جمعه، مرداد ۰۸، ۱۳۸۹

نقش پرویز خطیبی در صحنه هنر معاصر ایران


نقش پرویز خطیبی در صحنه هنر معاصر ایران
http://www1.voanews.com/persian/news/arts/Parvizkhatibi-2010-7-30-99640939.html

اول ماه اوت مصادف است با هفدهمین سال درگذشت پرویز خطیبی ، هنرمندی که کار طنزنویسی را از ١٣ سالگی با نوشتن دوبیتی هایی درنشریه فکاهی «امید»آغاز کرد، در ١٧ سالگی به مدت یک سال به عنوان جوان ترین سردبیر«توفیق» با این نشریه به همکاری پرداخت و تا آخرین روزهای حیات نیز به کارهای هنری و مطبوعاتی که دوست می داشت و به خاطر آن آفریده شده بود ادامه داد.

خطیبی که در سال ١٩٩٣ در سن ٧١ سالگی در شهر لس آنجلس به علت ایست قلبی درگذشت، روزنامه‌نگاری فعال بود: در آغاز فعالیت های مطبوعاتی نشریات بهرام، علی بابا و حاجی بابا را منتشر کرد که به خاطر انتقادهای سیاسی بارها به توقیف افتادند و سرانجام برای همیشه تعطیل شدند. نشریه "حاجی بابا" که از سال ۱۳۲۸ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ با سرپرستی خطیبی منتشر می‌شد، از پرطرفدارترین نشریات فکاهی سیاسی زمان خود بود.

خطیبی از سال ۱۳۲۰ که تئاتر رونقی بی‌سابقه پیدا کرد، با نوشتن نمایشنامه‌های گوناگون و سرودن طنزهایی که بیشتر درونمایه سیاسی داشت با تئاترهای معتبر روز از جمله تماشاخانه تهران و تئاتر فرهنگ به سرپرستی عبدالحسین نوشین همکاری کرد. نمایشنامه‌های بیشمار او، که بیشتر مایه هجو یا طنز سیاسی داشت، در تماشاخانه‌های پایتخت و شهرستان‌ها به روی صحنه رفت. او یکی از پیشروان تصنیف‌های فکاهی بود که به عنوان "میان پرده" در فاصله بین پرده‌های یک نمایش، توسط کمدینی زبردست اجرا می‌شد. او در ترانه سرایی جدی نیز دستی داشت و یکی از محبوب ترین ترانه های معاصر ایران به نام «بردی از یادم» با صدای دلکش از آثار اوست.

پرویزخطیبی که پس از انقلاب به آمریکا مهاجرت کرد، تا آخرین روزهای حیات با انتشار نوارهای سیاسی فکاهی،اجرای برنامه های طنز رادیویی، چاپ روزنامه "حاجی بابا درتبعید" و به روی صحنه آوردن نمایش های طنز سیاسی و موزیکالی چون "عروسی ایران خانم " و "حاجی مارمولک" در شهرها و ایالت های مختلف آمریکا، توانست فصل تازه ای را در تئاتر ایرانیان خارج از کشورآغاز کند و برای نخستین بار صدها تماشاگررا درطول هفته های متمادی به سوی سالن های تئاتر بکشاند. کتاب «خاطراتی از هنرمندان» که پس از مرگ خطیبی در سال ١٩٩٤ توسط انتشارات بنیاد فرهنگی پرویزخطیبی منتشر شد با خاطراتی از بیش از٣٠٠ هنرمند، نخستین کتاب چاپ شده در زمینه خاطره نویسی هنری به شمار می رود. علی امینی نجفی، منتقد ادبی در باره این کتاب نوشته است: « کتاب خاطرات خطیبی تنها حدیث نفس یا روایت شخصی دیده‌ها و شنیده‌های نویسنده نیست، بلکه اطلاعاتی ارزنده از جامعه هنری ایران در بر دارد.»

اگر بخواهیم پرویز خطیبی و نقش او را در صحنه های گوناگون چون روزنامه نگاری – طراحی کاریکاتور – طنز سیاسی – نمایشنامه نویسی – برنامه سازی رادیو – فیلمنامه نویسی – ترانه سرایی و کارگردانی تاتر و سینما تصویر کنیم شاید بهتر باشد او را پدیده ای بخوانیم که باخودش آغاز شد و با خودش هم پایان گرفت و در این توقف کوتاه به همان اندازه بردیگران تاثیر گذاشت که خود نیز تاثیر پذیرفت اما بیش از هرچیزدیگر، اگر این جمله "شاهرخ مسکوب" را در کتاب "سوگ سیاوش" درنظر بگیریم که میگوید "آدمی چون بکاری بپردازد که بخاطر آن آفریده شده- خدای را کامروا کرده است. کار انسان کار خداست" پس باید گفت پرویز خطیبی قبل از هر چیز کاری را انجام می داد که آن را عاشقانه دوست می داشت و به خاطر آن آفریده شده بود.

اما این عشق و علاقه فراسوی جنبه های خودبینانه و خود محورانه ای که اکثر هنرمندان اغلب بدام آن می افتند در مورد پرویز خطیبی ابعاد گسترده تری پیدا میکند. این مسئله در آثاری که او در دوران کوتاه آزادی مطبوعات در دهه ١٣٢٠ به صورت سر مقاله های طنز- کاریکاتور و پیش پرده های سیاسی خلق کرده است به خوبی مشهود است و نمایانگر تعهدی است که او نسبت به جامعه ای که در آن زندگی میکرده در خود احساس میکند.

خطیبی بعد ها در مقدمه کتاب "تصنیف های فکاهی"خود می نویسد: «اگر آرزومند آینده خوبی هستیم باید در بیداری طبقات مختلف اجتماع بکوشیم چون بیداری آنها تنها کلیدی است که درهای آینده بهتری را به رویمان باز میکند. »

پرویز خطیبی در دوم اردیبهشت سال ١٣٠٢ و در دورانی که ایران در گرماگرم آزادیخواهی و مشروطه طلبی می جوشید، در بطن "حرکت طبیعی انقلاب مشروطه به سوی مدرنیته" به دنیا آمد. شیوه آشنایی او با تاتر و سینمای نوپای ایران هم در زمینه همین مسیر طبیعی یا "راهبری سنت به مدرنیته" در تهران بیش از هفتاد سال پیش اتفاق می افتد. او درقلب این حرکت، کودک خردسالی است که در خانه مسکونی خود در لاله زار زندگی مرفهی دارد. تنها پسر خانواده است که پس از شش دختر بدنیا آمده و پدرش تاجری است موفق و سرشناس و مادرش تنها دختر بازمانده از "میرزا رضا کرمانی».

پرویز خطیبی درخانواده ای سنتی اما آزاده بزرگ میشود و از توجه خاص اعضای خانواده برخورداراست. به مدرسه سن لوئی میرود و در کوچه پس کوچه های لاله زار که قلب تپنده تهران آنروزها بشمار میرود از نزدیک شاهد جریان حرکت های اجتماعی زمانه خود میشود و از همان اوان کودکی پیوند تنگاتنگی بین او و مردم کوچه و بازار و آداب و سنن ایرانی که آن ها حافظش بوده اند بوجود می آید . پیوندی که بعدها در دوران عجولانه غرب زدگی ایران و تزریق یکشبه اکسیر ورود به دروازه های تمدن از طریق جشن های شاهنشاهی و هنر آوانگارد در شیراز به آن نه به چشم حفظ و حراست فرهنگ و هنر سنتی و مردمی بلکه به صورت کهنه پرستی نگاه میشود.

در بازگشت به دوران کودکی و شکل گیری پرویز خطیبی می بینیم که او در سالن گراند هتل کمی پائین تر از خانه مسکونی خود در لاله زار با تماشای نمایشنامه های معز الدیوان فکری به نمایشنامه نویسی علاقمند میشود و در یکی از سینماهای محله بیش از ٤٠ بار به تماشای فیلم "دختر لر" آقای سپنتا میرود و در ٩ سالگی سپنتا را که جمعیت کثیری از استقبال کنندگان جلوی در سینما او را محاصره کرده اند ملاقات میکند و حتی با او دست میدهد.

در همان روزها او پشت بام خانه شان را تبدیل به صحنه تاتر میکند و به تقلید از حسین خیرخواه، یکی از معروف ترین هنرپیشه های آن زمان، حسین، پسر دلاک حمام محله را درنقش «مشتی عباد» در مقابل لنگ های برافراشته حمام به بازی وامیدارد.

بعدها که خواهر زاده او و صاحب ملک معروف "مسعود نکویی" سالن تاتری را در خیابان لاله زار به معز الدیوان فکری کرایه میدهد – پرویز خطیبی هم در نقش یک شاگرد مدرسه در یکی از نمایش های او شرکت میکند.

در کلاس ششم ابتدایی اولین نمایشنامه او به نام "جوان گمراه " در جشن فارغ التحصیلی مدرسه به نمایش درمی آید و درهمان روزها با بهترین دوستش مجید محسنی – و یکی از هنرپیشه های نمایش به محلی میروند که قرار بوده به دستور رضا شاه - آلمان ها سالن تاتر و اپرایی بسازند که وقتی مهمان های خارجی به تهران دعوت میشوند به رسم پایتخت های پیشرفته جهان به تاتر و اپرا بروند اما بعدها بدلایلی این بنای نیمه تمام تبدیل به یک زباله دانی بزرگ میشود . پس از شهریوربیست و خروج رضا شاه از ایران بنای نیمه ساز اپرای شهرداری را خراب میکنند و بجایش بنای بانک رهنی را می سازند. پرویز خطیبی درکتاب خاطراتی از هنرمندان در این مورد نوشته است:"پیش از آنکه بنای اپرا خراب شود – من ومجید محسنی اغلب بداخل آن میرفتیم و مجید برای من شرح می داد که صحنه در کجا قرار می گیرد و درهای ورودی و خروجی در کدام سمت خواهندبود. گاه روی بام بلند آن قدم می گذاشتیم ، یک سقف مدور آهنین داشت ، بالکن و لژهای مخصوص و خیلی چیزها که تا آن زمان در تئاترهای ما مرسوم نبود، و روزی که بنا را خراب کردند من و مجید ساعت ها ایستادیم و اشک ریختیم. شاید برای آرزوهای خاک شده خودمان."

در دوران وقایع شهریور بیست و زمان اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس پرویز خطیبی نوجوانی است ١٧ ساله که از ١٣ سالگی به عنوان یکی از جوان ترین اعضای تحریریه با نام مستعار دارکوب با فکاهی نامه توفیق همکاری دارد و در همان سن و سال یک سال به عنوان جوانترین سردبیر این مجله بکار می پردازد. حسین توفیق به زندان مختاری میافتد و از آن به بعد بیشتر همکاران آن دوران توفیق از ترس حکومت به نوشتن در باره مسائل پیش پا افتاده اجتماعی قناعت میکنند و نشریه توفیق هرچند نقش پایگاه پرواز را برای نویسندگان جوان تر داشته اما در حرکت عرضی خود بنا بر نوشته طنزنویس قدیمی ساکن "ونکوور" – جمشید وحیدی – "در حد یک شوخی نامه دور و بر مشکلاتی نظیر زن گرفتن و کمی انگشت زدن به تخلفات اداری آنهم در سطح پائین کارمندان و کسبه باقی می ماند."

در همین دوران مردم کم کم سیاسی می شدند و توفیق و سطح نوشته هایش عطش سیاسی پرویز خطیبی را فرو نمی نشاند. درنهایت او با انتشار روزنامه فکاهی/ سیاسی «علی بابا» به عنوان پیشتازی درطنز سیاسی آن زمان راه خود را از «توفیق» برای همیشه جدا ساخت. جمشید وحیدی روزنامه نگار و کاریکاتوریست، یکی از اولین همکاران پرویز خطیبی در روزنامه سیاسی فکاهی حاجی بابا می گوید: « نوعی تجزیه و تحلیل درباره شیوه کار پرویز خطیبی در کار طنز و روزنامه نگاری می رساند که خطیبی ابتدا مانند دیگر طنزنویسان کار خود را با طنز اجتماعی آغاز کرد و زیر نام مستعار "دارکوب"در روزنامه توفیق به انتقادات اجتماعی میپرداخت، کما اینکه در نویسندگی نمایشنامه های رادیویی و پیش پرده هایی که در تئاتر تهران توسط مجید محسنی – عزت انتظامی – حمید قنبری – جمشید شیبانی و مرتضی احمدی اجرا میشد نیز از موضوعات اجتماعی روز الهام میگرفت ولی با انتشار روزنامه حاجی بابا پیشگام طنز سیاسی گردید و کار خطیبی نسبت به کار علی اکبر دهخدا در طنز سیاسی بسیار متفاوت بود. دهخدا به اقتضا و شرایط زمان بقول معروف با پنبه سر میبرید ولی خطیبی در نهایت ذوق وشایستگی بوضوح و بدون ترس و واهمه و بهمین جهت جزو روزنامه نگارانی بود که مدام مورد بی مهری دستگاه سانسورشهربانی (محرمعلی خان معروف) و فرمانداری حکومت نظامی بود و هر شماره حاجی بابا که چاپ میشد دو سه روز اول مشکلاتی را برای خطیبی از پی داشت و مقادیری هول و نگرانی. روزنامه های فکاهی از جمله توفیق تا قبل از انتشار حاجی بابا – اکثرا به انتقاد و شوخی با بقال و چقال و عطار و گرانفروش و کر و لال و شل و چلاق (که واقعا جای تاسف است) و کور و کچل میپرداختند ولی حاجی بابا به انتقاد از دولت ومجلس و سیاست پرداخت و رفت و رفت تا رسید به آن حرکت ملی بزرگ و پیدایش دوباره دکتر محمد مصدق در صحنه سیاست ایران که حاجی بابا در صف اول و دوشادوش دیگر روزنامه های سیاسی چون باختر امروز از مطرح ترین و پرفروش ترین نشریات روز بود و فراموش نمی کنم که وقتی سپهبد رزم آرا کودتا وار زمام امور کشور را دردست گرفت حاجی بابا شمشیر را از رو بست و با حربه قلم طنز و کاریکاتور با سپهبد رزم آرا تا به اصطلاح دندان مسلح درافتاد.»

عزت الله انتظامی بازیگر برجسته تئاتر و سینمای امروز ایران که برای نخستین بار با خواندن پیش پرده ای به نام"کارمند دولت" ازساخته های پرویز خطیبی به روی صحنه رفت در کتاب زندگینامه خود «آقای بازیگر» از مشکلاتی که گرفتن مجوز برای اجرای پیش پرده های سیاسی خطیبی در آن دوران وجود داشته می نویسد:" در آن زمان خانمی آمریکایی بود بنام "میس کوک" که در ابتدای ورود به ایران چند کلاس رقص دایر کرد و ما هم سرکلاسهایش رفتیم دیدیم فایده ای ندارد. همین خانم آمریکایی مسئول بررسی نمایشها در وزارت کشور شد. من خودم میرفتم پیش او چند ورق سفید کاغذ هم میبردم و هنگام پیش پرده خواندن در مقابل او آنقدر اذیتش میکردم تا بلند شود و از اتاق بیرون برود. بعد مهرش را بر میداشتم و پای ورقهای سفید می زدم که بعد می بردیم و رویشان می نوشتیم . از جمله این پیش پرده ها یکی بود به نام "قاسم کوری" که پرویز خطیبی ساخته بود ودر دوره نخست وزیری قوام در تئاتر پارس خواندم. میگفت: " ز سعی دولت دگر مملکت آباد شود " و آخرش هم بود "شکر خدا مملکت گشته بهشت برین" خلاصه تمامش ظاهرا در تعریف از دولت بود اما در واقع نعل وارونه میزد. آخرش هم بر وزن "آی بری باخ " ترکی گروه کر از پشت صحنه میخواندند قاسم کوریه – قاسم کوریه من هم روی صحنه با چشمهایم بازی میکردم و چشمک میزدم .. همانموقع فهمیدند که مجوز این پیش پرده قلابی است و از وزارت کشور آمدن و بعد سپهبد احمدی آمد با عصبانیت و تهدیدمان کرد. بعد هم یک افسری هم آمد روی صحنه که سرگرد شهربانی و مامور اجرای حکم من بود و جلوی جمعیت سیلی محکمی به گوش من زد ک با فریاد تماشاگران همراه شد و تئاتر را تعطیل کردند و مرا به زندان بردند. "

این دومین باری است که انتظامی از روی صحنه به زندان برده میشود – باراول پس از خواندن پیش پرده "تهران مصور" پرویز خطیبی با این مضمون است که"من مدیر جریده تهران مصور هستم / هرطرف باده - بادش میدم ...و از این چیزها". بعدها انتظامی با پیش پرده مصدر سرهنگ چنان شهرتی بدست می آورد که تئاتر پارس اجرای پیش پرده را هم جزو برنامه های همیشگی خود قرار میدهد. عزت الله انتظامی سالها بعد در حاشیه کتاب "تصنیف های فکاهی" مینویسد:"عزیزم پرویز – گذشت زمان عظمت و بزرگی ترا ثابت خواهد کرد. نبوع ترا نسل آینده کشف خواهد کرد. تو آئینه زمان بودی . تو با اشعارت درون کثیف و لجنزار اجتماع را بررسی میکردی. افتخار میکنم که قطره کوچکی در این ماجرا بودم.

عزت انتظامی مهرماه ٥١ ."

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ