فیروزه خطیبی
http://www1.voanews.com/persian/news/arts/Hajibabaesfahani-2010-7-15-98520734.html
درپیشگفتار کتاب سرگذشت حاجی بابای اصفهانی آمده است که حاجی بابا ایلچی شاه قاجاربه دربار بریتانیا در سال ١٨١٠ و هنگام اقامت در استانبول این خاطرات را به رشته تحریر درآورده است. براین اساس، امسال برابراست با دویستمین سالگرد کتابی که یکی از تاثیرگذارترین آثار ادبی در رویدادهای ایران به شمار می آید.
کتاب «حاجی بابا» هم مثل ماجراهای شخصیت اصلی داستان آن، دردسرها و گزندهای بی شماری را از سر گذرانده. در طول دوقرن گذشته بارها گم شده، پیداشده و حتی دزدیده شده است وشایعات گوناگونی درباره نویسنده و مترجم آن وجود دارد. در اصل این رمان را «جیمزموریه» در لندن نوشته و میرزا حبیب اصفهانی آن را در استانبول ترجمه کرده است. درکرمان در آن زمان شایع شده بود که «شیخ احمد روحی» آن را نوشته ودر انگلستان این شبهه پیش آمد که امکان دارد این کتاب نوشته «تاماس هوپ» باشد. با این وجود متن فارسی کتاب بارها در هندوستان، لاهورپاکستان و شهرهای مختلف ایران چاپ و یا رونویسی شده و هربار با آسیب تازه ای موجه شده است و از توهم توطئه و کج فهمی فضا هم در امان نمانده است.
درنهایت اولین ویرایش از روی دست نویس «میرزا حبیب اصفهانی»، الماس صیقل خورده جیمز موریه را در اختیار امروزیان گذاشت و به این صورت حاجی باباهای جعلی ، مخدوش و بدلی برای همیشه از دور خارج شدند.
البته هنوز هم مشخص نیست که آیا واقعا جیمزموریه انگلیسی «حاجی بابا» را نوشته است یا فقط آن را تدوین و ویراستاری کرده است. هم چنین این رمان به شدت از رمان مشهور«ژیل بلاس» اثر «رنه لوساژ» فرانسوی تاثیرگرفته است تا جایی که «موریه» درآن زمان متهم به رونویسی از روی این اثر شده بود.دربرخی موارد کتاب شباهت هایی هم با نثر طنزآمیر «لارنس استرن» پیدا می کند. با این همه میرزا حبیب اصفهانی در آن زمان آگاهانه رمان «ژیل بلاس» را هم به فارسی ترجمه می کند.
پژوهش ها نشان می دهد که ترجمه حاجی بابا توسط میرزا حبیب اصفهانی از روی نسخه فرانسوی این کتاب انجام شده است. نسخه ای که دست نویس شیخ احمد روحی از این ترجمه است و نسخه ای است که مبنای چاپ ١٩٠٥ کلنل فیلات در کلکته نیز به شمار می رود. تمام چاپ های بعدی کتاب «حاجی بابای اصفهانی» از این تاریخ به بعد بر اساس کتاب کلنل فیلات بوده است.
با این همه شواهد نشان می دهد که شیخ احمد روحی در نامه ای که به محقق معروف انگلیسی «ادوارد براون» نوشته است صریحا «میرزا حبیب اصفهانی» را مترجم اثر معرفی می کند. اما ابهامات درمورد مترجم حقیقی اثرتا سال ١٩٦١ ادامه دارد و در این سال است که «مجتبی مینوی» ادیب ایرانی در کتابخانه دانشگاه استانبول دست نویس اصلی میرزا حبیب اصفهانی را می یابد و آن ترجمه نبوغ آمیز را روی میکروفیلم ثبت می کند و به ایران می آورد.
بنا برهمین شواهد و یافته ها، میرزا حبیب در کار ترجمه کتاب«حاجی بابای اصفهانی» تنها نقش یک مترجم را بازی نمی کند بلکه هنرترجمه اش کیفیت متن اصلی را چندین برابر ساخته است تاجایی که انگار متن «جیمز موریه» ترجمه ای است تحت اللفظی از متنی که میرزا حبیب به فارسی ارائه کرده است. او نثر تملق آمیز و به بن رسیده و مملو از مبالغه و مغلطه قاجاری را یکسره به کناری نهاده و زبانی ارائه می کند که حلقه پیوندی است میان فارسی نویسان برجسته قرن ششم با زبان امروزی عصرما.
محمد تقی بهار در مورد نثر میرزا حبیب می نویسد:«گاهی در سلاست و انسجام و لطافت و پختگی مثل گلستان سعدی و گاه در مجسم ساختن داستان ها و تحریک نفوس و ایجاد هیجان در خواننده نظیر نثرهای فرنگستان است. هم بااصول کهنه کاری استادان نثر موافق و هم بااسلوب تازه و طرز نو هم داستان. درجمله از شاهکارهای قرن سیزدهم هجری است.»
درواقع میرزا حبیب درهرفرصتی که به دست آورده زبان «منشیانه» قاجاری را نفی کرده و ادبای متملق درباری را به سخره گرفته و درجایی نام فتحعلی خان صبای کاشی را که در متن «موریه» نامی از او برده نشده است را به میان کشیده و این همان فتحعلی خانی است که به تقلید از «شاهنامه»، یک «شاهنشاه نامه» برای فتحعلی شاه می سراید تا به گفته خودش «روی فردوسی را کم کند».
درنهایت میرزا حبیب اصفهانی دراین کتاب دشواری های نثر پرتکلف قاجاری را نمایان کرده است و مجموعه ای از کلمات و ترکیبات چاپلوسانه دوره انحطاط قاجار را روی دایره ریخته است.
درکتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» جامعه ای به تصویر کشیده می شود که به ظاهر هرکس در آن به کاری مشغول است. از ملک الشعرایی تا نسقچی باشی، معتمدالدوله، زنبورکچی و شیه کچی، گریه کن، حمال، مین باشی و یوزباشی، میرآخور، مرده شور، جامه دار، قلیان دار، دفتردار متعه خانه، افیون دار، فراش، قاطرچی و بسیاری دیگر. نکته جالب در این است که صاحبان تمامی این مشاغل در ٨٠ گفتار رمان هم با تولید و هم با صنعت بیگانه اند. در هیچ یک از این مشاغل ثباتی وجود ندارد و حاجی بابا قلیان داری و سقایی و طبابت و نیابت نسقچی باشی و در قامت دروایش ظاهرشدن و به هیئت یک دیپلمات درآمدن را می آزماید. تمام حرفه های اشاره شده در رمان منطبق و همزاد همان نثری هستند که میرزا حبیب در دیار عثمانی به ستیز با هردو برمی آید. شخصیت ها هم عناوین و اسامی جالبی دارند: نامردخان، خراب قلی، میرزا احمق و بسیاری دیگر وهمین مجموعه شخصیت ها وقتی در مرز ایران با دو سرباز روسی رویارو می شوند از جبهه گریخته و پا به فرار می گذارند اما تا خبر به پایتخت برسد، چنان حماسه ای کوک می کنند که به فرمان صدراعظم، فتح نامه می نویسند و اعلان ده ها هزار کشته خیالی روس را در سراسر مملکت تکثیر می کنند.
هرچند امروز ٢٠٠ سال از چاپ «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» می گذرد اما رخدادهای رمان کهنه نشده است. امروزه از معضلات اجتماعی که گریبان کاراکتر «مادام بوواری» را درکتابی به همین نام گرفته است کمتر نشانی در فرانسه دیده می شود. به همین صورت ازمصائب و دردهایی که «چارلزدیکنز» درکتاب های خود از آن ها سخن برده است در انگلستان امروز اثری باقی نمانده است و بین اسپانیای «اونامونو»، برزیل «ماشادو» و «آسیس»، مکزیک «رولفو»، ایرلند«ساموئل بکت» و ایتالیای «پیرآندللو» با وضعیت امروزی این کشورها کوچکترین شباهتی وجود ندارد. امابسیاری از صفحات رمان حاجی بابا از تازگی عجیبی برخورداراست و درقیاس با جامعه امروزی ایران هنوز اثرات تملق گویی ها، عرض ارادت های چاپلوسانه و بسیاری مسائل دیگری که درکتاب به آن ها از دیدگاهی انتقادی نگاه شده محسوس و آشکاراست.
برای مثال صحنه خرید و فروش اسب دست به دست شده در کتاب داد و ستدی بسیار آشناست، اسبی که «به روایت دلال این قدر عیب داشت که اگر به مفت می دادم، باز خیلی اندوخته بودم»، اسبی تاپوغ زن و سکندری خور که ابلق هم دارد و دندان هایش را هم داغ کرده اند. «به زعم دلال هر صفتی که باید اسب نداشته باشد، داشت. اما چون با این صفات او را با زین و یراق پنج تومان بها سنجید، من متحیر شدم. چون من بی درنگ قبول کردم، او متحیر شد.»
درنهایت میرزا حبیب مترجمی است که زبان به اصطلاح «نزار» قاجاری را که به گفته منتقدین «نثری که حداکثر به کار انشا نویسی می آمد» را تبدیل به زبانی زنده و داستان گو کرده است. هم چنین میرزاحبیب متواضعانه حسن و قبح و فایده مندی و ضرررسانی اش را یکجا حواله به مولف اصلی یعنی «موریه» کرده و می نویسد:«من نه این از جیب و انبان گفته ام، آنچه را گوینده گفت آن گفته ام». شاید او به همان دلیلی که طاقتش در تحمل استبداد قاجاری طاق شده بود به خوبی می دانست که این اثر موجب استهزای ایرانیان خواهد شد و هم چنین می دانست که سوابق شغلی «جیمز موریه» بهانه ای خواهد شد تا منتقدین «حاجی بابای اصفهانی» را بی رحمانه سرآغاز ادبیات استعماری بنامند.
یکی از مشکلاتی که برخی از منتقدین با کتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» دارند این است که این کتاب از دیدگاه غربیان آئینه تمام نمای رفتار ایرانیان آن دوران است:« گاه صفاتی که در این کتاب برای ایرانیان ذکر شده را هنوز به آن ها نسبت می دهند: دروغ، ریا، تظاهر، ترس وواهمه دربرابر بالادست و زورگویی و ستم در مقابل فرودست، نامردی در حد اعلا، سوء استفاده از زنان برای فرونشاندن میل جنسی و بی تفاوتی نسبت به سرنوشت آنان، زهد و تقوای ظاهری برای رسیدن به مناصب حکومتی، چشم به مال دیگری داشتن در هر باب و از هر نوع و بالاخره چشم دیدن پیشرفت هم نوع خود را نداشتن.»
نحوه انتشار کتاب
این کتاب که در قرن ١٣ هجری نوشته شد ابتدا در مقیاسی محدود و بدون نام نویسنده انتشار پیدا کرد. واز آن جایی که چنین نمونه ای برای نخستین بار در ایران پدید آمده بود برای ایرانیان بسیار جالب بود که یک نفر هموطن این چنین به زیر و رو کردن خلقیات هم میهنان خویش پرداخته و هیچ نکته ای را از قلم نکته سنج خود نیانداخته است.اما وقتی که نسخه اصلی بانام نویسنده آن که مستشاری انگلیسی بود منتشر شد مردم از این که یک «اجنبی» این چنین به تفحص خصوصیاتشان پرداخته است به مذاقشان خوش نیامد و به تکفیر آن پرداختند. کما اینکه امروزدر کتاب های درسی داخل مملکت تحت نظارت رژیم اسلامی از این کتاب به عنوان توطئه ای در جهت تخریب ایرانیان یاد می شود.
درمقدمه نسخه ای ازکتاب «سرگذشت حاجی بابای اصفهانی» که توسط داستان نویس فقید «محمد علی جمالزاده» ویراستاری شده است آمده است:«برای طبع جدید کتاب حاج بابای اصفهانی , چاپ کلکته سال ١٩٢٤ را اساس کار قرار دادم و متوجه شدم اولین ترجمه آن بوسیله کلنل فلات، قنسول سابق انگلیس در کرمان، در سال ١٩٠٥ میلادی در کلکته و دومین بار در سال ١٩٢٤ به چاپ رسیده است.
این کتاب وضعیت اجتماعی ایران را در ١٨٠ سال پیش توصیف میکند . بعد از ترجمه رباعیات خیام هیچ کتاب انگلیسی به اندازه سرگذشت حاجی بابای اصفهانی ایران و ایرانی را بر سر زبان اروپائیان نینداخته است . جیمز موریه به مدت ٧ سال در ایران زندگی کرده و دو سفرنامه از سالهای ١٨٠٨ تا ١٨١٦ دارد . موریه در ترکیه بزرگ شده و مدت زیادی در ایران اقامت داشته . گوبینوی فرانسوی بعد از موریه , داستان های آسیایی از جمله ایران را نوشته است .
جیمز موریه در مقدمه کتاب نوشته , یک ایرانی را بنام حاجی بابا در ترکیه ملاقات کردم و همینکه نام او را شنیدم شناختم . میدانستم با اولین سفیری که از ایران به لندن فرستادند حاج بابا به سمت منشیگری به همراهش آمده بود و بعد از آن در مقامی عالی یا عادی بوده و سرد و گرم روزگار را چشیده و عاقبت به نام کارپردازی از جانب شاه به دربار عثمانی فرستاده شد .
این شخص ( حاجی بابا ) بیمار بوده و جیمز موریه او را معالجه می کند و حاجی برای قدر شناسی هدیه ای به موریه میدهد و میگوید مدتی است که مواجب دولت ایران به من نرسیده , می دانم شما انگلیسیها چشمتان به پول نیست چیزی دارم که شاید برایتان جالب باشد . میدانم که شما از حالات و کیفیات ممالک و اقوام یادداشت برمیدارید و در وطن خود , آن را منتشر می کنید و من از شما تقلید کردم و در مدتی که در استانبول بودم سرگذشت خودم را نوشتم . هرچند مردی گمنام هستم ولی چون شامل وقایعی است که اگر در فرنگستان منتشر شود تاثیری بزرگ می بخشد آن را به شما می دهم . این نکته لازم به ذکر است که مستشرقین و رمان نویسان برای اینکه مطالب کتاب , برای خواننده واقعی و باور کردنی شود , معمولا از این فوت و فن رمان نویسی استفاده می کردند که مثلا مطالب کتاب به طرز خاصی بدست آنها رسیده است , مثلا کاغذ پاره هایی از پیر زنی بدستشان رسیده .ایرانیان کمتر متوجه چنین نکاتی هستند . ممکن است جیمز موریه خود این کتاب را نوشته باشد و بعلت مدت طولانی اقامتش در ایران و هوش سرشار و کنجکاوی او , چیزی دور از ذهن نمی باشد . به احتمال زیاد جیمز موریه با میرزا بابا نامی از جوانانی که عباس میرزا برای تحصیل علم و فنون به انگلستان فرستاده بود آشنا شده و اسم او را به کتاب خود داده است . البته یافته هایی در دست است که برادر زاده موریه و پسرش , حاجی بابا نام داشتند . بعضی از وقایعی که در کتاب آمده اساس تاریخی ندارد و پرداخته ذهن اوست مثل اسیر شدن ملک الشعرا به دست ترکمنها .
موریه ایران و ایرانی را دوست می داشته ,چنانچه در مقدمه حاجی بابا نوشته : "ایران چه ایرانی – پایگاه افسانه ای جاه و جلال خاور زمین, جایگاه شعرای گل و بلبل – گهواره مردی و مردمی سرچشمه پاک رسوم اهالی مشرق زمین . در دنیا مردمی مانند ایران با مهر اخلاق دیرینه مختوم و با فطرت آداب قدیمه مفطور نیست و حتی این صفت در سیمای ایشان نیز هست .
موریه در سفرنامه خود در باره ایرانیان میگوید : ایرانیان تمام صفات لازم را برای اینکه سپاهیان خوبی باشند دارا هستند . فعالند و از خستگی نمی ترسند و کار کشته اند و برای جانفشانی حاضرند و از رشادت و شجاعت خوششان می آید و بزرگترین آرزویشان اینست که بگویند رشیدند .
زیرکی و هوشیاری در طبیعت آنهاست . موریه معایب اخلاقی ما را نشان نداده و می توان گفت ته قلب خود به ما بی علاقه و مهر نبوده است .»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر