دوشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۹۰

حراج نامه های عاشقانه الیزابت تیلور


حراج نامه های عاشقانه الیزابت تیلور
http://www.voanews.com/persian/news/arts/AuctionLizTaylorletters-2011-3-28-118815364.html

سال ها پیش از هشت ازدواجی که بخشی از وقایع زندگی الیزابت تیلور را رقم می زند، این ستاره معروف هالیوود درزمانی که ۱۷ سال بیشترنداشت، نامه هایی را روی کاغذ صورتی با جوهربنفش برای اولین نامزد خود نوشته است که با این عنوان آغاز می شود«به عزیرترین عزیرانم».

الیزابت در تاریخ ششم ماه مه ۱۹۴۹ خطاب به نخستین عشق زندگی خود «ویلیام پاولی» می نویسد:«هرگز نمی دانستم می توان به این صورت عاشق شد. این قدرکامل و به رشد رسیده! تا امروز هیچکس را به اندازه یک سوم توهم دوست نداشته و بعد از این هم نخواهم داشت(یعنی از این جهت خیالت راحت باشد که پس از تو هیچکس دیگر را هیچوقت…هیچوقت دوست نخواهم داشت. همین و بس.)

تیلور که هفته گذشته درسن ۷۹ سالگی درگذشت درآن زمان و چندماه پیش از نخستین ازدواجش با «پاولی» نامزد بود و بیش از ۶۰ عدد از نامه های عاشقانه ای که بین ماه های مارس تا اکتبر همان سال برای او نوشته است توسط حراجی «آر آر» RR در شهر آمهرست در ایالت «نیوهمپشایر» به فروش گذاشته خواهد شد. این حراجی دوسال پیش نامه های الیزابت تیلور را از ویلیام پاولی که درحال حاضر درفلوریدا زندگی می کند خریداری کرده است.

این نامه های هرگز منتشرنشده، گوشه ای از افکار و احساسات الیزابت تیلورستاره نوجوانی که درآن زمان درحاحال تغییر و تحول بود را به نمایش می گذارد.

الیزابت در این نامه ها گاه از اضافه وزن خود شکایت دارد:«همینطور که اینجا نشسته ام و این نامه را برای تو می نویسم مشغول خوردن همه شوکولات های یک جعبه بزرگ هستم. اما واقعا باید جلوی خودم را بگیرم و از این همه پرخوری خودداری کنم.»

درهمین نامه الیزابت تیلور از امتخانات آخرسال مدرسه سخن برده است و درباره دو فیلمی که به تازگی در آن مشغول به بازی است صحبت کرده است. از «مکانی در آفتاب» و اینکه چقدر کارگردان آن را دوست دارد و از فیلمی به نام «خماری بزرگ» که او آن را فیلمی عذاب آور و کارگردان آن را غیرقابل تحمل می خواند.

اما بیش از هرچیز دیگر، الیزابت در این نامه ها درباره خود «پاولی» صحبت می کند که پسر ۲۲ ساله سفیر سابق آمریکا در برزیل است و با هیجان از او می خواهد که عشق او را باور کند و به او قول می دهد که این عشق ابدی است:«قلبم از این همه عشق به درد آمده است و وقتی به تو فکر می کنم می خواهم گریه کنم. می خواهم باتو باشم و توی چشم های آبی زیبای تو نگاه کنم و لب های شیرینت را ببوسم و می خواهم که مرا با بازوان قوی ات در آغوش بگیری…هرچه نزدیک و نزدیک تر. می خواهم همیشه و همیشه معشوق من باشی. حتی هفتاد و پنج سال بعد از ازدواجمان و داشتن یک دوجین بچه و ده ها نوه و نتیجه بازهم می خواهم معشوق من باشی.»





iran#

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ