پنجشنبه، اسفند ۱۲، ۱۳۸۹

قندچی-جنبش جوانان برای سهم خود از قدرت، تازه شروع شده است


جنبش جوانان برای سهم خود از قدرت، تازه شروع شده است
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/657-Youth.htm

متأسفانه تاريخگرايی در ميان تحليلگران ايران و خاورميانه آنقدر چيرگی يافته است که يکی از بزرگترين روزهای تاريخ معاصر يعنی آنچه چند روز پيش در 25 بهمن ماه در ايران رخ داد را بجای آنکه آغاز تحولی عظيم در ايران و خاورميانه ببينند، اکثراً بعنوان شروع افول جنبش سبز که پس از انتخابات 88 آغاز شده بود، ارزيابی، و بازداشت ميرحسين موسوی و مهدی کروبی و سپس تظاهرات اعتراضی کوچکتر مردم در روز 10 اسفندماه را بمثابه کامل شدن شکست، تلقی کردند.

پيش از آنکه به بحث خود بپردازم لازم است متذکر شوم که آنچه بيش از 5 سال پيش در مورد جنبش جوانان در کليت خود در مصر، ليبی و ايران مطرح شد در اين نوشتار تکرار نشده است (1).

همچنين درست است که جنبش سياسی جوانان پديده تازه ای نيست و حتی در ايران سالهای 1320 تا 1332 نوجوانان در مدارس متوسطه و حتی ابتدايی در فعاليت های سياسی درگير بودند اما فعاليت آنها برای حقوق مشخص خود نبود و اين بحث کليدی است.

آنچه در ربع قرن اخير بيشتر و بيشتر تقويت شده است طلب کردن حقوق مشخص کودکان، نوجوانان و جوانان در جهان است که حتی در نهادی مانند سازمان ملل بصورت حقوق مدون نگاشته شده است. به عبارت ديگر فاصله زيادی است بين حقوق قبول شده برای نوجوانی که امروز در يک جامعه مدرن از حق شکايت، حتی از والدين خود، به دليل عدم نگهداری مناسب يا فقدان تأمين امکانات آموزش و پرورش و امثالهم، برخوردار است، و نوجوانی که حتی در دوران دولت سکولار در ايران به او گفته می شد که پدر وظيفه دارد اگر نماز نخواند سر او را از تن جدا کند. يعنی درک جوانان از حقوق اجتماعی و سياسی خود آنچنان سرعتی در يک ربع قرن اخير يافته است که فقط قابل مقايسه با سرعت رشد خودآگاهی زنان در يک قرن گذشته است.

در چنين جهانی در 15 سال اخير ما شاهد گسترش يافتن ابزار تازه ای در دنيا بنام اينترنت بوده ايم. ديگر فقط يک نوجوان در خانه خود نيست که اگر به او بگويند حق استفاده از تلفن يا ديدن تلويزيون را ندارد از پنجره فرار کند و با دوستانش در کوچه دور هم جمع شوند. امروز يک جوان از يکسوی دنيا با ديگرانی در سوی ديگر دنيا در مورد خواستها، منافع و حقوق خود می تواند نه تنها تماس بگيرد بلکه قادر است تجمع کوچک خود را خلق کند. اين تجمع های کوچک آنچنان قدرت جوانان را به آنها نشان داده است که بعد از طرح حقوق خود در عرصه خانواده و مدرسه، حقوق سياسی نيز به همين شکل برايشان تحقق مييابد و به اين طريق جوانان خواستار سهيم شدن در قدرت سياسی شده اند و حتی قبل از آنکه 18 سال سن داشته باشند بر واقعيت انتخابات ها اثرگذار شده اند.

انتخابات اخير رياست جمهوری در آمريکا بهترين نمونه اين حرکت بود هنگاميکه جوانان و نوجوانان در آمريکا که خطر گسترش جنگ در عراق و فرستاده شدن خود را به سربازی می ديدند که به رغم داوطلبانه بودن، در صورت تشديد جنگ، تغيير مييافت، درخواست خود را از طريق اينترنت به موضوع اصلی آن انتخابات تبديل کردند و پيروز شدند. اگر شکست خورده بودند مطمئناً مبارزه خود را بعد از انتخابات ادامه می دادند. حالا فرض کنيد که رييس جمهوری در آمريکا بر مسند قدرت نشسته بود که می آمد و اينترنت را قطع می کرد و اجازه نميداد که اين جوانان و نوجوانان خواست سياسی خود را مطرح کنند. در آنصورت جوانان در آمريکا خواستشان ديگر طرح مسأله جنگ در انتخابات نبوده بلکه برانداختن آن ديکتاتوری به هدف آنها تبديل می گشت و تا زمانيکه حقوق آنها برای استفاده آزاد از اينترنت برآورده نميشد از پای نمی نشستند نه آنکه هدفشان اينترنت باشد بلکه اينترنت وسيله ای است که اين گروه بندی تازه اجتماعی برای سهيم شدن در قدرت از آن استفاده می کند و سهمی نيز بيش از آنچه حقش است را نمی خواهد.

برخی فکر می کنند اين جوانان نظير جوانان آرمانخواهی هستند که در سالهای 60 در پی آرمان مائوئيسم بودند. يا جوانان آرمانخواهی که در 1357 در ايران با رنگ باختن آرمانهای کمونيستی و ليبرالی به آرمان اسلامی رجعت کردند. خير در اينجا ابداً بحث آرمانخواهی نيست. حتی از اينترنت نيز در اينجا نقش آرمانخواهانه فضای سايبر را که برای معدودی مطرح است، منظور نيست. اينجا مسأله گرفتن سهم خود از قدرت است و اينترنت فقط بعنوان يک وسيله مطرح است وگرنه همانطور که هنوز برای رفتن از يک نقطه به نقطه ديگر از وسيله نقليه استفاده می شود برای اعمال قدرت سياسی نيز هنوز از احزاب و سازمانهای سياسی استفاده می شود اما جوانان قدرت خود را با تجمع های خود در مثلاً فيس بوک نشان می دهند هنگاميکه از احزابی دفاع می کنند يا عليه احزابی ديگر بر ميخيزند. اين که خود وجود اينترنت در شکل گرفتن سازمانهای سياسی تازه ای که در فضای سايبر شکل می گيرند نيز مؤثر است، خلاف تصور برخی صاحب نظران، آنقدر اهميت ندارد، و موضوع بحث اين نوشتار نيز نيست.

به بحث ايران برگرديم. در 25 بهمن چه اتفاقی افتاد؟ در واقع آقايان موسوی و کروبی با درخواست مجوز راه پيمايی در حمايت از جنبش های تونس و مصر و عدم عقب نشينی از دعوت خود، موج حرکت تازه جوانان برای سهيم شدن در قدرت را که در خاورميانه آغاز شده است، در ايران مورد استقبال قرار دادند. 25 بهمن آغاز حرکت نوينی در ايران است که اساساً بيان جنبش جوانان است و با مبارزات بعد از انتخابات 88 تفاوت اساسی دارد. به رغم آنکه از دعوت آقايان موسوی و کروبی برای 25 بهمن و ايستادگی اين دو بزرگوار و خانم های زهرا رهنورد و فاطمه کروبی و بسيار ديگران در مقابل زور در اين دوسال بايستی سپاسگزار بود اما بايستی اين حقيقت را خاظرنشان کرد که جنبش تازه ای که آغاز شده است ديگر يک جنبش جوانان است و رهبری هم فعلاً ندارد. مبارزات برای گرفتن رأی خود نيز که در سال 1388 آغاز شد و بيش از يکسال ادامه يافت متأسفانه بخاطر اشتباهاتی در رهبری نتوانست به خواستهای خود دست پيدا کند(2).

رژيم به خيال خود اين دو بزرگوار، ميرحسين موسوی و مهدی کروبی، را بازداشت کرده است که گويی آنها رهبران اين جنبش تازه هستند. بايد گفت که چنين نيست. دليل آن هم خيلی روشن است. در تمام جنبش 25 بهمن نه حرفی از آقاي موسوی بود و نه از آقای احمدی نژاد. اين نبود که برخی به خيال خود می گويند آقای احمدی نژاد خواسته است ساکت باشد و همه مخالفت ها را بسوی آيـت الله خامنه ای جهت دهد. خير. دليل آنکه شعار جنبش "مبارک، بن علی، نوبت سيد علی" بود اين است که اين جنبش جوانان مسأله اش اين است که دولت در ايران بايد جوانان را در قدرت سهيم کند وگرنه به سرنوشت مبارک و بن علی دچار خواهد شد. اولين جايی هم که اين سهيم شدن در قدرت اندازه گيری ميشود در آزادی در اينترنت است. يعنی هرقدر رژيم اينترنت را فيلتر کند بيشتر دشمنی جوانان را برای خود ميخرد.

فکر نکنيد که جوانان در آمريکا خيلی عاشق مثلاً پليس يا دولت در آمريکا هستند. خير. اگر در اينجا هم اين ابزار جوانان برای سهيم شدن در قدرت -- اينترنت -- از آنها گرفته شود و اگر حمايت های آنها از احزاب مختلف با تقلب در انتخابات رياست جمهوری يا کنگره، و يا اگر مخالفت های جوانان نسبت به هر مؤسسه ديگری با تحميل دولت و قوه قضاييه، بی معنی شود، بيش از جوانان در خاورميانه، در آمريکا همين جوانان خاموش قيام خواهند کرد. ديگر در دنيای کنونی جوانان مجبور نيستند يا آنارشی را بپذيرند و يا اگر بخواهند قدرت متشکل از خود نشان دهند فقط در قالب های احزاب سياسی يا مؤسسات مذهبی عمل کنند. تجمع های فيس بوکی در اينترنت، قدرت نشان دادن است، هرچند در جوامع دموکراتيک، بالاخره اين قدرت را احزاب مختلف نظير حزب دموکرات يا بتازگی در آمريکا تی پارتی بهره اش را خواهند برد (3).

دولت احمدی نژاد در اين يک سال اخير استعداد بيشتری از خود نشان داد تا خواستهای جوانان را درک کند و روحانيون متحجری نظير آيت الله نوری همدانی و سياستمداران نادانی نظير علی لاريجانی با عدم درک خود از جنبش جوانان، خشم جوانان ايران را در چند هفته اخير برای خود خريدند. هر پدر و مادری که در زندگی يک نوجوان را بزرگ کرده باشد می داند که با تنبيه و تهديد نوجوان، آنها نه از خواستهايش دست شسته و مطيع می شوند و نه علاقه شان به چنان والدينی افزايش مييابد. فقط اين گرفتن سهم خود از قدرت ممکن است شکل خشن تری پيدا کند. چقدر نادانند کسانيکه فکر می کنند جنبش های جوانان را در خاورميانه، آمريکا راه انداخته است يا بالعکس، آنهايی که فکر می کنند اين جريان برای اسلامگرايان ايران و القاعده، نويد بخش است. واقعيت اين است که هنوز تاريخ برای آينده اين حرکت نوشته نشده است اما مطمئنا نيروهايی که در مقابل اين جريان قرار گرفته و در صدد سرکوب آن برآيند، نابودی خود را رقم خواهند زد.

آزاد کردن کامل اينترنت اولين گامی است که هر دولتی از طريق عمل کردن به آن می تواند حسن نيت خود را به جوانان ثابت کند و نشان دهد که با سهيم شدن آنها در قدرت مسأله ای ندارد.

جوانان نظير زنان حق دارند که حقوق خود را طلب کنند و بويژه در خاورميانه که اساساً جوامعی با در صد بالايی از نسل جوان است اين حقوق حتی از اروپا و آمريکا نيز بايد پررنگ تر باشد. اگر تا ديروز جوانان ايران با حضور در مسابقات فوتبال وجود خود را نشان می دادند امروز ديگر خواستهای سياسی خود را برای سهيم بودن در قدرت می خواهند مطرح کنند. تصور کنيد اگر ديروز با بستن زمين فوتبال می شد جلوی پاسخگويی به خواست جوانان را گرفت امروز نيز با بستن اينترنت و زندان کردن جوانان معترض می توان جلوی اين جنبش عظيمی را که در 25 بهمن شروع شده است، سد کرد، جنبشی که در 10 اسفند ادامه يافت و گفته می شود هرهفته تا دستيابی به خواستهای خود ادامه خواهد يافت و رهبران خود را دارد که ابداً آنهايی که تصور می شوند، نبوده و نيستند (4).

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
دوازدهم اسفندماه 1389
March 3, 2011

پانويس:

1. http://www.ghandchi.com/432-javananayandehnegar.htm
2. http://www.ghandchi.com/626-Mousavi89.htm
3. http://www.ghandchi.com/642-JoeThePlumberEng.htm
4. http://www.ghandchi.com/599-Invisible.htm


iran#

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ