پيشنهادی برای انتخاب نامزد رياست جمهوری 1392
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/629-nominee1392.htm
اکنون بيش از يک سال است که از انتخابات رييس جمهوری ايران در سال 1388 می گذرد. در آن انتخابات ثابت شد مهمترين موضوع برای مردم اين بود که رأی آنها به درستی شمارش شود و انتخاب واقعی آنها اعلام شود حتی اگر معنايش اين بود که وفادارترين فرد به جمهوری اسلامی برنده اين انتخابات باشد و اين خواست مردم نيز در شعار "رأی من کو" بعد از انتخابات، انعکاس يافت.
جالب است که در داخل و خارج از ايران حتی سلطنت طلبان که با جمهوريت در اساس آن مخالف هستند نيز نه تنها از اين خواست مردم ايران حمايت کردند بلکه اکثريت سلطنت طلبان در اين مدت از مخالفت خود با جمهوريت نيز حرفی بميان نياوردند و دو نفر از اعدام شدگان بعد از انتخابات نيز به گفته خود جمهوری اسلامی، سلطنت طلب بودند، و شخص رضا پهلوی حتی از ميرحسين موسوی که بعنوان چالشگر اصلی انتخابات مورد حمايت مردم بود، پشتيبانی کرد. به همين گونه سازمان مجاهدين خلق نيز به رغم آنکه سالهاست مريم رجوی را بعنوان رييس جمهوری منتخب ايران اعلام کرده است از اين خواست مردم حمايت کرد و حتی شحص مسعود رجوی نيز پشتيبانی خود را از آقای موسوی، اعلام کرد و عمليات مسلحانه را نيز در اين دوره تشويق نکرد. رهبران جريانات اتنيکی ايران نظير عبدالله مهتدی نيز که اختلافات اساسی با شکل تقسيم قدرت در ايران دارند بازهم صادقانه از حمايت اين جنبش سراسری و شخص آقای موسوی که برای انتخابات بدون تقلب مورد حمايـت مردم بود، دريغ نکردند. فرزاد کمانگر که از پيشقراولان فعاليت برای خواستهای اتنيکی مردم کردستان بود و پيشتر دستگير شده بود در همين دوران اعدام شد. آقای کمانگر حتی از نوع فعاليتش طی سالهای متمادی روشن بود که قرابتی با کارهای گروه تروريستی پژاک ندارد و شخصاً هم در دادگاه اعلام کرد که عضو هيچ گروهی نيست و آنقدر هم شجاع بود که همانطور که خود در دادگاه گفت اگر غير آن بود گفته بود و از آن سازمان دفاع می کرد. اما گويی چون برادر فرزاد کمانگر عضو پژاک بوده است رژيم وی را به جرم ناکرده اعدام کرد و پژاک نيز به دروغ بعد از اعدام، وی را عضو خود اعلام کرد. خوشبختانه رهبران جنبش سياسی ايران در کردستان اجازه ندادند که اين جنايت آشکار به آتش جنگی در کردستان منجر شود.
اما به جنبش يکسال گذشته بازگردم که اساساً همه نيروهای سياسی ايران نگذاشتند اين حرکت مسالمت آميز با حرکات تروريستی منحرف شود و از جبهه ملی گرفته تا نيروهای مختلف مذهبی، چپ و دموکراتيک اساساً از اين خواست ساده مردم ايران که رأی آنها بدون تقلب شمارش شود و اعلام شود حمايـت کردند و از حمايت آقای موسوی نيز دريغ نکردند.
کمتر از سه هفته پيش نظرم را در رابطه با رهبری آقای موسوی در جنبش اعتراضی يکسال گذشته نوشتم (1).
هفته گذشته نيز آقای عطا مهاجرانی در سخنان خود در لندن به وضوح درک خود را از نقش آقای موسوی در اين جنبش بيان کردند (2).
اين که تا چه حد آقای عطا مهاجرانی بيان کننده نظرات مير حسين موسوی هستند را نميتوانم تعيين کنم اما از آنجا که رهبران نامرئی جنبش اعتراضی که بعضی از آنها حتی در زندان در ايران در زير خطر مرگ از تشکيل دولت موقت به رهبری ميرحسين موسوی و عطا مهاجرانی حمايت کردند، امروز لازم است متذکر شوم با بيانات آقای مهاجرانی خوب است که انقلاب 1357 را همگی به ياد آوريم و صبر نکنيم حرکتی تمام شود و بعد باز بگوئيم که اشتباه کرديم و تجربه اندوختيم (3).
بهتر است از اول کار تا ميتوانيم به انتخاب های دموکراتيک تکيه کنيم. نبايد رهبر جنبش دموکراسی خواهی را شورای نگهبان انتخاب کند. نقشی که آقايان کروبی و موسوی در جنبش اعتراضی توانستند پيدا کنند صرفاً به اين خاطر بود که شورای نگهبان آنها را از صافی خود گذراند. در واقع از طرف حزب مشارکت ابتدا قرار بود آقای خاتمی کانديدا شود اما به دو دليل کنار گذاشته شد. دليل اول آن بود که خود آقای خاتمی می دانست بعد از پايان دور دوم رياست جمهوری وی بسياری از حاميان گذشته اصلاح طلبان از عملکرد وی راضی نبودند و رأی کافی نخواهد داشت. دليل دوم هم آن بود که بخش مهمی از اصول گرايان نسبت به آقای خاتمی بسيار حساس بودند و حتی گفته می شد که يک نشريه اصول گرايان در تهران ايشان را تهديد اشکار کرده بود که کانديد نشوند. آقای موسوی در واقع از ابتدا با اين حرف به جلو آمد که پلی بين اصول گرايان و اصلاح طلبان است و در نتيجه همان نشريات بعد از معين شدن کانديداتوری ميرحسين موسوی به جای محمد خاتمی، نوک حمله خود را بطرف آقای کروبی گرفتند و حتی نام آقای موسوی را نيز ديگر در آخرين روزهای قبل از انتخابات ذکر نميکردند. در رابطه با دليل اول نيز، آقای موسوی در مقايسه با آقای خاتمی در ميان نسل جوان ايران اصلاً شناخته شده نبود و در نتيجه توان حزب مشارکت بود که تعيين ميکرد ايشان تا کجا به پيش برود و به پيش هم رفت.
واقعيت اين است، جدا از همه اين بحث ها در عرصه سياست ايران که پايانی بر آنها نيست، شخصاً به عنوان يک ايرانی دوست دارم بدانم که واقعاً اگر در انتخاباتی برای رياست جمهوری ايران جدا از آنکه درک هر کدام از ما از جمهوريت چيست، چه کسی انتخاب می شود. اکثريت آنهايی هم که در اين انتخابات رأی دادند نه بخاطر قبول قانون اساسی جمهوری اسلامی، بلکه شايد به دليلی مشابه همين شرکت کردند و به همين سبب هم بعداً آنقدر فرياد زدند که "رأی من کو" و برای آن هم جان باختند.
متأسفانه شورای نگهبان به اين خواست ساده مردم ايران که يک انتخابات بدون تقلب برای رياست جمهوری بود، دست رد زد. آيا می شود به نوع ديگری همين کار را کرد؟
پاسخ دولت ايران را در يکسال گذشته برای اين خواست بسيار ساده مردم ايران برای انتخاب يک رييس جمهور در يک انتخابات بدون تقلب همه ديده ايم. در داخل ايران نيروهای اپوزيسيون نيز قادر به انجام انتخابات دموکراتيک زير نظر يک مؤسسه بيطرف بين المللی نيستند و مردم نيز به نتايج هر انتخابات نوع ديگری اعتمادی ندارند. اما به دليل اين واقعيت، هم رييس جمهوری که امروز در ايران در قدرت است را شورای نگهبان برای ما انتخاب کرده است و هم رهبری معترضان را. در داخل ايران نيز فعلاً در هر دو رابطه راه دموکراتيکی نيست که واقعاً بشود انتخاب واقعی رييس جمهور يا رهبر اپوزيسيون را انجام داد. يعنی اگر در انتخابات آمريکا رييس جمهور آقای بوش بود، رهبر اپوزيسيون يعنی آقای اوباما نيز در انتخابات مقدماتی به شکل آزاد انتخاب شده بود. به هر حال آيا ما راه ديگری داريم؟
فعلاً در داخل ايران گزينش های واقعی اندک هستند اما اقلاً براي ايرانيانی که در خارج هستند هيچ دليلی ندارد که اين گزينش ها را بپذيرند. مثلاً خود شخصاً آقای مهاجرانی را که ميخواهد در خارج براي ايرانيان رهبر اپوزيسيون معين کند تقبيح می کنم و از آقای موسوی انتظار دارم رسماً و بطور کاملاً شفاف سخنان عطاء الله مهاجرانی را تقبيح کند. وقتی آقای مهاجرانی ميگويد همه حرفهای آقای موسوی که گفته اند من رهبر نيستم مثل آقای خمينی است که می گفتند من خدمتگذار جامعه هستم، ديگر اعتبار تواضع آقای موسوی است که از بين می رود و سوء استفاده هايی که از نيروهای مختلف سياسی با ظاهر تواضع و قول بهشت انجام شد. به هر حال بحث برسر آقای موسوی يا آقای مهاجرانی نيست. بحث بر سر اين است که ديگر نميخواهيم از هيچ کسی که به شکل دموکراتيک انتخاب نشده باشد چه در قدرت چه در اپوزيسيون، چه در خارج چه در داخل دفاع کنيم، چه وعده بهشت دهد چه وعده جهنم.
در خارج کشور اين امکان هست که يک انتخابات برای تعيين کانديدای رياست جمهوری منتخب، اقلاً برای ايرانيان خارج، برای سال 1392، زير نظر يک مؤسسه حرفه ایِ اخذ رأی بيطرف بين المللی، صورت گيرد. حتی می شود بخشی از مردم در داخل ايران را نيز که شناسنامه آنها قابل تأييد باشد و از نظر تکنيکی بتوانند در اين انتخابات شرکت کنند را نيز در اين انتخابات شرکت داد. به هر حال آنکس که انتخاب ميشود منتخب آنهايی است که در انتخابات شرکت کرده اند چه در ايران زندگی کنند چه در هندوستان يا آمريکا.
درست است که چنين انتخابی از سوی دولت ايران بعنوان نامزد رياست جمهوری به رسميت شناخته نخواهد شد اما اقلاً منِ نوعی ميتوانم بگويم که در انتخاباتی بدون تقلب نظرم منعکس شد و اين شخص انتخاب شد. در چنين انتخاباتی حتی آقای احمدی نژادِ نوعی نيز بايد بتواند کانديد شود هرچند طبق قوانين ايران کسی نميتواند سه دوره انتخاب شود. منظور اين است که از آقای خاتمی تا رفسنحانی تا رضايی گرفته تا رضا پهلوی يا مريم رجوی نيز بايد بتوانند کانديد شوند. بازهم درست است که آقای رضا پهلوي سيستم جمهوری را نپذيرفته اند اما در استراليا نيز همانطور که سال گذشته مفصل توضيح دادم در سال 1993 "پال کيتينگ" که طرفدار سيستم جمهوری بود خود را در سيستم سلطنتی برای مقام نخست وزيری کانديد کرد و انتخاب هم شد و سه سالی هم نخست وزير بود.
خلاصه کلام آنکه خسته شده ام از اينکه هر جريانی در ايران به قدرت برسد اولين کارش حذف ديگران باشد. در همين خارج در مؤسسات مختلفی که نيروهای اپوزيسيون در اين سالها فعاليت دارند همين نمونه کوچک آنچه دولت در ايران می کند را می بينم. تا کی بايد ما مردم ايران اين رفتار ديکتاتوری را بپذيريم و يک ديکتاتور جايش را به ديکتاتور ديگر بدهد. اقلاً در همين خارج که دولت جمهوری اسلامی قدرت ندارد بيائيم و به همه نيروها اجازه دهيم خود را کانديد کنند و با صداقت آراء را بدون تقلب بشماريم و حاضر باشيم صادقانه اعلام کنيم مردم چه کسی را انتخاب کردند حتی اگر ما آن انتخاب را دوست نداريم. اقلاً يکبار به خود دروغ نگوئيم. يکبار نگوئيم که نامزد رييس جمهوری به ما تحميل شد. يکبار نگوئيم که رهبر اپوزيسيون برايمان ساخنتد. يکبار نگوئيم که ما هميشه محکوميم که يک طيف و يک بخش از مردم خود را وادار کنيم که برای زنده ماندن مجبور به فرار از کشور شوند بجاي آنکه حاضر باشيم وقتی در قدرتيم به انتخابشان احترام گذاريم. تا کی بايد تحت لوای مذهب، ايدئولوژی، تاريخ و دروغ رهبر کشور و رهبر اپوزيسيون به ما تحميل شود.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوازدهم تير ماه 1389
July 3, 2010
پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/626-Mousavi89.htm
2. http://www.youtube.com/watch?v=v5axSDzfCh8
3. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/629-nominee1392.htm
اکنون بيش از يک سال است که از انتخابات رييس جمهوری ايران در سال 1388 می گذرد. در آن انتخابات ثابت شد مهمترين موضوع برای مردم اين بود که رأی آنها به درستی شمارش شود و انتخاب واقعی آنها اعلام شود حتی اگر معنايش اين بود که وفادارترين فرد به جمهوری اسلامی برنده اين انتخابات باشد و اين خواست مردم نيز در شعار "رأی من کو" بعد از انتخابات، انعکاس يافت.
جالب است که در داخل و خارج از ايران حتی سلطنت طلبان که با جمهوريت در اساس آن مخالف هستند نيز نه تنها از اين خواست مردم ايران حمايت کردند بلکه اکثريت سلطنت طلبان در اين مدت از مخالفت خود با جمهوريت نيز حرفی بميان نياوردند و دو نفر از اعدام شدگان بعد از انتخابات نيز به گفته خود جمهوری اسلامی، سلطنت طلب بودند، و شخص رضا پهلوی حتی از ميرحسين موسوی که بعنوان چالشگر اصلی انتخابات مورد حمايت مردم بود، پشتيبانی کرد. به همين گونه سازمان مجاهدين خلق نيز به رغم آنکه سالهاست مريم رجوی را بعنوان رييس جمهوری منتخب ايران اعلام کرده است از اين خواست مردم حمايت کرد و حتی شحص مسعود رجوی نيز پشتيبانی خود را از آقای موسوی، اعلام کرد و عمليات مسلحانه را نيز در اين دوره تشويق نکرد. رهبران جريانات اتنيکی ايران نظير عبدالله مهتدی نيز که اختلافات اساسی با شکل تقسيم قدرت در ايران دارند بازهم صادقانه از حمايت اين جنبش سراسری و شخص آقای موسوی که برای انتخابات بدون تقلب مورد حمايـت مردم بود، دريغ نکردند. فرزاد کمانگر که از پيشقراولان فعاليت برای خواستهای اتنيکی مردم کردستان بود و پيشتر دستگير شده بود در همين دوران اعدام شد. آقای کمانگر حتی از نوع فعاليتش طی سالهای متمادی روشن بود که قرابتی با کارهای گروه تروريستی پژاک ندارد و شخصاً هم در دادگاه اعلام کرد که عضو هيچ گروهی نيست و آنقدر هم شجاع بود که همانطور که خود در دادگاه گفت اگر غير آن بود گفته بود و از آن سازمان دفاع می کرد. اما گويی چون برادر فرزاد کمانگر عضو پژاک بوده است رژيم وی را به جرم ناکرده اعدام کرد و پژاک نيز به دروغ بعد از اعدام، وی را عضو خود اعلام کرد. خوشبختانه رهبران جنبش سياسی ايران در کردستان اجازه ندادند که اين جنايت آشکار به آتش جنگی در کردستان منجر شود.
اما به جنبش يکسال گذشته بازگردم که اساساً همه نيروهای سياسی ايران نگذاشتند اين حرکت مسالمت آميز با حرکات تروريستی منحرف شود و از جبهه ملی گرفته تا نيروهای مختلف مذهبی، چپ و دموکراتيک اساساً از اين خواست ساده مردم ايران که رأی آنها بدون تقلب شمارش شود و اعلام شود حمايـت کردند و از حمايت آقای موسوی نيز دريغ نکردند.
کمتر از سه هفته پيش نظرم را در رابطه با رهبری آقای موسوی در جنبش اعتراضی يکسال گذشته نوشتم (1).
هفته گذشته نيز آقای عطا مهاجرانی در سخنان خود در لندن به وضوح درک خود را از نقش آقای موسوی در اين جنبش بيان کردند (2).
اين که تا چه حد آقای عطا مهاجرانی بيان کننده نظرات مير حسين موسوی هستند را نميتوانم تعيين کنم اما از آنجا که رهبران نامرئی جنبش اعتراضی که بعضی از آنها حتی در زندان در ايران در زير خطر مرگ از تشکيل دولت موقت به رهبری ميرحسين موسوی و عطا مهاجرانی حمايت کردند، امروز لازم است متذکر شوم با بيانات آقای مهاجرانی خوب است که انقلاب 1357 را همگی به ياد آوريم و صبر نکنيم حرکتی تمام شود و بعد باز بگوئيم که اشتباه کرديم و تجربه اندوختيم (3).
بهتر است از اول کار تا ميتوانيم به انتخاب های دموکراتيک تکيه کنيم. نبايد رهبر جنبش دموکراسی خواهی را شورای نگهبان انتخاب کند. نقشی که آقايان کروبی و موسوی در جنبش اعتراضی توانستند پيدا کنند صرفاً به اين خاطر بود که شورای نگهبان آنها را از صافی خود گذراند. در واقع از طرف حزب مشارکت ابتدا قرار بود آقای خاتمی کانديدا شود اما به دو دليل کنار گذاشته شد. دليل اول آن بود که خود آقای خاتمی می دانست بعد از پايان دور دوم رياست جمهوری وی بسياری از حاميان گذشته اصلاح طلبان از عملکرد وی راضی نبودند و رأی کافی نخواهد داشت. دليل دوم هم آن بود که بخش مهمی از اصول گرايان نسبت به آقای خاتمی بسيار حساس بودند و حتی گفته می شد که يک نشريه اصول گرايان در تهران ايشان را تهديد اشکار کرده بود که کانديد نشوند. آقای موسوی در واقع از ابتدا با اين حرف به جلو آمد که پلی بين اصول گرايان و اصلاح طلبان است و در نتيجه همان نشريات بعد از معين شدن کانديداتوری ميرحسين موسوی به جای محمد خاتمی، نوک حمله خود را بطرف آقای کروبی گرفتند و حتی نام آقای موسوی را نيز ديگر در آخرين روزهای قبل از انتخابات ذکر نميکردند. در رابطه با دليل اول نيز، آقای موسوی در مقايسه با آقای خاتمی در ميان نسل جوان ايران اصلاً شناخته شده نبود و در نتيجه توان حزب مشارکت بود که تعيين ميکرد ايشان تا کجا به پيش برود و به پيش هم رفت.
واقعيت اين است، جدا از همه اين بحث ها در عرصه سياست ايران که پايانی بر آنها نيست، شخصاً به عنوان يک ايرانی دوست دارم بدانم که واقعاً اگر در انتخاباتی برای رياست جمهوری ايران جدا از آنکه درک هر کدام از ما از جمهوريت چيست، چه کسی انتخاب می شود. اکثريت آنهايی هم که در اين انتخابات رأی دادند نه بخاطر قبول قانون اساسی جمهوری اسلامی، بلکه شايد به دليلی مشابه همين شرکت کردند و به همين سبب هم بعداً آنقدر فرياد زدند که "رأی من کو" و برای آن هم جان باختند.
متأسفانه شورای نگهبان به اين خواست ساده مردم ايران که يک انتخابات بدون تقلب برای رياست جمهوری بود، دست رد زد. آيا می شود به نوع ديگری همين کار را کرد؟
پاسخ دولت ايران را در يکسال گذشته برای اين خواست بسيار ساده مردم ايران برای انتخاب يک رييس جمهور در يک انتخابات بدون تقلب همه ديده ايم. در داخل ايران نيروهای اپوزيسيون نيز قادر به انجام انتخابات دموکراتيک زير نظر يک مؤسسه بيطرف بين المللی نيستند و مردم نيز به نتايج هر انتخابات نوع ديگری اعتمادی ندارند. اما به دليل اين واقعيت، هم رييس جمهوری که امروز در ايران در قدرت است را شورای نگهبان برای ما انتخاب کرده است و هم رهبری معترضان را. در داخل ايران نيز فعلاً در هر دو رابطه راه دموکراتيکی نيست که واقعاً بشود انتخاب واقعی رييس جمهور يا رهبر اپوزيسيون را انجام داد. يعنی اگر در انتخابات آمريکا رييس جمهور آقای بوش بود، رهبر اپوزيسيون يعنی آقای اوباما نيز در انتخابات مقدماتی به شکل آزاد انتخاب شده بود. به هر حال آيا ما راه ديگری داريم؟
فعلاً در داخل ايران گزينش های واقعی اندک هستند اما اقلاً براي ايرانيانی که در خارج هستند هيچ دليلی ندارد که اين گزينش ها را بپذيرند. مثلاً خود شخصاً آقای مهاجرانی را که ميخواهد در خارج براي ايرانيان رهبر اپوزيسيون معين کند تقبيح می کنم و از آقای موسوی انتظار دارم رسماً و بطور کاملاً شفاف سخنان عطاء الله مهاجرانی را تقبيح کند. وقتی آقای مهاجرانی ميگويد همه حرفهای آقای موسوی که گفته اند من رهبر نيستم مثل آقای خمينی است که می گفتند من خدمتگذار جامعه هستم، ديگر اعتبار تواضع آقای موسوی است که از بين می رود و سوء استفاده هايی که از نيروهای مختلف سياسی با ظاهر تواضع و قول بهشت انجام شد. به هر حال بحث برسر آقای موسوی يا آقای مهاجرانی نيست. بحث بر سر اين است که ديگر نميخواهيم از هيچ کسی که به شکل دموکراتيک انتخاب نشده باشد چه در قدرت چه در اپوزيسيون، چه در خارج چه در داخل دفاع کنيم، چه وعده بهشت دهد چه وعده جهنم.
در خارج کشور اين امکان هست که يک انتخابات برای تعيين کانديدای رياست جمهوری منتخب، اقلاً برای ايرانيان خارج، برای سال 1392، زير نظر يک مؤسسه حرفه ایِ اخذ رأی بيطرف بين المللی، صورت گيرد. حتی می شود بخشی از مردم در داخل ايران را نيز که شناسنامه آنها قابل تأييد باشد و از نظر تکنيکی بتوانند در اين انتخابات شرکت کنند را نيز در اين انتخابات شرکت داد. به هر حال آنکس که انتخاب ميشود منتخب آنهايی است که در انتخابات شرکت کرده اند چه در ايران زندگی کنند چه در هندوستان يا آمريکا.
درست است که چنين انتخابی از سوی دولت ايران بعنوان نامزد رياست جمهوری به رسميت شناخته نخواهد شد اما اقلاً منِ نوعی ميتوانم بگويم که در انتخاباتی بدون تقلب نظرم منعکس شد و اين شخص انتخاب شد. در چنين انتخاباتی حتی آقای احمدی نژادِ نوعی نيز بايد بتواند کانديد شود هرچند طبق قوانين ايران کسی نميتواند سه دوره انتخاب شود. منظور اين است که از آقای خاتمی تا رفسنحانی تا رضايی گرفته تا رضا پهلوی يا مريم رجوی نيز بايد بتوانند کانديد شوند. بازهم درست است که آقای رضا پهلوي سيستم جمهوری را نپذيرفته اند اما در استراليا نيز همانطور که سال گذشته مفصل توضيح دادم در سال 1993 "پال کيتينگ" که طرفدار سيستم جمهوری بود خود را در سيستم سلطنتی برای مقام نخست وزيری کانديد کرد و انتخاب هم شد و سه سالی هم نخست وزير بود.
خلاصه کلام آنکه خسته شده ام از اينکه هر جريانی در ايران به قدرت برسد اولين کارش حذف ديگران باشد. در همين خارج در مؤسسات مختلفی که نيروهای اپوزيسيون در اين سالها فعاليت دارند همين نمونه کوچک آنچه دولت در ايران می کند را می بينم. تا کی بايد ما مردم ايران اين رفتار ديکتاتوری را بپذيريم و يک ديکتاتور جايش را به ديکتاتور ديگر بدهد. اقلاً در همين خارج که دولت جمهوری اسلامی قدرت ندارد بيائيم و به همه نيروها اجازه دهيم خود را کانديد کنند و با صداقت آراء را بدون تقلب بشماريم و حاضر باشيم صادقانه اعلام کنيم مردم چه کسی را انتخاب کردند حتی اگر ما آن انتخاب را دوست نداريم. اقلاً يکبار به خود دروغ نگوئيم. يکبار نگوئيم که نامزد رييس جمهوری به ما تحميل شد. يکبار نگوئيم که رهبر اپوزيسيون برايمان ساخنتد. يکبار نگوئيم که ما هميشه محکوميم که يک طيف و يک بخش از مردم خود را وادار کنيم که برای زنده ماندن مجبور به فرار از کشور شوند بجاي آنکه حاضر باشيم وقتی در قدرتيم به انتخابشان احترام گذاريم. تا کی بايد تحت لوای مذهب، ايدئولوژی، تاريخ و دروغ رهبر کشور و رهبر اپوزيسيون به ما تحميل شود.
به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،
سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوازدهم تير ماه 1389
July 3, 2010
پانویس:
1. http://www.ghandchi.com/626-Mousavi89.htm
2. http://www.youtube.com/watch?v=v5axSDzfCh8
3. http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر