درخواست معرفی وکیل تسخیری کند و این کار از طریق کمیسیون تسخیری کانون‌‌های وکلا صورت می‌گیرد. عدم برخورداری از وکیل در این پرونده‌ها از موارد ایراد دادرسی است و می‌تواند موجب نقض حکم در مراحل بعدی باشد. با این حال کارآمدی وکالت تسخیری در پرونده‌‌های حساس و مهم مورد تردید است و گاه موجب نتایج نامطلوبی برای متهم می‌شود.

اما در سایر پرونده‌هایی که مجازات مرگ ندارند، دادگاه وظیفه‌ای برای یافتن وکیل برای متهم ندارد و متهم می‌تواند در تمامی مراحل پرونده بدون وکیل باقی بماند. در اینگونه پرونده‌ها که فرد مطلقا قادر به پرداخت هزینه‌‌های وکالت نیست و نتوانسته وکیلی را بیابد که کار دفاع از او را به رایگان تقبل کند، درخواست وکالت معاضدتی از کانون وکلا بتواند به عنوان آخرین راه گزینه مناسبی به نظر می‌رسد.

اداره معاضدت قضایی، بخش از کانون وکلا است که اقدام به ارائه مشاوره حقوقی رایگان و در صورت لزوم، معرفی وکیل رایگان می‌کند. در صورت احراز شرایط و درخواست پذیرش متقاضی از سوی اداره معاضدت، مشاوره حقوقی لازم به فرد ارائه می‌شود و اگر دفاع در دادگاه ضرورت داشته باشد یکی از وکلای دادگستری برای وکالت از سوی متقاضی تعیین می‌گردد. در این صورت فرد متقاضی هیچگونه هزینه ای برای دریافت مشاوره یا وکالت نمی‌پردازد و از سوی دیگر می‌تواند در صورت عدم پیگیری مناسب از سوی وکیل معاضدتی خواهان پاسخگو نمودن او از سوی اداره معاضدت شود. این خدمات به خصوص می‌تواند در طرح دعاوی خصوصی و خانوادگی مفید باشد.

اما ارائه خدمات وکالت معاضدتی منوط به احراز یک شرط اساسی یعنی عدم بضاعت است. بدین معنی که باید اثبات شود متقاضی فاقد توانایی مالی برای پرداخت حق الوکاله است. احراز عدم بضاعت متقاضی (اعسار) می‌تواند از طریق استشهادیه‌ای که توسط افراد مطلع از وضعیت مالی فرد تنظیم می‌شود و توسط معتمدین محل، مسجد محل یا کلانتری تایید می‌شود صورت گیرد. در دعاوی حقوقی غیر کیفری هم که متقاضی، درخواست اعسار از پرداخت هزینه دادرسی داده و درخواست او پذیرفته شده باشد، همان حکم اعسار کفایت می‌کند. باید دانست که برخی کانون‌های وکلا تنها در پرونده‌‌های حقوقی (غیر کیفری) و آن هم فقط به خواهان پرونده خدمات حقوقی می‌دهند که رویه ای غلط و منافی وظیفه معاضدت کانون است.

از سوی دیگر باید توجه داشت وکلایی که به عنوان وکیل تسخیری یا معاضدتی تعیین می‌شوند حق الوکاله بسیار ناچیزی بابت خدمات خود از کانون وکلا دریافت می‌کنند و با توجه به اینکه همه وکلا ملزم به قبول تعدادی پرونده معاضدتی در هر سال هستند ممکن است علیرغم میل خود ناچار به قبل وکالت معاضدتی شده باشند. همین مساله ممکن است بر کیفیت کار آنها تاثیر بگذارد و رغبت چندانی به پیگیری پرونده نشان ندهند. با این حال برخی از وکلا خود داوطلب همکاری با کمیسیون تسخیری یا اداره معاضدت می‌شوند که موجب می‌شود با رغبت بیشتری امور پرونده را پیگیری کنند.

به علاوه تردیدی نیست که همه وکلا از سطح تخصص و تجربه مساوی برخوردار نیستند و به همین دلیل نحوه ارجاع پرونده به وکلای غیر تعیینی تا حد زیادی به شانس و اقبال متقاضیان بستگی دارد و در بسیاری از موارد موجب ارجاع پرونده به وکلایی می‌شود که فاقد تجربه و تخصص لازم برای پیگیری مؤثر در پرونده متقاضیان هستند. با این حال برخی تحولات در سالهای اخیر در اداره معاضدت کانون وکلا اتفاق افتاده که تا حدی این معایب را کاهش داده و مساله تخصص و توانایی وکلا برای دفاع در هر پرونده تا حدی مورد توجه قرار می‌گیرد.

بی تردید سیستم وکالت تسخیری و معاضدتی در ایران بسیار ناکارآمد است و تمام بار آن بر دوش کانون‌های وکلا گذاشته شده است که هیچ سهمی از بودجه عمومی دریافت نمی‌کنند. قوه قضائیه ایران که مسئول اصلی تحقق عدالت در ایران است و بودجه عظیمی به آن تعلق می‌گیرد هیچگونه کمک و مشارکتی در این سیستم نمی‌کند و همین مساله موجب تضییع حق افراد در تعیین وکلای انتخابی خود می‌شود. سیستم صحیح معاضدت که در برخی از کشورهای دیگر اجرا می‌شود بدین نحو است که اجازه انتخاب وکیل را به خود متقاضیان می‌دهد و وکیل می‌تواند حق الوکاله خود را از یک صندوق مخصوص دولتی دریافت کند.

همینجا لازم است به مساله مرکز مشاوران حقوقی قوه قضائیه موسوم به ماده ۱۸۷ هم اشاره شود که توسط قوه قضائیه با ادعای دسترسی آسان‌تر به خدمات حقوقی تاسیس شد و به معضلی اساسی در سیستم وکالت در ایران تبدیل شده است. گرچه ممکن است در بین مشاوران عضو این مرکز افراد با تجربه و آزاده‌ای نیز باشند که مایل به دفاع از حقوق متهمان در پرونده‌‌های حساس باشند ولی تجربه سال‌های گذشته ثابت کرده است که این کار ممکن است به لغو پروانه برخی مشاوران این مرکز بیانجامد و همین مساله آزادی دفاع آنان را به شدت محدود می‌کند. بر همین مبنا مراجعه به مشاوران حقوقی قوه قضائیه برای وکالت در پرونده‌‌های سیاسی و امنیتی علی الاصول توصیه نمی‌شود. به علاوه در پرونده‌‌های کیفری سنگین مانند قتل و تجاوز اصولا مشاوران این مرکز که قریب به اتفاق آنها پروانه پایه دو دارند فاقد صلاحیت قبول چنین پرونده‌هایی هستند.

در پایان مجددا تاکید می‌شود که استفاده از خدمات وکلای تسخیری یا معاضدتی قطعا گزینه مطلوبی نیست و ایرادات متعددی بر آن وارد است ولی گاه برای برخی از متهمان و خانواده آنها ممکن است تنها راه موجود باشد. به علاوه استفاده از وکلای تسخیری یا معاضدتی معمولا بر نداشتن وکیل ترجیح دارد و می‌تواند حداقلی از اطلاعات حقوقی و حق دفاع را برای متهمان تامین کند. با این حال همانطور که گفته شد این کار باید به عنوان آخرین راه و با توجه به ویژگیهای پرونده و صرفا در شرایطی پیگیری شود که متقاضی مطلقا قادر به پرداخت حق الوکاله و تعیین وکیل مناسب و مورد نظر خود نیست. وکلای معاضدتی باید به اداره معاضدت کانون درباره عملکرد خود گزارش دهند و در صورتی که کار خود را درست انجام ندهند می‌شود از کانون وکلا خواست که آنها را مورد سئوال و پاسخگویی قرار دهد.

برای بهره مندی از وکیل تسخیری دادگاه رسیدگی کننده موظف به مکاتبه با کانون وکلا است و در صورت کوتاهی دادگاه باید این حق قانونی را به طور جدی پیگیری کرد. برای استفاده از خدمات معاضدت حقوقی باید به اداره معاضدت در کانون وکلای محل اقامت خود مراجعه کنید. اداره معاضدت کانون در تهران در خیابان سعدی شمالی روبروی مسجد قائم ساختمان ۲۵۰ طبقه هشتم قرار دارد که متفاوت از محل اصلی کانون در خیابان زاگرس است. کمیسیون‌های معاضدت در سایر کانون‌ها در محل اصلی هر کانون مستقر هستند و البته میزان فعالیت و توایی حمایت آنها قابل مقایسه با کانون مرکز در تهران نیست. همچنین می‌توان به کمیسیون‌های مختلف کانون وکلا به خصوص کمیسیون‌‌های حقوق بشر و وکلای عضو آنها هم اشاره کرد که ممکن است بتوانند برای این منظور در برخی پرونده‌ها مساعدت کنند. در هر حال توصیه می‌شود افراد نیازمند وکیل یا خانواده آنها در صورتی که هیچ موفقیتی در انتخاب وکیل تعیینی پیدا نکنند، امکان استفاده از وکالت تسخیری و معاضدتی را هم در نظر داشته باشند.البته همانطور که گفت شد این مساله بستگی به به شرایط هر پرونده دارد و قطعا برای تمام پرونده‌ها توصیه نمی‌شود.

برای اطلاعات بیشتر می‌توانید با ما مشورت کنید.

ایمیل با امنیت بالا: moshaver@protonmail.com

اسکایپ: moshaver.shahrvand1
ایمیل: moshaver.shahrvand1@gmail.com

فیس بوک: https://www.facebook.com/moshaver.shahrvand

منبع:
http://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/get-a-free-lawer

مطالب ضمیمه:

برای همه کسانی که ممکن است یک روز دستگیر شوند-آموزش به خانواده برای اطلاع‌رسانی سریع در مورد بازداشت
http://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/teach-your-familly-who-to-call-when-you-are-arrested/

برای همه کسانی که ممکن است یک روز دستگیر شوند- احضار، بازداشت و سایر قرارهای تامین
http://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/booklet-1-dastgiri

برای همه کسانی که ممکن است یک روز دستگیر شوند- اصول حاکم بر دادرسی و مراحل مختلف رسیدگی به اتهام-چزوه دوم
http://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/booklet-2-dastgiri

برای همه کسانی که ممکن است یک روز دستگیر شوند- بازجویی و شکنجه
http://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/booklet-3-dastgiri

سیزده نکته امنیتی که همگان باید به آن عمل کنند
http://justice4iran.org/persian/j4iran-activities/13-points


 



----------------------

دوشنبه، آبان ۰۴، ۱۳۹۴

مهدی خانباباتهرانی در برنامه یکشنبه سوم آبان ماه 1394 تلویزیون ایرانیان

مهدی خانباباتهرانی در برنامه یکشنبه سوم آبان ماه 1394 تلویزیون ایرانیان
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/1394.html


مهدی خانباباتهرانی در برنامه یکشنبه سوم آبان ماه 1394 تلویزیون ایرانیان در گفت و گویی در دور جدید برنامه کوچ ایرانیان با علی لیمونادی به تجربه خود در انقلاب 1357 می پردازد.





----------------------

یکشنبه، آبان ۰۳، ۱۳۹۴

برخی حمله کنندگان به محمد امینی

برخی حمله کنندگان به محمد امینی
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_25.html

روز گذشته مقاله ای را از محمد امینی تحت عنوان "تاریخ سازی به سیاق پان ترکیسمِ سویِتیک" در بلاگ ایرانسکوپ منتشر کردم (1). چند دقیقه بعد کامنتی سراسر فحش را فردی با نامی مستعار در زیر مقاله آقای امینی در گوگل پلاس ایرانسکوپ درج کرد (2).
 
این موضوع چند بار تکرار شده و گفتم شاید ضرری نداشته باشد در این مورد یادداشتی بنویسم. فرض کنیم به هر دلیلی نویسنده کامنت اختلافی شخصی با آقای امینی دارد. همه ما حتی با خواهر و برادرمان دعوا داشته ایم. ممکن است از شلغم خوشم بیاید و بوی آن در خانه ام گسترده و شما حتی نخواهید پایتان را در خانه ام بگذارید تا چه رسد به آنکه همسفره شویم، اما دلیلی نیست که زیر بحثهای علمی بخاطر اختلاف شخصی چنین کامنتهایی درج کنیم.
 
متأسفانه این فرد کامنت گذار که گویی با کمونیستها مخالف است و به همین علت برای توهین به آقای امینی او را "ممد لنین" می خواند هنوز متوجه نیست که دقیقاً آنچه آقای امینی با بحثهای تاریخی خود انجام می دهد خط بطلانی بر تاریخ نگاری مارکسیستی و از جمله لنینیسم است. متأسفانه تاریخ نگاران ایران اساساً بر جزئیات تاریخ تکیه کرده اند و نه تحلیل تاریخی و مارکسیستها اساساً تکیه شان بر اجتناب ناپذیری سیر تاریخ بوده است، و گرچه خود فردریک انگلس در نامه ای به جوزف بلوک در سال 1890 از این دیدگاه جبرگرایانه نقد کرده ولیکن کلاً اندیشه مارکسیستی به این درد دچار بوده و نقد کارل پوپر به تاریخ گرایی مارکسیستی از همین منظر است. آقای امینی احتمال گزینه های ممکن و مختلف را دقیقاً در هر برهه تاریخی که بررسی می کند مورد بحث قرار می دهد و ابداً آنچه روی داده را اجتناب ناپذیر نمی خواند. چنین کاری در مورد تاریخ ایران بسیار نو و با ارزش است. اختلافات شخصی نباید باعث شود خود و دیگران را از چنین گنجینه پژوهشی که ایشان ارائه می کند، محروم کنیم.
 
البته تا آنجا که ملاحظه کرده ام افرادی که از چنین اصطلاحی در مورد آقای امینی استفاده می کنند گویا در گذشته در خارج در جریاناتی چپی بوده اند که در آنها آقای امینی رهبر بوده و امروز بعد از سالها آنها پادشاهی خواه شده اند و آقای امینی لیبرال و آینده نگر. حق هر دو است که آنچه امروز فکر می کنند را ترویج کنند اما چرا اینگونه حملات را می کنند وقتی تا آنجا که به گذشته مربوط است خودشان هم تاریخ زندگی شان چندان تفاوتی با محمد امینی ندارد. یا اینکه شاید مانند داستان شلغم، اختلافات فردی با آقای امینی دارند و در آنصورت ممکن است نخواهند با هم در نشریه یا تشکیلاتی همکاری کنند که حقشان است اما چرا می آیند و با نام های مختلف بساط ناسزاگویی برقرار می کنند. آیا کار خود این افراد ادامه استالینیسم نیست که تحمل افکار مخالف را ندارند. امیدوارم این اولین و آخرین باری باشد که وقت خود را با نوشتن در مورد چنین رفتارهای کودکانه، صرف می کنم.

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://iranscope.blogspot.com 
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
سوم آبان ماه 1394
October 25, 2015

پانویس:

1. محمد امینی :تاریخ سازی به سیاق پان ترکیسمِ سویِتیک
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_24.html
 
2. کامنت Mazhab Gozida زیر مقاله محمد امینی
 
مطالب مرتبط:
برنامه های "برگی از تاریخ" محمد امینی
 
برنامه های "یک کلمه" محمد امینی
 

 
 
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com


 

----------------------

شنبه، آبان ۰۲، ۱۳۹۴

محمد امینی :تاریخ سازی به سیاق پان ترکیسمِ سویِتیک!

محمد امینی :تاریخ سازی به سیاق پان ترکیسمِ سویِتیک!
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_24.html

چند هفته‌ی پیش، یکی از دوستان آذربایجانی تبار من که چندماهی را برای یک پروژه‌ی دانشگاهی در باکو به سر برده بود، به ینگی دنیا بازگشت و رهآورد سفرش برای من، انبوهی کتاب و رونوشت اسناد از آرشیوهای دولتی و دانشگاهی جمهوری آذربایجان بود که می دانست مرا چندماهی گرفتار خواهد کرد. در میان سوغاتی های پیشکشی ایشان، چند کتاب درسی دبیرستانی و دانشگاهی جمهوری آذربایجان بود که به ویژه، نسخه‌ی بازچاپ شده‌ی تاریخ آذربایجان که نخستین بار از سوی «گروهی از استادان دانشگاه باکو»، زیر نظر مرحوم ضیاء بنیادُف*، نزدیک به یازده سال پیش به چاپ رسید و پس از آن بارها بازچاپ شد، مرا به نوشتن این یادداشت برانگیخت. من درباره‌ی این شاهکار تاریخ نویسی، پیشتر و ناباورانه در یکی از ماهنامه های ایران خوانده بودم**. هنگامی که نسخه‌ی بازچاپ شده‌ی کتاب به دستم رسید، دریافتم که شاید نیکوتر می بود که نام «سوداگری با تاریخ» را که برای بررسی کاردیگری به کار گرفته ام، برای بررسی این شاهکار پژوهشگری به کار می بردم. بگذریم که از سوداگری های با تاریخ، قفسه های بسیاری را می توان پُر کرد.
در این کتاب، در کنار ناروایی های آشکار و ناسزاگونه و گاه دروغگو خواندن پژوهشگران سرشناس، یادداشت های خنک و خنده آورهم یافت می شود. از جمله این که خواننده آگاه می گردد صنعت نفت باکو در هزارو دویست سال پیش چنان پیشرفته بوده، که شاهان «ترک» ارّان، از درآمد نفت به خلیفه‌ی عبّاسی گزیت یا مالیات می داده اند. بگذریم که در یک نوشته‌ی تاریخی هم نمی توان نام و نشانی از فرمانروایان ترک تبار ارّان در دوران یادشده یافت. در جای دیگر، به چند و چون پیدایش بشر می پردازند و همه‌ی دانسته های دنیای مردم شناسی را که پیشینه‌ی همه‌ی آدمیان را به آفریقا می رساند، واژگون کرده و بخش هایی از جمهوری آذربایجان را، زادگاه نیاکان بشر برمی شمارند که پایین تر به آن خواهم پرداخت.
گردهم آورندگان این کتاب درسی، گاه با اندکی وفاداری به تاریخ، می پذیرند که سرزمین امروزی جمهوری آذربایجان، پیش از اسلام، آلبانیا نام داشته و پس از اسلام، آران یا ارّان خوانده شده است. اگرچه این راست گویی، پراکنده و اندک است و در بیشتر کتاب، همه‌ی سرزمین هایی را که درجای دیگر، آلبانیا و ارّان نامیده بودند، همراه با همدان و قزوین و بخش بزرگی از گیلان، مازندران و کردستان، سرزمین آذربایجان می خوانند که گویا برپایه‌ی «منابع عربی» بی نام و نشانی، از دیرباز «کشور» مردمی از یک نژاد و زبان ترک بوده است. می افزایند که کوچ مهاجمانه‌ی سلجوقیان و یورش خونریزانه‌ی مغول و تاتار، شمارترکان را دراین «کشور» ترک افزایش داده و افسوس می خورند که مسیحیان، برخی از مردم ترک تبار آذربایجان را، ارمنی و گرجی کرده و به «یگانگی نژادی و زبانی» آذربایجان بزرگ، زیان رسانده اند و سرانجام، «فارس های ایرانی» با تن دردادن به پیمان ترکمان چای، تقسیم آن را به بخش شمالی و جنوبی پذیرفته اند! به هر روی، داوری همسان در میان نویسندگان این «تاریخ» نگاری چنین است که آلبانیا، ارّان و آذربایجان و بسیاری از سرزمین های پیرامون آن ها، از دیرباز «کشوری» ترک نشین بوده که گاه و بیگاه ایرانیان به بخش هایی از آن سرزمین می تاخته اند. از نقشه های پیوست کتاب هم آشکار است که این «دانش پژوهان» و «دانشگاهیان»، در تب بازسازی کشور تاریخی آذربایجان که مرزهایش، از یک سو تا نزدیکی های تهران و از دیگرسو به پیرامون سنندج و مهاباد می رسد، می سوزند و می سازند و جوانان را به شکیبایی و کوشش برای بازگرداندن «شکوه تاریخی» آن آذربایجان، فرامی خوانند.
در این کتاب، از نوشته های کهن فارسی مانند تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشا، جامع التّواریخ، حبیب السیر، روضة الصفا، احسن التّواریخ و ده ها کتاب ارزشمند تاریخی دیگر که برخی از آن ها را ترک تباران ایرانی نوشته اند، نشانی نمی یابیم. نویسندگان، اگرچه «منابع عربی» بی نامی را گواه داوری های خود می گیرند، از آن «منابع عربی»، نامی به میان نمی آورند. زیرا در آن منابع کهن به زبان عربی، مانند الکامل فی التّاریخ ابن اثیر، مروج الذهب مسعودی، فتوحُ البُلدان بَلاذُری، مُعجَمَ اَلبُلدان یاقوت حَمَوی، البلدان و تاریخ یعقوبی، الاقالیم و مسالک و ممالک استخری و صورة الارض ابن حوقل و چندین نوشته‌ی تاریخی و جغرافیایی دیگر، نه تنها نشانی از ترکی بودن زبان مردم آذربایجان در آن دوران ها نمی یابیم، که درآن نوشتارها، اگرهم اشاره ای به زبان مردم آذربایجان شده باشد، نویسندگان، بر فارسی و یا نزدیک به فارسی و یا «فهلوی» بودن زبان مردم آن دیار گواهی داده اند. مَقدَسی در احسَنُ التقاسیم فی معرفة الاقالیم، در سده ی چهارم هجری می نویسد که زبان مردم آذربایجان، نزدیک به زبان مردم خراسان است. این گونه داوری های تاریخی را پژوهشگران راستگوی ترک تبار مانند اقرارعلی اف نیز پذیرفته و بازگوکرده اند.
از داوری های شگرف «دانشمندان» گردآورنده‌ی این «تاریخ»، از جمله این است که کوچ گسترده‌ی قبایل ترک به ارّان و آذربایجان، از راه دربند و در «دوره‌ی ساسانی از نیمه‌ی دوم سده‌ی هشتم پیش از میلاد» آغاز شده است. یک گرفتاری «کوچک» در این تاریخ نگاری ساختگی این است که پادشاهی ساسانی در سال ۲۲۴ پس از میلاد آغاز شده و در میانه‌ی سده‌ی هشتم پیش از میلاد، هنوز شاهنشاهی ماد هم آغاز نشده بود تا چه رسد به پادشاهی هخامنشی، سلوکیان و اشکانیان و سپس ساسانیان! افزون براین، از آن کوچ ساختگی ایل ها و قبایل ترک در ۲٩۰۰ سال پیش، آن هم از راه دربند به سرتاسر قفقاز و آذربایجان، کدامین سند تاریخی در دست است که دانشمندان جمهوری آذربایجان، برپایه‌ی آن ها، چنین ناراستی های آشکار تاریخی را که کم زیان تر از تاریخ سازی های دروغین دولت شوروی نیست، در برابر جوانان کشور خود می نهند؟ چرا درسرتاسر این کتاب آموزشی که «گروهی از استادان دانشگاه» گردآوری کرده اند، یک بارنیز اشاره ای به نام کتاب و منبعی نمی شود تا خوانندگان دریابند که این داوری های بی پایه و خنک را نویسندگان، از دکان کدام تاریخ فروشی خریده اند؟
راستی های تاریخی برپایه‌ی نوشتارهایی که پیشتر از آن ها نام بردم و دست کم شانزده نوشتارکهن فارسی و عربی دیگر و نیز پژوهش های کسانی مانند بارتولد، که ازبرجسته ترین ترک شناسان بود، پژوهش های دوازده تن از برجسته ترین خاورشناسان جهان در کتاب تاریخ ایران و نیز تاریخ ایران کمبریج و ده ها نوشته‌ی پژهشگران ترک و روس، چنین است: نخستین کوشش اقوام ترک تبار برای کوچ مهاجمانه به قفقاز و ارّان، از راه گذرگاه دربند و نیز از شمال خراسان بزرگ، به جنگ بیست ساله‌ی چندین گروه ترک تبار با دولت ساسانی در سال های ٩۱-۵٧۲ میلادی، در دوسوی سرزمین ساسانیان انجامید. کوشش قبایل مهاجم ترک برای گذر از دربند، ناکامی ایشان و پیروزی دولت ساسانی را درپی داشت و در خراسان، مهاجمان با دیوار گرگان (همان سد اسکندر یا قزل آلان) روبرشدند. تنها پس از فروپاشی دولت ساسانی به دست اعراب مسلمان بود که گروه هایی از ترکان مسلمان شده که ترکمان خوانده می شدند، به بخش هایی از خراسان بزرگ کوچیدند. یورش قبایل ترک برای ورود گسترده به قفقار در پایان سده‌ی دوم را، سرداران هارون الرّشید در هم شکستند. اگرچه گروه هایی از ترکان غُز در آن سده ها در بخش هایی از قفقاز، باشندگی یافتند، راستی این است که برخلاف داستان سرایی های نویسندگان پان ترکیست، تا زمان کوچ مهاجمانه‌ی سلجوقیان به فلات ایران، نشان و گواهی ازچیرگی قبایل و ایل های ترک تبار یا ترک زبان بر سرتاسر آذربایجان، ابخازیا، آلبانیا و ارّان و یا بخش هایی از آن سرزمین ها، نمی یابیم.
در جای دیگری از این تاریخ نامه، برای به کرسی نشاندن این داوری که پیش از آمدن طُغرل سلجوقی به آذربایجان، فرمانروایان آن دیار همه ترک تبار بوده اند، «پژوهشگران» می نویسند که وهسودان (وحسودان)، شاه خاندان روّادیان که از دیرباز بربخش بزرگی از آذربایجان فرمانروایی داشتند و نیز امیر خاندان شدّادیان که بر بخش های بزرگی از ارّان و ارمنستان حکومت می کردند، از این رو از در شکیبایی با شاه سلجوقی درآمدند و باج گزار او شدند که از همان تیره‌ی نژادی و همزبان ترکان سلجوقی بودند و با ایشان احساس خویشاوندی می داشتند! خوشا به بخت ما که زنده یاد احمدکسروی، کتاب ارزشمند شهریاران گمنام را پژوهید و نوشت تا کسانی مانند این تاریخ سازان نتوانند ناراستی های خودرا به نام پژوهش درمیان مردم نهند. پرسیدنی است که اگر فرمانبرداری و گردن نهادن روّادیان و شدّادیان به فرمانروایی طُغرل سلجوقی، نه از برق شمشیر و شمارِ سپاه او، که از آن انگیزه برمی خواسته که آن ها نیز مانند سلجوقیان، ترک تبار بودند (که می دانیم نبودند)، چرا ترکان چگلی آل افراسیاب و نوادگان بکتوزن و آلپتکین اُغُز تبار غزنوی از در دوستی با طُغرل و برادرانش برنیامدند و در جنگ با ایشان، تاج شاهی را همراه با سرخویش از دست دادند؟ مگر نه این است که پیوند خویشاوندی تیره و تباری ایشان با آل سلجوق، استوارتر از روّادیان و شدّادیانی بوده که هیچ پیوند تباری و زبانی با ترکان نمی داشته اند؟
هنگامی که طُغرل سلجوقی به آذربایجان تاخت، چند سده از فرمانرواییِ گاه گسسته‌ی خاندان رَوّادیان بر بخش هایی از آذربایجان می گذشت و به گاه یورش طُغرل به تبریز، وهسودان نامی از این خاندان بر تبریز و بخش هایی از آذربایجان و ارّان فرمانروایی داشت. از سرنوشت وهسودان که پادشاهی طُغرل را پذیرفت و خطبه به نام او خواند، آگاهی های چندانی در دست نیست. می دانیم که طُغرل سلجوقی، فرمانروایی سه فرزند او، ابونصر مملان (که به فرمان طغرل برتخت پدر نشست)، ابواهیجا منوچهر و ابوالقاسم عبدالله را بر بخش هایی از آذربایجان پذیرفت. خاندان رَوّادیان، خاندانی عرب تبار کوچیده به آذربایجان بودند که نیای ایشان، رَوّادبن مثنی الازدری را، والی عرب آذربایجان در زمان منصورعبّاسی، به فرمانروایی تبریز گمارده بود. دلبستگی این خاندان عرب تبار به زبان فارسی در سرزمین آذربایجان به پایه ای بود که قطران تبریزی، سراینده ی دربار وهسودان شد و پس از او، به ستایش از سه فرزندش به فارسی می سرود. همین قطران، چندسالی هم در خدمت امیراحمدبن قماج که از امیران سلجوقی و فرمانروای بلخ بود، در آن شهر به سربرد و قوسنامه را به نام او به فارسی سرود. شدّادیان هم فرندان یکی از سرداران کردتبار خاندان روّادی، به نام محمّدبن شدّاد بودند که برگنجه و بخش هایی از ارّان فرمانروایی داشتند. این که روّادیان عرب تبار و شدّادیان کردتبار، ترک شده و خویشتن را همزبان و هم نژاد طغرل یافته اند، از کشفیّات دانشمندان ما در باکواست!
در این تاریخ سازی، نام امیر شدّادی که با پیشکش های فراوان به نزد طغرل شتافت و فرمانروایی او را پذیرفت، از «شاووربن فضلون بن محمّد» به «شاهویردی» دگرگون شده تا ترک تباری این خاندان، پذیفتنی تر باشد! این را هم باید افزود که «پژوهشگران»، به جنگ های خونریزانه میان سلجوقیان و جانشینان «شاهویردی» برای دستیابی به گنجه و چیرگی آن ها براین شهر نپرداخته اند تا آن داوری آغازین درباره‌ی هم نژادی و همزبانی ایشان با ترکان سلجوقی، دچار گزند نگردد و این راهم درخور اشاره نیافته اند که در دوران چیرگی شدّادیان برگنجه، نزدیک ترین هم پیمانان ایشان، فرمانروایان ارمنی بودند و گنجه، اسقف نشین ارمنیان قفقاز بود.
اگر این داوری، راستگویانه و برپایه‌ی پژوهش و تاریخ باشد که باشندگان آذربایجان از زمان آدم و حوّا ترک زبان بوده و چه بسا هابیل و قابیل هم به ترکی سخن می گفته اند، مرا هیچ گرفتاری در پذیرفتن آن نیست. این چنین دریافتی، نه ترک ها را توانا می سازد و نه فارس زبانان را ناتوان. اما پژوهنده‌ی تاریخ، آن هم نویسندگان کتاب های درسی، باید دست کم بکوشند تا تاریخ را راست گویانه دربرابر دانش آموزان بنهند. چه گرفتاری در این است که بگویند جدا از این که درتاریخ چه گذشته، اینک زبان بیشتر مردم آذربایجان و ارّان، شاخه ای از ترکی است.
امّا پرسیدنی است که اگر از زمان آدم بنی بشر، باشندگان آذربایجان و ارّان، همه ترک زبان بوده و بیشتر آنان نزدیک به سه هزارسال پیش به این سرزمین ها کوچیده اند، چرا تا پایان دوره‌ی تیموری، یک سراینده‌ی نام آور ترک از سرزمین آذربایجان، ارّان و ابخاز برنخاسته است؟ چرا نظامی گنجه ای، قطران تبریزی، خاقانی شروانی، مَهسَتی گنجه ای، قاسم انوار تبریزی و ده ها سراینده‌ی سرشناس و یا کم شناخته‌ی سده های سوم تا هشتم در آذربایجان و ارّان و پیرامون آن، همه به فارسی می سروده اند؟ نخستین سراینده ی شناخته شده‌ی ایرانی که به ترکی سرود، شیخ عزّالدّین حسن اوغلوی اسفراینی است که در دوره‌ی ایلخانان مغول در خراسان می زیست و نه در ارّان یا آذربایجان. از امیرعلیشیر نوایی، سراینده و دیوانسالار دوره‌ی تیموری، سروده هایی به ترکی جُغَتایی و نه آذربایجانی، به جای مانده که او هم، زاده و باشنده‌ی خراسان بزرگ بود و نه آذربایجان و ارّان. عبدالقادر غیبی مراغی، سراینده، هنرمند و نوآور برجسته در موسیقی ایرانی که اینک در میان ترک زبانان جایگاهی برجسته دارد، در دوره‌ی تیموری در مراغه زاده شد و پایان زندگی را در دربار شاهرخ تیموری در هرات گذراند و با این همه، برجسته ترین کار او، جامع الالحان، کوشش نوآورانه ای برای جایگزینی واژه های عربی در موسیقی ایرانی با واژه های فارسی است و من درجایی نخوانده ام که او نوشته ای به ترکی ازخود به جای نهاده باشد.
تاریخ سازان باکوهم نیک می دانند که در اوج فرمانروایی ترک تباران سلجوقی و خاندان ایلدگز اتابکان درآذربایجان، نشانی از سروده ها و نوشتارهای ماندگار به زبان ترکی، از فرهنگ سازان و دبیران آذربایجان و ارّان دردست نیست. شاید جایی خوانده باشند که نوشته ها و سروده های خاقانی، چه در آن هنگام که در خدمت ابوالمظفّر اخِستان شیروانی بود و وی را «پاره‌ی جگر ساسانیان» خواند و چه آن هنگام که در ستایش اتابک قزل ارسلان، خامه برکاغذ نهاد و اورا «تاج دار ایران و ملک بخش توران» و «شاه ایران» خواند، جملگی به فارسی اند.
پس این دانشمندان باکو، از این دوران تاریخی پانسد ساله در تاریخ آذربایجان (از شورش بابک خرّمی تا میانه‌ی دوره‌ی تیموری)، می گذرند و با شور و شوق از گسترش فرهنگ ترکی در دوران زرین چنگیز و تیمور یادمی کنند و برای نمونه، سروده ها و نوشتارهایی را برای به کرسی نشاندن داوری های خویش ردیف می سازند: سروده های قوام الدّین ذوالفقار شیروانی، که بیشتر زندگی خودرا در خدمت سلطان محمّد خوارزمشاه در خراسان و سپس یوسف شاه، اتابک لرستان گذراند و یک سروده‌ی ترکی هم از او دردست نیست؛ ده نامه‌ی اوحدالدّین مراغه ای، که شاگرد سال نخست دانشکده‌ی ادبیات هم می داند که همان منطق العشّاق است و سراسر به فارسی است؛ نُزهةَ القلوب حمدالله مستوفی، که مانند تاریخ گزیده و ظفرنامه‌ی او به فارسی است؛ ذیل تاریخ گزیده، که زین الدّین، فرزند حمدالله مستوفی، به فارسی نوشته است. نویسندگان، به فارسی نویسی دو مستوفی پدر و پسر در دوره‌ی ایلخانان مغول نمی پردازند و تنها با به کاربردن واژه‌ی «آقا اوغلی» (فرزند آقا حمدالله) برای زین الدّین مستوفی، چنین برداشتی به دانش آموزان خود می دهند که این «آقا اوغلی» هم، بی گمان از نویسندگان برجسته‌ی ترک در دوران زرین مغولان و تیموریان بوده است. امّا شاهکار «پژوهشی» این استادان در جستجو برای شاعران و نویسندگان ترک نویس آذربایجان، اشاره به دیوان ترکی شیخ عزّالدّین حسن اوغلو است که زاده‌ی اسفراین خراسان بوده و در دوران فرمانروایی مغولان، درهمان جا می زیسته و درهمان سرزمین هم درگذشته است و گواهی دردست نیست که پایش به آذربایجان رسیده باشد. این ها نمونه ها یا مشتی است از خروار دانش تاریخ پژوهان پان ترکیست باکو.
یکی دیگر از کشفیّات پان ترکیستی نویسندگان «تاریخ» آذربایجان، این است که گویا آران یا ارّان را که آن ها به نادرست آذربایجانش می خوانند، نخستین گهواره‌ی تمدّن و زادگاه شهرشینی بوده و از این هم فراتر رفته، می نویسند که چهار میلیون سال پیش از پدیدارشدن نخستین میمون های دوپا در آفریقا، «انسان هایی مانند میمون» در بخش هایی از سرزمین امروزی جمهوری آذربایجان می زیسته و پایه گذار تمدّن بوده اند!
پیشینه‌ی بشر امروز را همه‌ی مردم شناسان سرشناس، کم یا بیش، دویست هزارسال برآورد می کنند و این را هم می افزایند که دست کم هشت گروه دیگر از بوزینه های دوپا که خویشاوندی دوری با ما دارند، از شش میلیون سال پیش به این سو می زیسته اند و ما، هوموسپیان ها، یگانه بازماندگان از آن گروه های خویشاوندمان هستیم. اینک در میان دانشمندان رشته‌ی مردم شناسی، جای گفت و گو نیست که پیشینه‌ی همه‌ی خویشاوندان دور و نزدیک ما، به هشت میلیون سال پیش در بخش خاوری مرکز آفریقا بازمی گردد. این را هم مردم شناسان پذیرفته اند که نخستین گروه انسان نمایان که هوموس اِرِکتوس (انسان راست قامت) نامیده می شوند، بین ٨.۱ تا ۲ میلیون سال پیش از آفریقا به سرزمین های دیگر کوچیده اند. این ها که می نویسم، راستی های پذیرفته شده برپایه‌ی بیش از یک سده پژوهش علمی است و نه باور های منی که هیچ پیشینه در این رشته‌ی دانش ندارم.
امّا «دانشمندان» پان ترکیست جمهوری آذربایجان که بیشترشان بازنشستگان فرهنگ تاریخ سازی جمهوری شوراها هستند، برای برتر نشان دادن «تمدّن» خویش، این پژوهش های پذیرفته شده را کنار نهاده و می نویسند که انسان هایی همانند میمون، دوازده میلیون سال پیش، یعنی چهارمیلیون سال پیش از نخستین نیاکان میمون گونه‌ی آدمیان در افریقا، در قراباغ می زیستند و همان ها هستند که نخست «تمدّن قوروچای» را یک و نیم میلیون سال پیش آغاز کردند و سپس، بیش از یک میلیون و دویست هزار سال پیش، تمدّن پیشرفته تری را در جایی که خوش آب و هوا تربوده، بنا نهادند. به باور این تاریخ سازانِ گرفتار در خود کم بینی یا عقده‌ی حقارت، اجاق هم از اختراعات نیاکان ترک ایشان در همان «تمدّن» در هفتسدهزارسال پیش است!
راستی این است که دردرازای تاریخ دست کم سه هزارسال گذشته، ایران، گهواره‌ی فرهنگی کهن وپذیرا و پرورنده‌ی خواسته و ناخواسته‌ی همه‌ی ایل ها، از هر تیره و تبار و زبان و آیینی که به این سرزمین اندرشده اند بوده است. نشان و گواهی دردست نیست که دردرازای هزارسال فرمانروایی های ترک، مغول و تاتار، چیرگی زبان فارسی بر اندام فرهنگی ایران، از راه شمشیر و تیغ به دست آمده باشد. فارسی زبان دیوان و ادب بوده و سرانجام زبان ملّی ایران شده و در کنار آن، زبان هایی مانند ترکی آذری، رفته رفته، زبان بخشی از مردم این سرزمین کهن گردیده و دیگر زبان های ایرانی و غیر ایرانی هم، در میان بخش های دیگری از باشندگان این سرزمین، جای خودرا داشته و می دارد و بخشی از تاروپود درهم تنیده‌ی فرهنگی این بوم است. نه پان ترکیسم راه به جایی خواهد برد و نه پافشاری بر پاسداری از «ارزش های ناب ایران آریایی». ما همه، آمیزه ای از فرهنگ های در هم تنیده‌ی این سرزمین تاریخی هستیم که پهنه ای فراتر از جغرافیای سیاسی امروز ایران دارد.
محمّدامینی
۳۰ مهرماه ۱۳٩۴، ۲۲ اکتبر ۲۰۱٥

* آقای ضیاء بنیادُف که از دیرباز به بازنویسی های گزافه گونه در تاریخ نام آور بوده، چندسال پیش در باکو ترور شد و دولت جمهوری آذربایجان، کشندگان اورا به جمهوری اسلامی پیوند داد. بنیادُف، نمونه‌ی برجسته ای از «پژوهشگران» و نخبگان فرهنگی جمهوری اذربایجان بود که در کوتاه زمانی از باور به سوسیالیسم آسیایی و وفاداری به آرمان های اتّحاد جماهیر شوروی و حزب کمونیست آذربایجان، به افراطی ترین باورهای ناسیونالیسم، پان ترکیسم و ارمنی ستیزی رسید. نخستین و تنها آذربایجانی زبان مترجم قرآن بود و اینک اشکار گردیده که برخی از نوشتارهایی که به روسی و ترکی به نام خود به چاپ رسانده، نوشتارهای دیگران به زبان های اروپایی است. بسیاری از پژوهشگران سرشناس، بنیادُف را یک تاریخ ساز ایدئولوگ نامیده اند.
** از جمله بنگرید به کتاب ماه تاریخ و جغرافیا، دی و بهمن 1282.
 

مطلب مرتبط

محمد امینی: نگاهی به منشاء بحثهای قوم گرایانه در اپوزیسیون
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_24.html 


----------------------

جمعه، آبان ۰۱، ۱۳۹۴

وقتی شکست بهتر است از پیروزی

وقتی شکست بهتر است از پیروزی
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_29.html

دو روز پیش محمد نوری زاد نوشتاری را تحت عنوان "نامه ای به پسرم" منتشر کرد که بسیار خواندنی است و امیدوارم همه نواندیشان دینی مطالعه کنند (1).
 
نقدی مشابه آنچه را آقای نوری زاد از ایدئولوژی شیعه مورد حمایت خود که در انقلاب 57 پیروز شد نگاشته اند، 30 و اندی سال پیش از این شماری از سکولارهای شکست خورده در انقلاب 57 در مورد ایدئولوژی چپ مورد حمایت خود مطرح کردند که البته برای برخی هنوز هم درک نشده است (2).
 
شکست باعث شد ما سکولارهایی که ممکن بود در صورت پیروزی، استبدادی را نظیر دولت برخاسته از انقلاب ویتنام، در ایران برپا کنیم به خود آمده و با دیدن جنایات جمهوری اسلامی از خود پرسیدیم که برنامه های خود ما برای آینده ره به کجا می برد (3). بعد هم با پاشیدن بلوک شرق و اتحاد شوروی واقعیاتی که می گفتیم، تأیید شد (4).
 
اینکه شخصی با پیشینه ای نظیر آقای نوری زاد این صداقت را دارد که درباره خود و ایدئولوژی مورد حمایت خود به اینگونه بدون اما و اگر سخن گوید مایه امیدواری است که سرزمین ما ایران نیز راه خود را به سوی جامعه ای باز پیدا کند (5). ای کاش آنهایی که در هر جریان فکری و سیاسی هستند دورنمای ایده آلهای مورد نظر خود را حتی اگر امروز در شمار شکست خوردگان می باشند مورد ارزیابی جدی قرار دهند و صبر نکنند پس از آنکه با همه فدارکاری ها پیروز شدند، از چیزی که به آن رسیدند فقط پشیمان باشند. در واقع این جوهر آینده نگری است (6).

به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران

سام قندچی، ناشر و سردبير ایرانسکوپ
http://iranscope.blogspot.com 
http://www.iranscope.com
http://www.ghandchi.com
اول آبان ماه 1394
October 23, 2015

پانویس:

1. می زنم به سیم آخر( نامه ای به پسرم)
https://www.facebook.com/m.nourizad/posts/1190178787676402:0
 
2. کمونيسم افيون روشنفکران ايران
http://www.ghandchi.com/616-CommunismOpiate.htm
 
3. اندیشه مارکسیستی و مونیسم -یکتا گرائی
http://www.ghandchi.com/299-Marxism.htm
 
4. مقایسه ای بین چین و روسیه
http://www.ghandchi.com/920-china-vs-russia.htm
 
5. عدالت خيالي *اما* استبداد واقعي
http://www.ghandchi.com/417-edaalat.htm
 
6. چرا آینده نگری را برگزیدم
http://www.ghandchi.com/988-why-futurism.htm
 
 
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com


 

----------------------
http://www.iranscope.com

محمد امینی: نگاهی به منشاء بحثهای قوم گرایانه در اپوزیسیون

محمد امینی: نگاهی به منشاء بحثهای قوم گرایانه در اپوزیسیون
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_23.html


آقای امینی در برنامه یک کلمه در سی ام ماه اکتبر نیز که در زیر برنامه بیست و سوم ماه اکتبر درج شده پس از پاسخ به سؤالی در مورد شادروان دکتر محمد مصدق به بحث موضوع اقوام ادامه می دهد در مورد موضوع فدرالیسم وارد بحث می شود که مشکل او با فدرالیسم غیرقومی نیست. 

محمد امینی در برنامه یک کلمه بیست و سوم ماه اکتبر در تلویزیون اندیشه در ادامه بحث هفته پیش خود به تاریخ شکل گیری دولت های ملی در پی از هم پاشیدن سیطره قدرتهای استعماری در 100 سال گذشته می پردازد و با اشاره یه دوران پاشیدن اتحاد شوروی و بلوک شرق نشان می دهد ایران بخشی از این تطور تقسیم مناطق نبوده ولیکن به دلیل دیگری این بحثها امروز در ارتباط با ایران مطرح می شود.


10-23-2015 - یک کلمه - YAK KALAMEH from Andisheh TV on Vimeo.


10-30-2015 - یک کلمه - YAK KALAMEH from Andisheh TV on Vimeo.

منبع:

 برنامه بیست و سوم ماه اکتبر 2015 برنامه کلمه
https://vimeo.com/143419031

برنامه سی ام ماه اکتبر 2015 برنامه کلمه
https://vimeo.com/144163602

 
مطلب مرتبط
محمد امینی :تاریخ سازی به سیاق پان ترکیسمِ سویِتیک!
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_24.html

----------------------

پنجشنبه، مهر ۳۰، ۱۳۹۴

سفر مصدق به آمریکا

سفر مصدق به آمریکا
بیست و هفتم مهرماه 1394

http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_85.html

بیش از 60 سال پیش در چنین روزهایی دکتر محمد مصدق نخست وزیر وقت ایران در ادامه مبارزاتش برای ملی کردن صنعت نفت عازم نیویورک شد تا در شورای امنیت از حق ملی شدن نفت ایران دفاع کند.
 به گزارش مجله تاریخ فرادید، مصدق در اکتبر سال 1951 برای دفاع از حق ایران در شورای امنیت سازمان ملل برای ملی کردن صنعت نفت ایران عازم نیویورک شد. او در این سفر ضمن سخنرانی در شورای امنیت سازمان ملل ده‌ها گفتگو و مصاحبه با رسانه‌ها و شخصیت‌های سیاسی مختلف صورت داد و به چهره برجسته سیاسی در سطح بین المللی تبدیل شد.
 مصدق در واشنگتن با "دین آچسن" وزیر امورخارجه وقت آمریکا و نیز "هری ترومن" رئیس جمهور امریکا نیز ملاقات و مذاکره کرد. استقبال مقامات ارشد آمریکایی در ایستگاه راه آهن واشنگتن از مصدق بی سابقه توصیف شده بود. مصدق از دیوان عالی آمریکا و آرامگاه و خانه جورج واشنگتن نیز دیدن کرد.
 نخست وزیر وقت ایران که با دخترش ضیاء اشرف و پسرش دکتر غلامحسین به آمریکا آمده بود در سخنرانی خود در شورای امنیت به زبان فرانسه، به شدت نسبت به سیاست های مداخله جویانه انگلیس در ایران انتقاد کرد و اعلام کرد تا ملی کردن صنعت نفت ایران مبارزه خود را ادامه خواهد داد.
 در جریان این سفر دکتر مصدق برای مدتی نیز در بیمارستان بستری شد؛ او پیش از ورود به امریکا به سفارت ایران در واشنگتن دستور داده بود با اطلاع وزارت امور خارجه دو اتاق در بیمارستانی در نیویورک برای او بگیرند و به محض ورود از فرودگاه به آنجا رفت.
 مصدق در اولین روزهای ورود به امریکا مذاکرات و دیدارهای خود را در بیمارستان انجام داده و همزمان برای درمان تحت نظر پزشکان امریکایی قرار داشت. نقل شده است که مصدق پس از اطلاع از هزینه های بالای بیمارستان فورا به بهانه حضور در جلسه شورای امنیت بیمارستان را ترک می‌کند. عکس های سفر مصدق به امریکا در سایت کتابخانه "هری ترومن" رئیس جمهور اسبق امریکا قابل دسترسی است.
 

ورود دکتر مصدق به فردوگاه واشنگتن

 استقبال از دکتر مصدق در امریکا
استقبال از دکتر مصدق در امریکا
ملاقات مصدق با "تریگو لی" دبیر کل وقت سازمان ملل
مصدق عازم کاخ ریاست جمهوری امریکا

ملاقات مصدق و هری ترومن رئیس جمهور امریکا
مصدق در بازدید از ناقوس آزادی در فیلادلفیا
ملاقات مصدق با لویی هندرسن سفیر امریکا در تهران

مصدق در بیمارستان
مصدق در بیمارستان
مصدق و دخترش در بیمارستان
مصدق در دیوان عالی امریکا
مصدق در جلسه دیوان عالی امریکا
مصدق میهمان دیوان عالی امریکا
مصدق میهمان دیوان عالی امریکا
مصدق میهمان دیوان عالی امریکا
مصدق در نشست شورای عالی امنیت
"دین آچسن" در بدرقه دکتر مصدق در فرودگاه

 
منبع:



----------------------

محمد امینی :درباره کتاب فیلسوف نماهای آیت الله ناصر مکارم شیرازی

محمد امینی :درباره کتاب فیلسوف نماهای آیت الله ناصر مکارم شیرازی
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_57.html


محمد امینی در این گفتگو با پرویز کاردان در برنامه اندیشه با دوستان در تلویزیون اندیشه در روز بیست و یکم ماه اکتبر 2015 نقدی را که پانزده سال پیش به کتاب فیلسوف نماهای آیت الله ناصر مکارم شیرازی نگاشته، مطرح می کند و درباره مواضع برخی روحانیون در دوران رژیم شاه وارد بحث می شود. در این بحث همچنین به فتواهای روحانیون در دوران فتحعلیشاه و تحمیل معاهده ترکمانچای به ایران اشاره می کند و اینکه برخی از روحانیون پس از شکست ایران در جنگ ایران و روس به استقبال قوای روس رفتند. در این گفتگو به موضوعات دیگری از جمله آنکه آزادی روزنامه نگاران چه موضوع مهم حقوق بشری است، پرداخته شده است.



----------------------

علی سجادی: کعب بن اشرف یا میشل فوکو؟ مسأله این است!

علی سجادی: کعب بن اشرف یا میشل فوکو؟ مسأله این است!
http://iranscope.blogspot.com/2015/10/blog-post_22.html


دو روز پیش دیدم سایت هافینگتون پست مقاله ای از آقای اکبر گنجی منتشر کرده با عنوان The Transformation of American Democracy to Oligarchy. مقاله را خواندم. دربارۀ نظام سیاسی آمریکاست و تحولات آن. در واقع نویسنده سعی کرده با کنار هم گذاردن برخی مطالب جسته گریخته از منتقدان نظام سیاسی آمریکا، نتیجه هایی بگیرد که ریشه ای در واقعیات ندارد. من هرگز نتوانسته ام فهم کنم که چگونه آدمی به خود جرات می دهد با چند سال اقامت در کشوری مثل امریکا (و در حالی که هنوز حتی به زبان آن کشور مسلط نیست، و مجبور است نظرات خود را به فارسی بنویسد و بعد کسی آن را به انگلیسی ترجمه کند، تا قابلیت چاپ در یک نشریه انگلیسی زبان بیاید) می تواند با این رشادت و شجاعت درباره موضوعی که احتمالاً – و بنا بر آنچه نوشته اند – از ابعاد آن اطلاعی کافی و همه جانبه ندارد، چنین اظهار نظرهای قاطع بنماید؟
البته این نخستین بار نیست که آقای گنجی مطلبی را محض اظهار دانش و اطلاعات در خارج از متن تاریخی و اجتماعی درخور و قابل فهم ارائه می کنند. ایشان چهارده پانزده سال پیش از این هم – هنگامی که در جمهوری اسلامی ایران زندانی بودند – مقاله مفصلی نوشتند با عنوان «زندان» و در آن به تشریح نظرات یک فیلسوف فرانسوی پرداختند به نام میشل فوکو و قیاس آن با نظام زندان در ایران. در حالی که چنین قیاسی از بن نادرست بود، و هست.
دکتر ناصر طهماسبی دوست عزیز بنده که در آن زمان نشریه «علم و جامعه» را منتشر می کرد تصمیم گرفت این مقاله را منتشر کند. به همراه مقاله مفصل آقای گنجی من هم یادداشتی نوشتم که خوانندگان علم و جامعه هر دو مطلب را در کنار هم بخوانند. قبل از این که به مروری بر مقالۀ اخیر آقای گنجی در هافینگتون پست بپردازم، لازم می دانم نکات اصلی آن مطلب قبلی را هم در این جا بازنشر کنم، تا زمینه ای باشد برای درک نوع تفکر ایشان، زیرا همان 14 سال پیش هم ایشان از همان مشکلات شیوه تحقیق و مقایسه ای رنج می بُرد که در مقاله اخیر ایشان شاهدیم.
عنوان مقاله ای که در «علم و جامعه» اوت 2001 منتشر شد چنین بود: «پس از خواندن «زندان» اکبر گنجی: کعب بن اشرف یا میشل فوکو؟ مسأله این است! چالش اصلی طرد اسلام از نظام دولتی است»

این است متن آن مقاله:

یکی از سنتهای نادرست در میان اغلب روشنفکران ایرانی که به مسائل سیاسی و اجتماعی می پردازند این است که نظریات زندانیان سیاسی را معمولاً به اعتبار و پشتوانۀ «دربند» بودنشان، بی هیچ نقد و تاملی می پذیرند و رواج می دهند، یا دست کم در قبال آن سکوت اختیار می کنند. نمونه های زیادی از این نوع نگرش را به خصوص در دوران رژیم سابق شاهد بودیم و هر کدام از ما کسانی را می شناسیم که پشتوانۀ سخن و اعتبار کلامشان بیش از آن که برآمده از استقلال رأی و فهم و درک درست مسائل سیاسی و تاریخی ایران باشد، ناشی از اقامتشان در «زندان» بود. البته صدمات ناشی از این نوع نگرش را هم در حکومت بیست و چند سالۀ نظام مارکسیستی – اسلامی کنونی شاهدیم.
در این جا قصد نقد تمامی مقالۀ آقای اکبر گنجی را ندارم و نیز اذعان دارم که اکبر گنجی یکی از معدود روزنامه نگارانی است که مورد هجوم هر دو جناح اصولگرا و اصلاحگرای نظام اسلامی قرار گرفته، ولی نگهداری غیرقانونی او در زندان و ستمی که بر او می رود نباید حکم و دلیلی بر صحت نظرات سیاسی و اجتماعی شاذ او باشد.
اکبر گنجی اساس مقالۀ خود را بر نظریات میشل فوکو قرار داده، و نظرات وی را درمورد زندان، تنبیه، جرم، اتهام، قانون و قانون شکنی، آزادی عقیده، مشکلات روانی زندانی، فداکاری، اطاعت، نافرمانی، عقل، استبداد، شکنجه، کتک، بازجویی؛ شلاق، و… به شرح یا اشاره مورد بررسی قرار داده است، که همه در جای خود مهم و قابل بررسی و تعمق هستند، اما نه در چارچوب یک نظام مبتنی بر شریعت اسلامی چون جمهوری اسلامی ایران.

مشکل اصلی مقالۀ آقای گنجی این جاست که مطالب مورد اشارۀ میشل فوکو – و در مواردی نلسون ماندلا – هیچ گونه ارتباطی با نظام اسلامی و شیوه های حکومت دینی ندارد. میشل فوکو از زندان به عنوان یک نهاد اجتماعی یاد می کند و ابعاد آن را مورد بررسی قرار می دهد، در حالی که در اسلام زندان یک نهاد اصیل به شمار نمی رود، بلکه جزو نهادهایی است که نظام اسلامی ایران مانند بسیاری از نهادهای دیگر – همچون دادگستری، آموزش و پرورش؛ دارایی و امور مالی، امور خارجه و غیره – از نظام قبل به ارث برده اند و – از نظر خودشان متأسفانه – موفق نشده اند آنها را کاملاً نابودکنند، اگرچه تلاش بزرگی در این راه به عمل آورده اند. حتی وجود قوای سه گانه مقننه و قضاییه و مجریه و تفکیک آنها از یکدیگر نیز در همین ردیف قرار می گیرد، یعنی نهادهایی که ار رژیم سابق به نظام اسلامی به ارث رسیده و نتوانسته اند آن را کاملاً نابودکنند، ولی البته این توفیق را یافته اند که – مانند رژیم گذشته ولی گسترده تر از آن – این نهادها را از مفهوم خودشان خالی نمایند و به صورت شیر و بی یال و دم اشکمی درآورند که آلت فعل خلیفه یا ولی فقیه باشد.
آقای گنجی و دیگر کسانی که نهادهای مستقر در ایران را با نهادهای مشابهشان در کشورهای اروپایی یا آمریکایی می سنجند از این نکتۀ بدیهی غافل مانده اند که کشورهای اروپایی و امریکایی از نعمت اسلام بی بهره اند. چون قسمت اصلی مقالۀ آقای گنجی دربارۀ زندان و شکنجه است، در این مختصر فقط به همین موضوع، یعنی زندان و شکنجه به گونه ای گذرا اشاره می کنم.

برای دریافتن نقش زندان یا شکنجه در نظام اسلامی ما چاره ای نداریم الا این که به دوران صدر اسلام رجوع کنیم و ببینیم در آن دوران پیامبر اسلام و جانشینان بلافصل وی در موارد یاد شده چه می کردند؟
ما در صدر اسلام زندان نداشته ایم و بنابراین زندان و برخی مسائل ناشی از آن از ابداعاتی به شمار می رود که سابقۀ آن در اسلام به حدود دویست سال بعد از پیدایش دین مبین بر می گردد، یعنی زمانی که خلفای اسلامی بعد از تصرف سرزمینهای متمدن و آگاهی از قوانین آن جوامع – یعنی سرزمینهای مفتوحه – دریافتند که می توان گاهی اوقات مخالفان را در بند نگاه داشت و لزومی ندارد که همه را در جا به قتل رساند!

در صدر اسلام و در زمان پیامبر و خلفای راشدین، مخالفان را – در برخی مواقع حتی قبل از احراز مخالفتشان و به صرف احساس مخالفت از جانب ایشان – به قتل می آوردند، به همین راحتی. یعنی اگر نوع آقای گنجی در آن زمان پیدا می شد که کلمه ای به پیامبر (معادل امروزی آن: آیت الله خامنه ای یا آیت الله هاشمی و اعوان و انصارشان) می گفت که باعث رنجش او می گردید، حکمش قتل بود و بریدن سر. نمونه های تاریخی آن فراوان است. ای کاش آقای گنجی در زندان این فرصت یا امکان را پیدا می کرد که تاریخ طبری و سیرت رسول الله و تاریخ بلعمی و سایر تواریخ اسلامی و فتح نامه ها و قرآن را مورد مطالعه قرار دهد تا به طور دقیق از رفتار پیامبر اسلام با مخالفانش آگاه شود و دریابد که رفتار نظام اسلامی کنونی در قیاس با آنچه بنیانگذار شریعت غرا مجری می داشت تا چه میزان «انسانی» و توأم با رأفت و محبت و تلطیف شده است!
مثلاً در دوران پیامبر ما «روزنامه نگار» نداشتیم و نزدیکترین حرفه به روزنامه نگاری در آن دوران شعر و شاعری بوده است که البته خود پیامبر هم در آن دستی داشته. حال ببینیم که پیامبر با شاعران که روزنامه نگاران و خبرنگاران دوران خود محسوب می شده اند، چگونه رفتار می کرده است.

در غزوۀ بدر – بنا به روایت تاریخ طبری از عبدالله بن مسعود، پیامبر فرمان داد همۀ مقتولین را به داخل چاهی ریختند و خود حضرت بر سر چاه ایستاد با اجساد بیجان آنان سخن می راند. شخصی به نام «کعب بن اشرف» که از قتل دسته جمعی ایشان متأثر شده بود، از داخل قلعه – که پیامبر را بر آن دسترسی نبود – اشعاری در وصف مقتولین و شجاعت ایشان می سرود و می خواند. پیامبر از شعر او عصبانی شد و فریاد زد «کیست که شرّ این اشرف را کم کند و سر او را بیاورد؟»

بنابراین می بینیم که پیامبر برای مقابله با یک شاعر مفلوک که احساس خود را نسبت به دوستان و اقوام مقتولش بیان می کرده فرمان قتل و آوردن سر می دهد. داستان کامل را در تاریخ طبری بخوانید، اما نکتۀ قابل توجه و بدیع دیگری نیز در این واقعه وجود دارد که دریفم می آید نقل نکنم.

کسی که تصدی قتل را قبول می کند «محمد بن مسلمه» برادر رضاعی کعب بن اشرف است. محمد بن مسلمه به پیامبر می گوید که نتوان کعب بن اشرف را از داخل قلعه بیرون کشید، مگر آن که من به رسول خدا ناسزا بگویم و به کعب بقبولانم که از مخالفان و دشمنان رسول خدا هستم!
محمد بن عبدالله، صاحب شریعت اسلامی، فرمود هرچه می خواهی بگوی (از ناسزا و توهین ولی) سر او را به دست آور!
پس محمد بن مسلمه به همراهی یک مومن دیگر به نام «سلکان سلامه» در شامگاه به در قلعه می روند و در آن جا محمد بن مسلمه برادر رضاعی خویش کعب بن اشرف را صدا می زند و با زاری و ناسزاگویی به پیامبر اسلام به وی می گوید که محمد بن عبدالله از ایشان پول و باج می خواهد و او آمده است تا زره اش را نزد برادر گرو بگذارد و وامی بستاند تا شرّ محمد بن عبدالله را از سر خود باز کند.
کعب بن اشرف فریب برادر می خورد و برای کمک به او از قلعه بیرون می آید، چند قدمی همراه او راه می رود و ناگهان محمد بن مسلمه گردن برادر را می گیرد و خطاب به سلکان که کمین کرده بود فریاد می زند که «بکش این دشمن رسول خدا را»!

پس از قتل کعب بن اشرف، سرش را بریده هنگام صبح به عنوان تحفه نزد پیامبر اسلام که در حال نماز بود عرضه می کند و حضرت شادی می کند و – به روایت تفسیر سورآبادی – بعد از نماز فرمان می دهد هر یهودی که دیدند خونش بریزند!

آقای گنجی اگر می خواهند دربارۀ جامعۀ اسلامی و نظام اسلامی حاکم در ایران و نگرش این نظام به زندان صحبت و حکم صادر کنند، و فرمایشاتشان برای مردم مسلمان قابل اصغا و فهم باشد، باید معیارهای خودشان را عوض کنند و با استناد به تاریخ اسلام و شیوه هایی که مورد اجرای پیامبر اسلام و جانشینان او بوده، در مورد مسائل مبتلابه نظام اسلامی اظهار نظر نمایند، نه این که به امثال میشل فوکو یا نلسون ماندلا و نظراتشان استناد کنند، که کمترین ارتباطی با جامعه بی طبقه توحیدی اسلامی ایران ندارد.
این که فوکو دربارۀ شکنجه چه می گوید چه ربطی به نظام اسلامی ما دارد؟ ما در نظام اسلامی خود از شکنجه و ترور به عنوان یک سنت نبوی سابقه داریم. در صدر اسلام هم شکنجه می کردند. خود حضرت رسول بارها فرمان شکنجه داد، حضرت علی هم شکنجه می کرد، امیرالمومنین عمر هم شکنجه می کرد. روایات و نمونه های تاریخی آنها فراوان است، فقط همتی می خواهد که به کتب تاریخی رجوع کرده و آنها را بازخوانی کند و متوجه شود که رهبران امروزی نظام اسلامی حقیقتاً به مردم ایران از باب زجر و شکنجه های اسلامی تخفیفهای نود و نه درصدی داده اند، والا اگر اسلام ناب محمدی در همه ابعادش در ایران پیاده می شد، در پهندشت ایرانزمین امروز جز مشتی مردم معلول یک دست و یک پا و یک چشم، یا بدون دست و بدون پا و بدون چشم و دماغ و گوش، کسی باقی نمانده بود.

نمونه می آورم، باز هم از جنگ بدر: پیامبر تصمیم گرفت چاههای آب نزدیک «بدر» را خراب کند تا مخالفانش از داشتن آب محروم بمانند. یعنی همان کاری که قریب پنجاه سال بعد به روایات شیعیان شمر بن ذی الجوشن تکریتی – همشهری صدام حسین – علیه نوه پیامبر در صحرای کربلا کرد.
وقتی پیامبر و یارانش بر سر چاه رسیدند دو نفر به نامهای «اسلم» و «عریض ابویسار» مشغول کشیدن آب بودند. تاریخ طبری می گوید «حضرت فرمود آن قدر آنها را بزنند تا بگویند از کجا می آیند و تعداد سواران و لشکریان» آنها چیست؟ ادامه داستان و داستانهای مشابه آن را در کتب تاریخ پی بگیرید، که در این مختصر مجال آن نیست.

دیگر آن که آقای گنجی به محاکمه از دید میشل فوکو می پردازد و من غیر مستقیم به عدم محاکمه در زندانهای اسلامی – محاکمۀ عادلانه که جای خود دارد – اشاره می کند.
واقع امر و حقیقت قضیه این است که ما در صدر اسلام هرگز محاکمه نداشته ایم و آقای گنجی و دیگران هرگز نمی توانند حتی یک مورد از محاکمه در صدر اسلام نشان بدهند. پیامبر اسلام تمام مخالفان حکومت خود را – بی هیچگونه اغماض و بی روبایستی و بی ریا – از میان بر می داشت و در اکثر موارد زاد و رودشان را هم نابود می کرد و منازلشان را به آتش می کشید.
باز در همان روز جنگ بدر وقتی اسیران را آوردند، عباس بن عبدالمطلب از بستگاه پیامبر نیز جزو اسرا بود. پیامبر به او گفت «تو که مال داری فدیه ات را بپرداز و برو.» در مورد سایر اسرا که مالدار نبودند ابوبکر به پیامبر گفت «یا رسول الله، آنها قوم و خویش تو هستند، آنها را نگهدار و مهلتشان ده، شاید خدا توبۀ آنها را بپذیرد.» عمر گفت «ای پیغمبرخدا، تو را تکذیب کردند، گردنشان را بزن.» و عبدالله رواحه گفت «در دره ای هیزم بسیار بریزیم و آتش بزنیم و اسیران را در میان آتش اندازیم.»
پیامبر در پاسخ این سه تن فرمود: «هیچ اسیری را از دست ندهید، مگر فدیه بگیرید و یا گردن بزنید که شما عیالوار هستید»!

آیا انصافاً امروز نظام قضایی جمهوری اسلامی ایران جز این رفتار می کند که از اسرایی که در اختیار دارد فدیه می گیرد یا از آنان به عنوان گروگان استفاده می کند؟ آیا کسی می تواند ادعا کند که شیوۀ قضات جمهوری اسلامی در گرفتن فدیه و باج از اسرای دربند شیوه ای غیر اسلامی است؟

آقای گنجی همچنین – با استناد به میشل فوکو – به ارزش انسان و فرد و این گونه قضایا پرداخته که کمترین محلی از اعراب در نظام اسلامی ندارد و پرداختن به آن هم موجب ملال است و هم در این مختصر نمی گنجد.
***
غرض از این چند سطر این بود که برای رسیدگ به مسائل مبتلا به مردم ایران در روزگار حاضر باید تاریخ ایران و تاریخ اسلام را، و شیوه های حکومت دینی را در طول زمان به دقت خواند و و از آنها یاد گرفت. تاریخ ما و شریعت ما و سنت ما با اروپا و آمریکا فرق می کند و اگر هم می خواهیم برخی از سنتهای نیکوی غربی را با سنتهای خودمان گره بزنیم، ابتدا باید از سنتهای غلط خودمان کاملاً آگاه باشیم.
امروز شرایطی فراهم شده که اکثر مردم می توانند احکام اسلام و شریعت اسلامی را با گوشت و پوستشان لمس کنند و به طور عینی و عمیق درک کنند که نظام اسلامی یعنی چه. این که برخی این جا و آن جا و با تکیه بر این استدلال نادرست که حالا موقع رسیدن به این حرفها نیست، می خواهند مسائل سیاسی و اجتماعی مبتلا به ایران را از مسألۀ اسلام جدا نمایند، فقط ناشی از فرصت طلبی سیاست بازانه ایشان است. اکثر این جماعات و گروهها – هر یک به نوعی – چشم به قدرت دوخته و امیدوارند در زمانی به شیرینی وصل آن نائل آیند، بنابراین در مورد این اساسی ترین مشکل مردم ایران، یعنی تضاد حل ناشدنی دموکراسی با اسلام، چشم می پوشند و از دیگران نیز می خواهند که دربارۀ آن سخن نگویند. مشکل حکایتی است که تقریر می کنند! اکثر ایشان در نوشته های خود به نوعی سعی می کنند که مسیر توجه مردم را از علت العلل مشکلات امروزی ایران منحرف کرده و مسائل دیگری را به قول «رفقا» عمده کنند!

حقیقت امر این است که مشکل اساسی مردم ایران «جمهوری اسلامی» نیست، بلکه خود اسلام است و چالش اصلی مردم برای رسیدن به آرامش اجتماعی و طرد اسلام از دولت و نظام سیاسی است؛ اسلامی که کاملاً در همه صحنه ها و زمینه های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، و از همه مهمتر اخلاقی، شکست خورده است. کامل و واضح.
ده سال پیش از این در مقاله ای استدلال کردم که اگر گروهی از روحانیان شیعه متوجه خطیر بودن موقعیت خود و اسلام نشوند و برای جدایی دین از دولت پیشقدم نگردند، آینده دین در ایران در مخاطرۀ جدی قرار خواهد گرفت. امروز اضافه می کنم، اگر اسلام از دولت طرد نشود، طرد اجتماعی آن در دستور روز مردم قرار خواهد گرفت.
***
هم اینک، صبح دوشنبه 16 ژوئیه 2001، که مشغول بازخوانی و تصحیح این نوشته بودم، خبر رسید که گروههای اسلامی در الجزایر که خواهان به دست گرفتن قدرت و تشکیل دولت اسلامی هستند، یازده نفر اعضای یک خانواده را در برابر اهالی محل سر بریده اند. «گناه» خانوادۀ مذکور این بوده است که پدر خانواده و یکی از پسران او کارمند دولت هستند و حاضر نبوده اند در خدمت نهضت مسلمانان در سرنگونی دولت الجزایر و اسلامی کردن آن قرار گیرند. معلوم نست که مجاهدین مسلمان الجزایر هنگام کشتار اعضای این خانواده چگونه عمل خود را برای حاضران توجیه کرده اند، ولی می توان با توجه به شیوه هایی که رهبران حکومتهای اسلامی از صدر اسلام تا کنون برای کسب قدرت و حفط آن در پیش گرفته اند، استنادات دینی ایشان را دریافت. به خاطر بیاوریم که نهضت اسلامی ایران نیز در تابستان 1357 برای ایجاد هیجان در میان مردم، سینما رکس آبادان را آتش زد و باعث قتل فجیع چند صد نفر شد.
خدا نکناد که این شیوه های اسلام ناب محمدی در کشورهای اسلامی رایج گردد.
16 ژوئیه 2001، فالس چرچ، ویرجینیا
***
این را در نظر داشته باشید که مقاله آقای گنجی درباره زندان، درباره مملکتی بود که در آن رشد کرده و بالیده، بخشی از نهضت انقلابی و حکومت برخاسته از آن بوده، و با این حال تا این حد از تاریخ و فرهنگ و مذهب آن بی اطلاع بوده است. در بخش بعدی به مقاله اخیر آقای گنجی خواهم پرداخت و نظرات ایشان درباره نظام سیاسی آمریکا و فرهنگی که این نظام از آن برخاسته و جهان را زیر نفوذ خود گرفته است.

بیست و یکم ماه اکتبر 2015
بدست علی سجادی

منبع:
https://goo.gl/x6W80Q




----------------------

بايگانی وبلاگ