جمعه، تیر ۱۸، ۱۳۸۹

بتول عزیزپور-برگردان شعر بایستنی دشوار

برگردان شعر بایستنی دشوار / بتول عزیزپور
http://www.tasiyan.ir/view.php?kindex=367

برگردان شعر بایستنی دشوار / بتول عزیزپور


بتول عزیزپور
برگردان شعر بایستنی دشوار / بتول عزیزپور


پیش سخن)
تلاش برای چند زبانه شدن یک رسانه مجازی در موردی ویژه مسئولیت سنگینی را پیش رو می گذارد. شعر امروز ما، به ویژه شعر شاعران زن نه تنها به درستی در زبان مادری شناسانده نشده، که در زبان های بیگانه حقیقتاً بیگانه مانده است.
مایلم در آغاز این نوشته در باره سروده هایی که به وسیلهء من از فارسی به فرانسه برگردانده شد سخنی کوتاه با خوانندگان در میان بگذارم:
1- جز 4 مورد، همه اشعار برای برگردان به زبان فرانسه از سوی سردبیر سایت تاسیان خانم مه ناز یوسفی به من پیشنهاد شد.
2- چهار شاعر زن که من اشعاری از آن ها را بطور مستقیم دریافت و ترجمه کردم به ترتیب حروف نام کوچک عبارتند از: بیتا ملکوتی، پرتو نوری علا، شبنم آذر و مهری شاه حسینی.
3- خانم فرهودی برگردان دو غزل و یک شعر در اوزان نیمایی ِ خود را فرستادند بدون ذکر نام مترجم.
3- در همهء اشعار کم و بیش به مشکلاتی در متن فارسی برخوردم.
4- با وجود همهء این مشکلات اشعار زنان درون کشور گویای رخدادی نوین در درازای تاریخ دیرینهء شعر فارسی است.
5- در برگردان سروده هایی که توسط من انجام شد، کوشش کردم همهء مواردی را که این نوشته اندکی پائین تر به آن اشاره می کند در نظرداشته باشم. با این وجود هیچ کاری کامل و بدون نقص نیست و شعر زنان ما و برگردان آن تازه در آغاز راه ِ پیوندهای فرهنگی با دنیای بیرون است.
6- همه اشعار ترجمه شده به فرانسه را که من عهده دار آن بودم، پس از انجام کار بر شاعره ای فرانسوی واخواندم
تا نظر او را جویا شوم.

سرآغاز)
تاریخ مستند و مدون ِ برگردان ِ متون از یک زبان به زبان دیگر به شیوهء روشمند به تمدن سومریان باز می‌گردد. درسال 1850 راولینسن و دستیارانش در حفاری‌های خرابه‌های بابل لوحه‌هایی گِلی یافتند به خط میخی، که بیشتر ِ لغات زبان مورد استعمال در این لوح نوشته‌ها‌، از واژگان غیر سامی بوده است. و مهم تر، در فاصلهء سطرهای این زبان قدیمی که بر لوحه های یاد شده نقش بسته بود، به همان طریق که اکنون در دانشگاه مرسوم است ترجمه بابلی آن وجود داشت.1
نمونه دیگری از ترجمه در تمدن کهن به یکصد پنجاه تا دویست و پنجاه سال پیش از میلاد مسیح باز می گردد و آن ترجمهء اسفار پنج گانه تورات ( Le Pentateuque) شامل ِ سفر پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه در یونان باستان است که به کتاب مقدس اسکندریه شهرت دارد.
از این رهگذر به درستی میتوان جای پای ِ گذار از زبانی به زبان دیگر در ایران باستان، مصر باستان و یونان باستان را به کمک اکتشافات حفاری به اثبات رساند. اگر چه فرایند این گذار در دوران‌های مختلف هم متفاوت است و هم به مرور متحول می شود. چنان‌که اگر ترجمه واژه به واژهء کتب مقدس در دوران نو باوگی ترجمه به عنوان وظیفه‌ای الهی، امری بدیهی بشمار می رفت، سیسِرون (سیسِرو) خطیب و شاعر رومی پیش از میلاد در برگردان آثار یونانی، از ترجمهء معنا به معنا سود می‌جست و در سده‌های میانه برخی مترجمان آثاری را که ترجمه می‌کردند جزو تألیفات خود به حساب می‌آوردند؛ که البته نمونه‌های بسیار از این عدم تفکیک در زبان ما و در آثار اهل قلم ایرانی، از مشروطه تا امروز، به ویژه در زمینه سنجش و پژوهش به روشنی به چشم می خورد بدون آن که نامی از مأخذ برده شود!

پیر لو پاپ در معرفی کتاب تئوری زیبایی شناسی ترجمه اثر هانری مِشونیک2 می نویسد: مترجمان جز در سایه خالقان ِ آثاری که قرار است به زبان دیگر برگرداند، نمی‌اندیشند.3
گفت و گوی دو شخصیت در « نامه های ایرانی» اثر شارل دو مونتسکیو که در سال 1721 در آمستردام هلند با نام مستعار الف. کولونْیْ A. Cologne به چاپ رسید جلوه ای دیگر از جستار ترجمه را پیش رو می نهد. مونتسکیو در نامه یکصد و هشتم و در گفتگوی بین ریکا و اوزبک، ماجرای آشنایی یک نقشه بردار و یک مترجم و سخنان رد و بد شده بین آن ها را شرخ می دهد. مترجم به نقشه بردار خبر می دهد که به تازگی هوراس [شاعر رومی، تولد سال 65 پیش از میلاد] را به مردم شناسانده است. نقشه بردار با تعجب می گوید چطور؟ هوراس از دو هزار سال پیش در این جا حضور دارد. مترجم خطاب به دوستش می گوید: متوجه منظورم نشدی! آنچه در باره هوراس گفتم ترجمه‌ای از آثار این شاعر است که از بیست سال پیش مشغول برگرداندن آن هستم. نقشه بردار با تعجب پاسخ می دهد: بیست سال است که شما فکر نمی‌کنید! شما بجای دیگران سخن می‌گوئید و آن‌ها بجای شما فکر می‌کنند![...]»

آیا این تعریف در باره ترجمه بر کاهش مشارکت رابط ِ بین دو زبان تأکید دارد و خواهان آن است که مترجمان سایه حضور خود را چنان در واگردان متن بزدایند که خواننده فراموش کند ترجمه‌ای از زبان دیگر را پیش روی خود دارد؟
حال باید دید برگردان شعر با توجه به چندگانگی زبان ها امکان پذیر است؟ هر چند این گوناگونی چون خود واقعیت پیچیده باشد. برای دریافت آن چه زبان در همه اشکال خود انجام می‌دهد شاید ترجمه شعر بهترین پهنه برای بعمل در آوردن تجربه ای ویژه باشد.
در کار یک ترجمه توجه به این امر بسیار ضروری است که بدانیم زبان از چه ساخته شده، و چگونه واکنش نشان می‌دهد. تئوری و شیوهء اجرا در برگردان شعر، ضمن غنا بخشیدن مداوم به اثر ترجمه شده به گونه ای در نقش منتقد و پاسخگوی یکدیگر هم عمل می کنند. تئوری و پراتیک و رابطه بین این دو، در فرایند برگردان یک متن تفکیک ناپذیر به نظر می‌رسد.
آنا باتاگلیا در مقالهء « برگردان شعر: از واژه به متن»4 بر این تلاش است تا ارزش عملی هم معناها را در ترجمهء یک شعر نشان دهد. از نگاه او ترجمه موردی ویژه از معنا گزاری است که فضیلت واصول خاصی را می طلبد؛ زیرا در ترجمه یک شعر باید رفت و بازگشت های بدون وقفه بین دو قطب واژگان و بافتار متن، بین چشم انداز واژگانی و افق زبان آوری را کارآمد کرد. البته با توجه بر این نکته که شعر در باز ساختِ تأویلی، با همهء تفاوت ها، از این رو که متن ترجمه شده به واژگان وفادار مانده یا کوشیده است لحن کلی شعر را دریابد، ناگزیر، خود گونه ای آفرینش گری پیوسته و آفرینش در زبان اصلی را در پی خواهد داشت.
بنا بر این گزاره، آغازگاه برگردان متن یک شعر می تواند بر این پایگان استوار باشد: دانش واژگان، زبان آوری، معناگزاری، رعایت اصول و شاعرانگی.
با این وجود، آیا ترجمه بطور عام و ترجمه شعر به ویژه، آن گونه که همه رویکردهای فرهنگی، فلسفی، جامعه شناسی، مردم شناسی، هرمنوتیک و ... در نظر گرفته شوند، امکان پذیر است؟
به دیگر سخن، آیا کار واگردانی متن یک شعر به زبان دیگر تنها معنا گزاری از زبانی به زبان دیگر است؟ یعنی رفت و بازگشت ساده بین زبان مبداء و زبان مقصد؟ و دراین سیستم تنها هدف مترجم گونه‌ای همزبان سازی است بدون در نظر گرفتن موارد یاد شده در بالا؟
هانری مِشونیک اروپا را زادهء ترجمه می داند و می افزاید اروپا « همه تبار اش را از ترجمه دارد». 5
موریس بلانشو در باره ترجمه در شکل کلی و ترجمه شعر به ویژه بر این نظر است که « همهء زبان های زنده امکاناتی را در اختیار دارند که آن ها را متفاوت از خود و بیگانه با خود می کند».6
این گزاره در رابطه با برگردان شعر واقعیتی را آشکار می سازد که ترجمه شعر به ویژه، هم، متفاوت های ِ زبان های گوناگون را بهم نزدیک می کند و هم تفاوت های درونی یک زبان را.

با توجه به این نکات، آیا واگردان شعر در زبان فارسی و برگردان شعر از زبان ما به زبان بیگانه در یک سدهء گذشته، از ویژگی ها و تنوعات یاد شده بهره برده و می برد؟ و این بهره وری تا چه اندازه در شناساندن شعر جهان به ما و شعر ما به جهان یاری رسانده است؟
در این راه البته تلاش هایی انجام گرفته است، با این همه ما با کاستی های کیفی و کمی بسیار رو به رو هستیم که شاید بتوان علت آن را به دو گروه برزگ بخش کرد:
1- محدودیت و بسته بودن زبان فارسی
2- کمبود چیرگی همزمان بر هر دو زبان ِ مقصد cible و زبان مبداء source
خشنود بودن از این که برگردان سروده های برخی از شاعران شناخته شدهء جهان را در دسترس داریم و بسنده کردن به این که واگردان سرودهء اندکْ شاعران ِ همزمان ما در زبان های بیگانه، آن هم در چند دههء گذشته و با شتاب چشم گیر، مایه سرفرازی بوده و هست را باید به حساب ِ خوش آمدگویی های ِ روزمره گذاشت.
در بدبینانه ترین شکل، توجه غرب به فرهنگ مردمان ِ، به گفتهء آن ها، جهان سوم نه بر پایهء نیاز فرهنگی، که بر مبنای قراردادی است، که گاه مضحکه مناسبات سیاسی را هم باید بر آن افزود. این قرارداد یکی از شیوه های شناخته شدهء غربی هاست که دوست می دارند نمونه échantillon و مشتی از فرآورده های فرهنگی ما را در کتابخانه های خود داشته باشند و شگفت این که در کار تولید این «نمونه ها» Les échantillons گردانندگان ِ بخش های شرق
شناسی در غرب، یا بنا بر گفتهء پژوهشگر ارزشمند و شاعر ِ زنده یاد احمد شاملو « نبش قبر کن»ها، که بازیگران خستگی ناپذیر این پهنه و کاوشگران میدان های حفاری ادبیات گذشتهء ما هستند، از خود پایمردی های بی مانند نشان داده و می دهند!!
غرب از ادبیات ما، با امثال شیخ محمود شبستری و « گلشن راز» اش، برای نمونه، بیشتر خو گرفته است تا نیما یوشیج. واین جز به کوشش بخش های ایرانشناسی کشورهای غربی میِسر نبود و نمی شد. البته اگر در یکی دو دههء گذشته گوشهء چشمی هم به ادبیات معاصر ما داشته اند از روی ناگزیری بوده است. جز این، ادبیات ما در کتابخانه‌ های غربی، دست بالا در قرن سیزدهم هجری به خواب رفته، یا به سخن روشن خوابانده شده است!
آیا این نبود یا کمبود ِ توجه نشانگر آن است که ادبیات، به ویژه شعر ما سخنی برای گفتن ندارد که در قلمرو جهان بکار آید؟ یا این که مشکل را باید در جای دیگر جست و جو کرد؟!

چنان که پیشتر گفته شد، به نظر می رسد مشکل پایه ای بیرون از محدودهء «نمونه» échantillon جویی و یابی غرب و غربی باشد و دو موردی که پیشتر به آن اشاره شد احتمالاً تعیین کننده تر باشند، یعنی:
1 - زبان فارسی زبان ِ- بسته ای است.
2- رابطان این زبان در شناساندن شعر، به ویژه، در هر دوسو یعنی هم در زبان ِ مقصد cible و هم در زبان مبداء source در بیشتر موارد و بنا بر نمونه های موجود به چیرگی های بایسته کمتر توجه داشته و دارند.
برای روشن شدن این سخن نمونه ای را باهم مرور می کنیم.
اهل ادبیات، به ویژه اهل شعر و شاعران با نام آرتور رمبو7 آشنا هستند و چه بسا سروده های اورا به زبان اصلی یا از راه ترجمه خوانده باشند.
رمبو را بینانگذار شعر نو فرانسه می‌دانند. زندگی چند لایهء این شاعر از وی « غول زیبایی» در اندیشهء و احساس فرانسوی زبان ها و به تبع آن، ایرانیان پرداخته است؛ که البته اگر این پردازش بر پایه ترجمه هایی باشد که تاکنون در دسترس فارسی زبانان قرار داده شده، در واقع باید به ذهن افسانه ساز ما درود فرستاد.
آن چه که این قلم از شاعر افسانه ای به زبان فارسی در دسترس داشته و خوانده است، جز چند مورد استثناء، ترجمهء دور از واقعیت ِ سروده های این شاعر است. امید آن که ترجمه هایی دیگری وجود داشته و دارد که دستکم نمایانگر نو آوری های این شاعر باشد.
Les Illuminations روشنایی ها8 یا به گفته ورلِن و به نقل از رمبو گراوورهای رنگی آخرین دفتر اشعار و اشعار نثر گونه یا شعر در نثر این شاعر است که پس از چاپ ِ بخشی از آن ها در چند شمارهء مجلهء وُگ La vogue ، ( شماره های 5 ، 13 مه، شماره 6، 29 مه و شماره 7 از هفت تا چهارده ژوئیه 1886م. و... ) ، در همین سال با دیباجه ای کوتاه به قلم شاعر پُر آوازه فرانسوی و دوست نزدیک رمبو، پل ورلِن توسط انتشارات وُگ La vogue به صورت کتاب مستقل در پاریس به چاپ رسید.

سند شماره یک. روی جلد مجلهء فرانسوی وُگ، شماره 7 .

9- سند شماره یک. روی جلد مجلهء فرانسوی وُگ، شماره 7 .

سند شماره دو. روی جلد نخستین چاپ روشنایی ها یا گراوورهای رنگی با دیباجه پل ورلِن در سال 1886م.

10- سند شماره دو. روی جلد نخستین چاپ روشنایی ها یا گراوورهای رنگی با دیباجه پل ورلِن در سال 1886م.


نخستین چاپ این مجموعه بر اساس برگ های دستنویس اشعار به خط رمبو تهیه گردید که در سال 1875م در اشتوتگارت به پل ورلِن سپرده شده بود و به نسخه خطی اشتوتگارت شهرت دارد و هم اکنون با شمارهء 14123 در کتابخانه ملی فرانسه- پاریس نگهداری می‌شود. علاوه براین، دست نوشته چهار شعر دیگر رمبو:
Guerre et Jeunesse Solde, Fairy, که در سال 1895م به دست آمد که با شماره 14124 در بخش نسخه های خطی همین کتابخانه موجود است.
ورلِن در گفتاری کوتاه که بر این مجموعه نوشته است در باره عنوان این دفتر یاد آور می شود که واژهء Illuminations معادل واژه ای انگلیسی coloured plates به معنی گراوورهای رنگی است؛ و می افزاید که این عنوان ِ دومpainted plates یا coloured plates، زیرْعنوانی است که خود ِ شاعر، آرتور رمبو، برای این دفتر شعر انتخاب کرده بود.
روشن کردن این نکات در باره چگونگی چاپ آخرین دفتر شعر آرتور رمبو در سال 1886م، شاعری که شعر فرانسه را دگرگون کرد از آن روست که برگردان این دفتر با نام اشراق ها/ اوراق مصور آرتور رمبو در سال 1362خ در تهران به چاپ رسید.9

نگارنده با پژوهشگر ایتالیایی و رمبو شناس کم مانند جِییوانی دوتولی Giovanni Dotoli ، که پژوهش ستایش برانگیزش در باره رمبو بر پایه یاد گفته ها و یاد نگاشته های همکاران و همراهان ایتالیایی او در آفریقا نکته های نهان و پنهان زندگی این شاعر ِ قاتل را برای نخستین بار بر دوستداران شعرش آشکار می‌کند، از نزدیک آشنا است. پژوهش دوتولی بر اساس باز یابی و بازخوانی خاطرات مکتوبی است که در کلکسیون های شخصی یا کتابخانه های شهرداری ها نگهدار می شوند. بر این اساس جِییوانی دوتولی نمای روشنی از ده سال زندگی آرتور رمبو در آفریقا را پیش رو می نهد، و از این رهگذر دوستداران شعر، از آدم کُشی « رمبو»ی شاعر در قبرس ( کشتن یک کارگر بومی با یک قطعه سنگ) و فرار شتابزدهء او به عدن، بنا بر گواهی های گوناگون ِ گواهان ِ بی طرف در آن زمان با خبرمی شوند. بازگویی ِ ناگفته های بسیار دیگر در باره زندگی حیرت آور این شاعر در آفریقا و تأکید همهء همراهان وی بر Athée بودن این شاعر اگر چه موضوع اصلی این جُستار نیست ، اما ازآن جا که ما یک نمونه از ترجمه « اشراق ها»ی آقای الهی را در زیر به دست خواهیم داد ناگزیر از اشاره به این نکته و نکات دیگر بودیم.
واگویه هایی از زندگی رمبو در آخرین سال های زندگی او در آفریقا از گذر پژوهش دوتولی از آن رو می تواند به کار ما مربوط شود که:
الف. چگونگی زندگی واقعی این شاعر ِافسانه ای و بعضاً بد ترجمه شده در زبان فارسی، بر غربی ها و به ویژه بر فرانسوی زبان ها نیز، پیش از این پژوهش پوشیده مانده بود.
ب. و مهم تر، در روشنایی قرار دادن گوشه های نهان زندگی یک هنرمند در بیرون راندن افسانه از اثر نقش بسزایی دارد.
اکنون با توجه به آن چه که پیشتر گفته شد، برای نشان دادن دشواری های برگردان شعر، دو ترجمه از شعر« کارگران» از دفتر اشراق ها/ اوراق مصور آرتور رمبو بنا بر روایت آقای بیژن الهی و از واگردان من که این دفتر شعر رمبو را روشنایی هایی یا گراوورهای رنگی نام می دهم از نگاه خوانندگان خواهد گذشت.

در روایت آقای الهی در جای جای این دفتر، کژ و کوژ شدن زبان فارسی نه تنها به فهم شعر یاری نمی رساند، بلکه امثال خواننده کم سوادی چون نگارنده نخست باید متن فارسی را معنی کنند. آقای الهی دیباجه اش بر ترجمه این کتاب را با عبارت « بعونک یا لطیف» می آغازد و در جای جای آن می نویسد « به لطف الهی» برای کنار زدن « پاره ای از پرده ها» که گویا سد راه ایشان برای درک معانی اشعار این دفتر بوده متوسل شده است تا به گفته خود « از راه تفکّر به حاقّ ِ این شعرها» برسد. ایشان در این دیباجه اشاره ای هم به سال آشنایی ایش با رمبو دارد که « انگار از سال 40 بوده ست [1340خ]» تا این که « خدا رحمت کند فریدون رهنما را» که در سایه آموزش اش مترجم اشراق ها می فهمد « خیط کرده» است و بَس بود خواندن شعری از رمبو توسط « فریدون رهنما» و « تنها یک شعر» تا مترجم آرتور رمبو، آقای الهی را « کََله پا » کُند.
این قلم بر خلاف آقای الهی بر این باور است برای درک و نزدیک شدن به درونه یک شعر یا هر اثر ادبی - هنری دیگر، نیازی به توصل جستن « به لطف الهی» و احتمالاً استخاره زدن نیست تا بتوان « به حاقّ ِ» آن دست یافت، بلکه باید اندکی بیشتر زحمت کشید و هم معناها را در زبان های مبداء و مقصد با توجه به رویکردهای فرهنگی، فلسفی، جامعه شناسی، مردم شناسی، هرمنوتیک و ... پیش رو داشت. سنجش همهء اشعار ترجمه شده توسط آقای الهی در این مجموعه بحث بسیار را در پی خواهد داشت که مجال آن از حوصلهء این نوشته به دور است که البته در زمان و مکانی دیگر از دقت نگاه دور نخواهد ماند. بنا بر این به عنوان نمونه به ترجمه شعر « کارگران» می پردازیم:
در بر گردان شعر نثر گونه کارگران من از نسخهء اشتوتگارت که در مخزن نسخه های خطی در کتابخانه ملی فرانسه- پاریس موجود است استفاده کردم.

عکس دستنویس رمبو از شعر کارگران/ سند شماره 3

12- سند شماره 3 ، عکس  دستویس شعر کارگران به خط آرتور رمبو.

این شعر سیزدهمین برگ از این مجموعه خطی است. جز موارد نادر، همهء اشعار در این نسخه پیاپی آمده اند. چنان که گاه دو و حتا سه شعر بر روی یک برگ نوشته شده است. برای نمونه شعر کارگران Ouvriers و شعر پل ها Les Ponts در یک برگ قرار گرفته اند.

دستنویس رمبو از دو شعر کارگران و پل ها/ سند شماره 4

برگ 13 ، دستنویس رمبو از دو شعر کارگران و پل ها/ سند شماره 4

ما نخست به باز خوانی برگردان آقای الهی از این شعر می پردازیم، سپس متن تایپ شدهء این شعر از روی عکس دستنویس رمبو از نظر خوانندگان می گذرد ( توضیحات در زیر نویس متن فرانسه از ما است) و در پایان واگردان نگارنده از این شعر را ملاحظه خواهید کرد. ما به عمد از اشاره به توضیحات در پانویس این شعر به قلم آقای الهی( صص 162 و 163) چشم پوشی می کنیم تا موجبات شگفتی خوانندگان را فراهم نیاوریم!

کارگران10
وای از آن صبح ِ گرم ِ اسفند! بی وقت، وزید،
که بیدار شود خاطره های فقر ِ پوچ ما، فلاکت ِ جوان ِ ما.
هِنْریکا دامن ِ نخی ی چارخانه یی داشت سفید و قهوه یی،
که زمانی لابُد باب ِ روز بود، کُلوته یی نواربند، و شَرْبی از
ابریشم. این غم انگیزتر از عین عزاداری بود. ما گشتی در
حومه می زدیم. هوا گرفته بود. و این باد ِ جنوبْ همهْ بوهای
زننده ی باغهای نَخْروبه و مَرغْهای خُشکی زده می آورد.
زنم کسل نشد آن مایه که من. به چالابی، مانده از سیل ِ
ماه ِ پیش در راهکوره یی کمابیش بلند، مرا ملتفتِ ماهیان ِ ریزی
کرد.
شهر، با دودها و با همهمه ی کارخانه های نساجی ، دورْ
دورْ در جاده ها پی ی ما می آمد. آه آن دنیا، مأوای نظرکرده ی
آسمان، و سایه سارها! بادِ جنوب مرا یاد وقایع ِ کودکی م میانداخت
فلاکتبار، یأسهای تابستانی م ، مبلغ ِ هولناکی از قدرت و عِلم که
بخت از دسترسم همیشه دور داشته است. نه ! ما در این دیار ِ
بخیل ییلاق نمی کنیم که آن جا هرگز نخواهیم بود جز نامزدان ِ
یتیم. دیگر این بازوی دلسخت مباد ــــــ دستاویز ِ یک خیال ِ عزیز.

Ouvriers کارگران

O cette chaude matinée de février. Le Sud
inopportun vint relever nos souvenirs d'indigents
absurdes, notre jeune misère.
Henrika avait une jupe de coton à carreau
blanc et brun, qui a dû être portée au siècle dernier,
un bonnet à rubans, et un foulard de soie. C'était
bien plus triste qu'un deuil 1. Nous faisions un tour
dans la banlieue. Le temps était couvert, et ce vent
du Sud excitait toutes les vilaines odeurs des jardins
ravagés et des prés desséchés.
Cela ne devait pas fatiguer ma femme au même
point que moi. Dans une flache laissée par l'inondation
du mois précédent à un sentier assez haut elle me fit
remarquer de très petits poissons.
La ville, avec sa fumée et ses bruits de métiers,
nous suivait très loin dans les chemins. O
l'autre monde, l'habitation bénie par le ciel et les ombrages !
Le sud me rappelait les misérables incidents de mon
enfance, mes désespoirs d'été, l'horrible quantité de force
et de science que le sort a toujours éloignée de moi. Non !
nous ne passerons pas l'été dans cet avare pays où nous
ne serons jamais que des orphelins fiancés. Je veux
que ce bras durci ne traîne2 plus une chère image.

1-... et vêtements de deuil (noir, gris, mauves, violets... ).
prendre ou porter le deuil dans ses vêtements comme dans son cœur : s'habiller de noir à l'occasion d'un décès.
2-... dans le sens figuré : obéir sans empressement, traîner la semelle : vivre misérablement. dans le sens familier : supporter une chose pénible.

کارگران
آه این بامداد گرم فوریه*.
جنوب بی‌هنگام سررسید تا یادهای تهی و پوچ ما، سیه روزی جوان ما سَر برآورَد
هانریکا دامنی کتانی با چارخانه های سفید و قهوه ای بَر تن داشت، که می بایست آن را در سدهء گذشته پوشید،
کلاه بی لبهء روباندار، و یک شال ابریشمی.
پوشش او غم‌ انگیزتر از جامهء سوگواری بود
ما بیرون شهر گشت و گذار می کردیم. هوا پوشیده از این باد جنوب، همهء بوهای گندِ باغ های ِ ویران و مرغزارهای خشک را برمی‌انگیخت و با خود می آورد
این همه نمی بایست همسرم را به اندازه من خسته کرده باشد
در کوره راهی نسبتاً مرتفع، در گودال ِ آبی مانده از سیلاب ِ ماه پیش، ماهیان ِ ریزی را به من نشان داد
شهر با دود و سر وصدای ِ ماشین های ِ نساجی اش ما را تا دور دستِ راهمان دنبال می کرد. آه
دنیای ِ دیگر، بهشت تبرک شدهء آسمان و سایه سارانش!
جنوب، رویدادهای نکبت بار ِ دوران کودکی ام را به یادم می آورْد، ناامیدی های تابستانی ام و انبوهی از نیرو و دانش، که سرنوشت همیشه از دسترسم دور نگه داشته بود. نه!
ما تابستان را در این دیار بایر به سر نخواهیم بُرد، جایی که جز زوجی یتیم نخواهیم بود.
ترجیح می دهم که این بازوی سخت با این تصویر گرامی به زندگی فلاکت بار ادامه ندهد.
*بهمن- اسفند

نمونه ای که از نظر خوانندگان گذشت یکی از بی شمار نمونه هایی است که نه تنها در زبان ما، بلکه ممکن است در هر زبان دیگر پیش آمده یا پیش بیاید.
از این رو برگردان شعر اگر چه بایسته است اما این بایستن، بایستنی بسیار دشوار است. با این همه خوی متکثر زبان ها به رغم تفاوت های فزاینده و بی شمار، از پشت گرمی « هم معنا»ها و عوامل گوناگون دیگر ، که به پاره ای از آنان بطور فشرده در این بررسی اشاره شد ، برخوردار است.

زیر نویس ها:
1- تاریخ تمدن، ویل دورانت، مشرق زمین گاهوارهء تمدن، شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، ج 1، چاپ نهم، تهران 1382، ص144.
2 - Meschonnic Henri, Poétique du traduire, ed :, Verddier, Paris 1999.
3 - Lepape Pierre, Le monde, vendredi 4 juin 1999.
4- Battaglia Anna et Gardes Aamine Joêlle, Traduire la poésie : du mot au texte, Synergies Italie, n°6- 2010, p.59.
5- Poétique du traduire, ibid., p.32.
6 - Blanchot Maurice, Traduire, in : L'amitié, Paris, Gallimard 1971.
7- ژان نیکلا آرتور رمبو، شارل ویل مِزییر(فرانسه) 20 اکتبر 1854، درکذشت مارسی 10 نوامبر 1891. آرامگاه شارل ویل مِزییر.
8- روشنایی ها یا گراوورهای رنگی، آرتور رمبو، نسخه خطی منحصر بفرد کتابخانه ملی فرانسه- پاریس، به شماره 14123. یگانه دستنویس شاعر از دفتر گراوورهای رنگی یا روشنایی ها، شناخته شده با نام نسخه خطی اشتوتگارت و نسخه خطی شماره 14124 کتابخانه ملی فرانسه- پاریس، باز یافته شده در سال 1895م ، شامل چهار شعر از آرتور رمبو به نام های Solde, Fairy, Guerre et Jeunesse .
9- اشراق ها / اوراق مصور آرتور رمبو ، ترجمه بیژن الهی و با طرح و نقاشی روی جلد از آیدین آغداشلو ، شرکت سهامی فاریاب ،چاپ اول ، تهران 1362 خ .

10- اشراق ها ...، ص 74 - 75.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ