جمعه، اسفند ۱۳، ۱۳۸۹

دکتر شهيندخت خوارزمی-خلاقیت: نفرین یا موهبت؟


خلاقیت: نفرین یا موهبت؟
نوید و نگرانی دنیای معاصر
دکتر شهيندخت خوارزمی
http://www.khabaronline.ir/news-119572.aspx

وبلاگ > خوارزمی، شهیندخت - به خلاقیت می توان نگاهی یک سویه داشت و آن را مهم ترین موهبتی دانست که بشر را در مسیر جریان تحولی پرشتاب و برگشت ناپذیر قرار داده است.

به خلاقیت می­توان نگاهی یک سویه داشت و آن را مهم­ترین موهبتی دانست که بشر را در مسیر جریان تحولی پرشتاب و برگشت ناپذیر قرار داده است. جریانی، که با آهنگی تکامل یابنده، به پیدایش چند دوره تمدنی منجر شده است. و یا به عکس، آن را نفرینی بر شمرد که به یک معنا، می­تواند مجازات انسان باشد، در برابر انتخابِ راهِ خوردنِ میوه دانایی و رانده شدن از آسایشِ جاودانه زندگی در بهشت.

اما، می­توان آن را با نگاهی دو سویه نیز مورد تحلیل قرار داد. به این معنا ک خلاقیت را آن استعداد و توانایی در انسان تعریف کرد، که جامعه بشری را در موقعیتی قرار داده است که به معنای واقعی کلمه Problematique است: هم موهبت است و هم نفرین؛ هم نجات بخش بوده و هم مسئله آفرین. بر مقاله حاضر، نگاه دوم حاکم است. از چنین منظری است که آثار تحولی خلاقیت بر جامعه بشری مورد بحث قرار می گیرد.

به یاری توانایی خلاقیت است که انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشینی، جریان تحولی را به راه اندازد که تمدن ساز شد. در آغاز، روند تحول کُند بود، ولی با اختراع روش علمی و همگرایی دو موج بنیان کنِ انقلاب علمی و انقلاب صنعتی، تحول شتاب گرفت و تا بدان جا پیش رفت که امروز، شتاب مهارناپذیر آن، دغدغه­ها و نگرانی­هایی جدی و در عین حال امیدهایی تازه پدید آورده است.

به ویژه در دهه­های اخیر، دورنمای گسست­هایی نوظهور در افق روندهای تکاملی پدیده ها ظاهر شده است که هم نوید بخش است و هم نگران کننده. انسان نه تنها هنوز فهم درستی از این گسست­ها ندارد ، بلکه برای مواجهه با آن ها نیز چندان آماده نیست.

از جمله، خلاقیت باعث شد که انسان با خلق نخستین تکنولوژی، و بهتر است بگوییم با اولین دستکاری خود در طبیعت، جریانی را به راه اندازد که نتیجه طبیعی آن پیدایش زیستگاهی است در درون طبیعت، مصنوعِ دست انسان، به سرعت پیش رونده، و به ظاهر مهارناپذیر، که در مواردی بسیار، نه تنها از قوانین طبیعت پیروی نمی­کند، بلکه اغلب بر ضدآن نیز عمل کرده است.

علایمی هشدار دهنده مانند توفان های نامنتظره و ویرانگر سال های اخیر و گرم شدن کره زمین (Global warming) و امثال آن به ما می­گویند، این تنها سکونتگاه­مان یعنی کره زمین را بد اداره کرده­ایم و آسیب­هایی به آن وارد آورده­ایم جبران ناپذیر و تعادل زیستبومی آن را چنان بر هم زده­ایم که تهدیدهایی جدی در بر دارد.

از آن بدتر، برای مقابله با این تهدیدها نیزآماده نیستیم. افزون بر آن، هر چند به این حقیقت پی برده­ایم که انسان جزیی است جدایی ناپذیر از طبیعت که نمی­تواند در تقابل با طبیعت و یا به دور از آن زیستی متعادل داشته باشد، اما بیش از پیش خود را اسیر زندگی در سپهری کرده­ایم، مصنوعی، غیر طبیعی و با عدم تعادل­های بسیار و بدتر از همه، سپهری که حفظ و اداره و توسعه آن، عامل اصلی بر هم خوردن تعادل های زیستبومی حیات بخش کره زمین شده است.

در عین حال، خلاقیت انسان در عرصه­های علم و تکنولوژی است که در بازگشایی رمز حیات و خواندن قوانین طبیعت انسان را در مقامی قرار داده است که تصور می­کند می­تواند افزون بر بازآفرینی پاره­ای از موجودات زنده­ای که نسل آنان برافتاده است، خودِ طبیعت را به صورت اکوسیستم­هایی تحت کنترل و مصنوعی بیافریند و ازآن مهم تر، به طراحی خودِزندگی و به بیانی دیگر به دستکاری در فرایند تکامل و طراحی خود حیات دست زند و کار را تا بدان جا پیش برد که خود را در مقام "طراح هستی" قرار دهد.

پروژه ژنوم انسان، با خواندن رمز حیات انسان و کشف کامل نقشه ژنتیکی انسان، وعده می دهد که هر نوع دستکاری در ساختار بیولوژیک - ژنتیک انسان اکنون میسر شده است. یافته­های سایر پروژه­ها نیز،باعث شده اندیشمندان از عصر مابعد انسان (Post Human Era) سخن گویند. پرسش مهم و اساسی این است: آیا ساختارهای اجتماعی - فرهنگی - اخلاقی - حقوقی مان برای ورود به چنین عصری آماده­اند؟

شکی نیست که خلاقیت انسان، محیط مادی زندگی بشر را دگرگون ساخته است. دستکاری­های بشر در عرصه مادی، به ویژه دستکاری در ماده و ژن و اطلاعات، امکانات حیرت انگیزی برای دستیابی به سطحی از رفاه مادی فراهم آورده است که بی­سابقه است. در حال حاضر، هرچند هنوز درصد قابل توجهی از مردم دچار فقر مطلق­اند و نیازهای اساسی آنان به معنای دسترسی به غذا، آب سالم، سرپناه و خدمات درمانی و آموزش تأمین نشده است [1]. ولی بخش مهمی از جمعیت کره زمین در رفاه مادی به سر می­برند. تردیدی نیست که در کل، شرایط مادی زندگی بشر در قرن بیستم در مقایسه با قرن نوزدهم، به مراتب بهتر شده است.

همین دستکاری­ها - دستکاری در ژن و ماده و اطلاعات - نوید می­دهند که تا رسیدن به آرزوهای دست نیافتنی بشر - زیبایی و سلامت تا حد کمال و عمر طولانی تا حد جاودانگی - چیزی نمانده است. تحقیقات گسترده­ای که در زمینه علوم زیستی، از مهندسی ژنتیک و پروژه های ژنوم انسان تا سلول­های بنیادی و علوم و صنایع دارویی و علوم زیبایی از یک سو و نانو تکنولوژی و علوم مواد از سوی دیگر انجام شده و یا در دست انجام است، هر روز یافته­هایی ارائه می­دهند تکان دهنده و نوید بخش.

اما، مشکل آن جاست که به رغم همه این دستاوردها، انسان به دلائل گوناگون نه تنها به آرزوی مهم دیگرش یعنی آرامش دست نیافته، بلکه به عکس از آن دورتر شده است. شاید این مهم ترین مسئله­ای باشد که در آینده، به دلیل اهمیتی که دارد، نیروی خلاق بشر را به خود جذب کند: یافتن پاسخ­هایی خلاق به این پرسش که چگونه می­توان همگام با تأمین وسائل آسایش بشر، وسائل آرامش او را در محیطِ زیست به شدت تکنولوژیک شونده فراهم آورد؟ پرسشی سهل و ممتنع.

روند رو به رشد و بی­وقفه تنوع و تکثر خواسته­ها و نیازهای انسان از یک سو، ودر آمیخته شدن و به هم وابسته شده روزافزون سرنوشت همه ساکنان کره زمین از سوی دیگر، همراه با تجربه تلخ ناتوانی بشر در توزیع عادلانه و درستِ دستاوردها و در نتیجه رشد روزافزون نابرابری ها در دنیای کوچک شده و شبکه­ای شده و به شدت به هم وابسته امروز، این امر را به مسئله غامض انسان عصر حاضر و انسان آینده تبدیل کرده است.

خواسته­های انسان امروزین، حد ومرز ندارد. "بازار"، شاهرگ نظام سرمایه­داری و اقتصاد جهانی و پدیده­ای که حیات اقتصادی اغلب جوامع پیشرفته امروزین بدان وابسته است، با رشدِ مهارناپذیر و جنون آمیز خواسته­های انسان است که زنده می­ماند و رشد می­کند. این بازار است که زیرکانه و به اتکای دانش و تکنولوژی پیشرفته روز، مدام سرگرمِ داغ نگاه داشتن تنورِ حرص و آز بشر است. هر دم نیاز تازه­ای خلق می­کند تا مصرف را دامن زند و خود را توسعه دهد.

از سوی دیگر، تکنولوژی­های ارتباطی پیشرفته که چیزی نمانده تا در دسترس نادارترین افراد و دورافتاده­ترین جوامع نیز قرار گیرند، بدون شک در جوامع عقب مانده و توسعه نیافته باعث رشدآگاهی مردم و ایجاد شرایطی مساعد برای توسعه و پیشرفتِ مادی و معنوی خواهند شد و هزاران کارکرد سازنده دیگر را نوید می­دهند. اما در همان حال، رنج و درد و مصیبت و بحران و... را هر کجا که وجود داشته باشد یا پدید آید، با سرعتی حیرت انگیز و در لحظه به مسئله مشترک همه انسان ها تبدیل می­کنند.

همه این ها و بسیاری عوامل دیگر این نگرانی را پدید آورده که دستاوردهای علمی-تکنولوژیک معاصر به ویژه در عرصه ارتباطات و اطلاعات که خود محصول حیرت انگیز خلاقیت انسان است، بر دوران سرخوشی و آسودگی خیال انسان، که از زندگی ساده در فضای امنِ "کنج خلوت" و بی خبری ازعالم برمی­خاست، مُهر پایان زده است. البته، پرسش فلسفی مهم عصر حاضر آن است که آیا انسان معاصر و انسان آینده در اصل خواهان چنین آرامشی هست یا نه و با چه قیمتی حاضر است آن را باز به دست آورد.

آیا در محیط دیجیتالی شده زندگی امروز و در فضاهای مجازی، می­توان چنین فضای امن و آسوده و کنج خلوتی فراهم کرد؟ و از آن مهم تر، ایا اصولأ برای انسانِ آینده امنیت و آسایش همان معنا و ارزشی را خواهد داشت که برای انسان معاصر؟

اما دامنه خلاقیت انسان به عرصه " حیات مادی " محدود نمی­شود. در عرصه غیر مادی نیز دستاوردهایی شگفت انگیز داشته است. انسان با آگاهی از خصلت اجتماعی خویش، اندیشه "سازمان" را آفرید و جریان آفرینش شکل و فلسفه وجودی و روح حاکم بر این پدیده مهم یعنی سازمان را به گونه­ای هدایت کرد که بتواند پاسخگوی پیچیدگی روزافزون امور و مسائلی باشد که در زندگی مدرن خود با آن مواجه بود.

بدین ترتیب، انسان همگام با تحولات محیط فیزیکی زندگی، روند سلطه روزافزون سازمان را بر حیات فردی و اجتماعی­اش تا آن جا پیش برد که خود به "انسان سازمانی " تبدیل شد: انسانی که بخش مهم زندگیش در سازمان ها جریان دارد: از خانواده و مسجد وکلیسا و معبد تا سازمان­هایی که در آن­ها کار می­کند و سازمان­هایی که در آن­ها اوقات فراغتش را سپری می کند و...... می­توان ادعا کرد که تقریبا همه مسائلِ زندگی انسان امروز، از تولد تا مرگ توسط سازمان­ها و در سازمان­ها حل و فصل می­شوند. انسانِ امروزین بدون سازمان قادر به ادامه حیات نیست.

به ویژه سازمان­هایی که نیاز­های اختراع مهم دیگرش را تأمین می­کنند: اقتصاد. سازمان دهی زندگی انسان در عرصه مادی بدون اندیشه­ها و سازو کارهای اقتصادی امکان پذیر نبوده و نیست. امروزه سازمان­های اقتصادی، که نماد آن بنگاه اقتصادی است، سرنوشت انسان را رقم می­زنند. طنز قضیه در آن است که همین واقعیت یعنی اسارت در چنبره سازمان­ها به ویژه سازمان­های اقتصادی، به مهم ترین معضل انسان معاصر تبدیل شده است.

نکته مهم آن است که انسان به کمک استعداد خلاقیت خویش هربار برای حل مسئله­ای و یا بهبود امور، چیزی را خلق کرده که در آغاز راهگشا بوده ولی چندی بعد خود به معضل تازه­ای تبدیل شده است. البته، شکی نیست که جریان پرتوان و بی وقفه خلاقیتِ انسان همواره فعال بوده و هست و همین امر اجازه نمی­دهد که به رغم حضور معضلات جدی، بر انسان یأس حاکم شود. به یاری خلاقیت است که انسان خواهد توانست برای مسائلی که امروزه چون گره کور می­نمایند، راه حل بیابد. اما خلاقیت انسان به عرصه های مذکور محدود نمانده است.

آفرینش اندیشه حکومت و حاکمیت
آفرینش اندیشه حکومت و حاکمیت، و پدید آوردن اشکال پر تنوع حکومت و حاکمیت - از استبدادی ترین تا دموکراتیک ترین شکل آن- و بازاندیشی مستمر در اصول و مفاهیم بنیادین حکومت محصول دیگر خلاقیت انسان است.

اما، روند تحول این پدیده از سرعت مناسب برخوردار نیست و درمقایسه با سایر پدیده­ها از جمله تکنولوژی و اقتصاد، تأخر قابل ملاحظه­ای دارد. از زمان خلق اندیشه دموکراسی تا کنون، به رغم بن بست­های مفهومی دموکراسی و بحران­های وجودی نظام­های دموکراتیک در جهان، هنوز جایگزین بهتری برای دموکراسی خلق نشده است.

شکل حکومت و کیفیت حاکمیت از آن جا دارای اهمیت است که درواقع تعیین می­کند جامعه چگونه سرمایه­ها و منابع و به ویژه سرمایه­های معنوی خود را که به صورت پتانسیل خلاقیت و نوآوری در مغز افراد جامعه نهفته است، کشف کند و شرایط لازم را برای پرورش آن فراهم آورد و آن را در جهت بهبود کیفیت زندگی یکایک افراد جامعه و توسعه و پیشرفت جامعه بشری به کار اندازد.

افزون بر آن، جامعه­ای که از شکل مناسب حکومت برخوردار بوده و به خِرد حاکمیت دست یافته است، می تواند سرمایه­های معنوی و فکری و دستاوردهای جوامع دیگر را نیز در راه بهبود مستمر کیفیت زندگی مردم خود به کار گیرد.

تنها در متن ساختارهای دموکراتیک است که می توان از نظام حکومت انتظار داشت که وظیفه اصلی و اخلاقی خود را به بهترین وجه انجام دهد و آن چیزی نیست جز مدیریت منابع و سرمایه های ملی با هدف بهبود مستمر کیفیت زندگی همه مردم جامعه. در ساختارهای غیر دموکراتیک، نظام حکومت دغدغه اش بیشتر حفظ نظام و گسترش و تحکیم مبانی قدرت است.

فرهنگ - پیچیده ترین اختراع انسان
زیباترین و در عین حال غامض­ترین دستاوردِ خلاقیتِ بشر، فرهنگ است که برای سامان­دهی رابطه دوگانه انسان با هستی پدید آمده است. از یک سو، فرهنگ در خدمت برقراری تعادل میان انسان با محیط بیرونی است، یعنی با تکنولوژی و طبیعت. از سوی دیگر، فرهنگ می­خواهد رابطه انسان را با دنیای درون - یعنی با خودش - تنظیم کند.

و این گونه است که فرهنگ - پیچیده ترین اختراع انسان -در کانون مثلثی قرار می­گیرد که در رأس آن انسان و در انتهای دو ضلع دیگرش، طبیعت و تکنولوژی قرار دارند. بدون فرهنگ، زندگی انسان در میانه اختراعاتِ نو ظهور و مدام نوشونده­اش و در رابطه با طبیعت و تکنولوژی، بی معنی و تهی خواهد بود. از آن مهم تر، بدون فرهنگ انسان قادر نخواهد بود به تعادلی پویا با کل هستی دست یابد، تعادلی برخاسته از تعریف روشن جایگاهش در کل هستی.

ساختار فرهنگ، از عناصر مهمی چون تاریخ، زبان و دین ترکیب یافته است که هر یک به تنهایی و یا در ترکیب با دیگری، هویتِ انسانِ خارج شده از محیط طبیعی و اسکان یافته در محیط تکنولوژیک و فضای سازمانی را که مصنوعِ خودِ اوست، شکل می­دهند. حافظه تاریخی، به انسان کمک می کند تا با آگاهی از مسیری که از آغاز تا به امروز طی شده، و با فهم و تبیین رویدادها و واقعیت های گذشته، هویت خود را به شیوه ای سازنده و کارساز تعریف کند.

بدون زبان، تفکر و تخیل و تجسم و ادراک - توانایی انتزاع - میسر نمی­شد. با توانایی انتزاع است که اندیشه خلق می­شود و احساس ابراز می­گردد. بدون اندیشه، دستکاری در طبیعت ممکن نبود و بدون ابراز احساس، هنر خلق نمی­شد. بدین ترتیب، شاید بتوان زبان را منشأ مهم تحول زندگی انسان دانست. افزون بر آن، بدون زبان، خودآگاهی شکل نمی­گرفت. از طریق خودآگاهی است که انسان به زمان آگاهی دست یافته است: آگاهی از حضور خود در زمان.

تاریخ، محصولِ خودآگاهی انسان درمتن گذشته
تاریخ، محصولِ خودآگاهی انسان درمتن گذشته است. با فهم تاریخی است که انسان نه تنها به اشتباه و خطای گذشتگان خود پی می­برد، بلکه برای دستاوردهای آتی خود به صورت کشف یا اختراع یا شناخت و معرفت علمی یا معرفت وجودی، بنیان نظری و توجیه فلسفی فراهم می­آورد. در واقع، نگاه تاریخی و فهم تاریخ، قطب نمایی است که در حرکت به سوی آینده­ای که جهت گیری­های آن عالمانه و خردمندانه تعریف شده­اند، انحراف از مسیر را به حداقل می­رساند.

بسیاری از تحولات پرشتاب کنونی، محصولِ تجسم انسان از حضور خودش در متن آینده است. اندیشه آینده و آگاهی بدان، از زمانی در انسان ظاهر شد که برای نخستین بار از آن چه در اختیار داشت ذخیره ای برای مصرف بعدی اندوخت. و تا بدان جا پیش رفت که با اتکا به متدولوژی­های کمی و کیفی پیشرفته کنونی، زمینه ساز ساختن آینده مطلوب شده است.

علم آینده نگری است که با نگاه خوش بینانه و امید بخش، ادعا دارد که به اتکای آن، نه تنها می­توان تحولات گسست آفرین را فهمید و برای مواجهه با آن آماده شد، بلکه می­توان فرایند شکل گیری پدیده­های نوظهور آینده را به گونه­ای هدایت کرد که این گونه تحولات به سود جامعه بشری شکل گیرند و جریان یابند.

خودآگاهی در متن زمان ِحال است که زمینه را برای تأمل و بازاندیشی در باره کیفیت حضور انسان در هستی، و درست و نادرست بودن مسیری که طی شده و جهت گیری به سوی آینده ای امن و مطمئن و به بیانی کلی تر، نقد وجودی انسان در متنِ گسترده هستی چند کیهان[2] آماده می سازد.

این همان خِرد انتقادی است که از ترکیب سه وجه زمان آگاهی - آگاهی به حال و گذشته و آینده - حاصل می­شود. بدون خرد انتقادی، انسان چگونه می تواند در این هستی پرتلاطم و بحران خیز و توفانی، زندگی خود را سامان دهد؟

هنر، پردامنه ترین و زیباترین تجلی خلاقیت انسان
ولی عنصر دیگری در فرهنگ وجود دارد که به گونه ای ژرف و پر رمز و راز، رابطه انسان را با هستی تعریف می کند و آن "هنر" است. هنر، پردامنه ترین و زیباترین تجلی خلاقیت انسان است. چیزی است که در سطحی عمیق و پرمعنا، رابطه انسان را با دنیای درون و جهانِ بیرونی به گونه ای تعریف می کند که به زندگی معنا می بخشد. در واقع به هستی انسان معنا می­بخشد. رابطه انسان را با هستی در سطحی دیگر بر قرار می کند.

هنر همگام با تکنولوژی خلق شد. گاه هم ساز با تکنولوژی و گاه در تعارض با آن، انسان را در سفر پر فراز و نشیب و پر رمز و رازِ "بودن" و "شدن" - در طبیعت و یا بیرون از طبیعت- به عنوان مهم­ترین ابزار خلق و بیانِ احساس و اندیشه و تجربه وجودی، همراهی کرده است. بدون هنر، هستی انسان در محیط تکنولوژیک و طبیعی - هر دو - سرد و خالی از روح و حتی ناممکن می­بود.

به نظر می­رسد امروزه، رابطه هنر و علم و تکنولوژی - سه برآیندِ تحول آفرین و تمدن سازِ خلاقیت انسان- به سمت رابطه­ای، همیارانه (symbiotic) در حال تحول است. هیچ کدام بدون دیگری قادر به ادامه حیات نیستند.

اگر خلاقیت را فرایندی بدانیم که در آن ایده جدید خلق می­شود، می­توان گفت که علم، تجلی خلاقیت عقلانی است. مکانیسم آن عقل و ابزار آن، روش علمی است. به کمک مکانیسم تعقل و ابزار روش علمی است که فهم، کشف، اختراع و به طور کلی شناخت علمی میسر می شود. اما، تکنولوژی محصول فرایند نوآوری است که طی آن دستاوردهای علمی و ایده­های خلاق، به ابزار و روش­ها و سیستم های کاربردی و عملی و اندیشه­های کارساز تبدیل می شوند.

اما، هنر، خلاقیت وجودی انسان است که فراتر از عقلانیتِ علم و عمل گرایی تکنولوژی، به کارِ خلق و زایش اثر مشغول است. اگر علم و تکنولوژی با عقل و شعور عقلانی و خِرد ابزاری انسان سروکار دارند، می­توان گفت هنر از دل و روح و جان انسان نشأت می­گیرد. به بیانی دیگر، سرمنشأ خلاقیت علمی-تکنولوژیک، فعالیت های خودآگاه و ناخودآگاه عقلانی مغز انسان است. ولی، خلاقیت هنری بیشتر نه در عقل، بلکه در ژرفای جان انسان بروز می یابد.

نکته مهم تر آن که، به رغم تفاوت­های ساختاری، علم بدون تکنولوژی نمی­تواند به رشد خود ادامه دهد و تکنولوژی بدون بنیان علمی، قابل تصور نیست و هر دو به ویژه تکنولوژی برای حفظ و اشاعه دستاوردهای خود، به هنر نیاز دارند.

از آن مهم تر، هنر بستری ذهنی فراهم می­آورد که در آن ایده ها و اندیشه­های لازم برای خلاقیت علمی- تکنولوژیک پدید می­آیند. ادامه حیات هنر خواه مدرن یا کلاسیک، نیز به پدیده های علمی-تکنولوژیک و دستاوردهای علم و تکنولوژی بیش از پیش وابسته شده است. هر قدر جلوتر می­رویم، رابطه میان هنر و علم و تکنولوژی تنگاتنگ تر و درآمیخته­تر می­شود.

تا آنجا که مرز بندی­های متعارف، میان علم و تکنولوژی و هنر و از آن مهم تر جداسازی قلمرو الزامات توسعه این سه، دشوارتر می­شود. درست همان گونه که مرز بندی میان اقتصاد و فرهنگ و سیاست دیگر چندان آسان نیست. به بیانی دیگر، شناخت و تحلیل و راه حل یابی برای این پدیده­ها، با نگاه کاهش گری(reductionism) و تک بعدی راه به جایی نمی­برد.

تفکر یکپارچه نگر (integrative) و ترکیب گر و سیستمیک، پارادیمی است که می­تواند کنه پیچیده و ترکیبی این پدیده­ها را بشکافد و به شناخت واقع بینانه دست یابد.

بدین ترتیب شاید در یک جمع بندی کوتاه بتوان گفت، خلاقیت، انسان را در مسیری قرار داده که بازگشت از آن نه ممکن است و نه مطلوب. رمز و راز قضیه در آن است که خلاقیت نه تنها منشأ تحول زندگی بشر شده بلکه تحولاتی که پدید آورده به طرزی ژرف و و شگفت انگیز قدرت و توانایی و دامنه خودِ خلاقیت انسان را نیز بسط و توسعه داده­اند.

در نتیجه خلاقیت انسان جریان تحول عظیمی به راه افتاده که متوقف ساختن آن، نه جایز است و نه ممکن. تنها می توان دو کار انجام داد: نخست، ضمن جبران غفلت های گذشته در فراهم آوردن زمینه مناسب برای شکوفایی خلاقیت افراد در جوامع توسعه نیافته­ای که ذخائر فکری آنان دست نخورده مانده است، به خلاقیت­های انسان جهت و معنای تازه­ای بخشید. دوم، استفاده از دستاوردهای خلاقیت بشر را در حوزه­های استراتژیک و سرنوشت ساز، خلاقانه و خردمندانه مدیریت کرد.

با نگاهی به وضعیت کنونی جوامع و کشورها، به ویژه بررسی نتایج رتبه بندی­هایی که در زمینه­های مختلف توسط سازمان­های گوناگون انجام شده، متوجه واقعیتی می­شویم تکان دهنده. کشورهایی که در صدر رتبه بندی­های علمی - تکنولوژیک قرار دارند، همان کشورهایی هستند که در عرصه هنر نیز دستاوردهای مهمی دارند[3].

از آن مهم­تر بیشتر این کشورها از ساختارهای حکومتی دموکراتیک برخوردارند. به بیانی دیگر، در فهرست کشورهای دارای بالاترین دستاورد علمی - تکنولوژیک - هنری، کمتر کشورهای دارای نظام­های حکومتی خودکامه و غیر دموکراتیک دیده می­شوند. به نظر می­رسد خلاقیت در این سه عرصه از قاعده مشابهی پیروی می کند.

آیا میان رشد خلاقیت در معنای عام و دموکراسی رابطه­ای وجود دارد؟ نوعی همبستگی مثبت بالای آماری؟ اگر بله، علت چیست؟ در نظام دموکراتیک، چه چیزی وجود دارد که خلاقیت را در عرصه­های علمی - تکنولوژیک-هنری شکوفا می­سازد؟

از دید اقتصادی، خلاقیت در جایی شکوفا می­شود که برای آن تقاضایی مؤثر وجود داشته باشد. در کشورهای دارای حکومت دموکراتیک، مردم از طریق نهادهای منتخب در فرایند تعیین سرنوشت خود نقشی فعال ایفا می­کنند. نهادهای منتخب، به نهادهایی گویند که اعضای آن به نمایندگی از جانب مردم، از طریق انتخابات آزاد انتخاب می­شوند.

مجلس و پارلمان نمونه بارزی از نهادهای منتخب­اند. بدین ترتیب، انتخابات آزاد ویژگی مهم نظام دموکراتیک است. حکومت منتخب، برای بقای خود چاره­ای ندارد جز پاسخگویی به خواسته­های مردمی که با رأی خود اعضای آن را برمی­گزینند و بدان مشروعیت می­بخشند. در دنیای پر تحول امروز، دولت­ها و حکومت­ها هر دم با مسائلی مواجه می­شوند که برای حل آن­ها باید راه حل جدیدی خلق کنند.

این امر در مورد همه مسائل از جمله مسائل سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و تکنولوژیک - صادق است. در واقع، در این جوامع خلاقیت به اهرم اصلی راه حل یابی تبدیل شده است. از این رو، برای آن تقاضای مؤثر و رو به رشدی وجود دارد. نظام حکومت نیز این ضرورت را درک کرده و خلاقیت را فضیلتی می­داند که باید شرایط بروز و توسعه آن را فراهم آورد.

دیگر ویژگی­های ممتاز نظام دموکراتیک، احترام به حقوق فردی و آزادی بیان و تحمل انتقاد و مخالفت و ارزش قائل شدن برای تنوع و گوناگونی است. خلاقیت علمی و تکنولوژیک و هنری در چنین فضایی به بار می نشیند و شکوفا می­شود.

از سوی دیگر، چون نظام در برابر مطالبات مردم، به ویژه انتظار آنان برای برخورداری از مواهب توسعه و پیشرفت و عقب نماندن از جهان، پاسخگوست، مجبور است نظام اجرایی را به گونه­ای اداره کند و سازمان دهد که از کارآمدی و اثربخشی بالایی برخوردار باشد و در نتیجه به تدریج از الگوهای ناکارآمد مدیریت بوروکراتیک دست برمی­دارد و به سمت الگوهای منعطف و پیشرفته­ای گام بر می­دارد که به بهترین وجه در بنگاه­های اقتصادی اثربخشی خود را به اثبات رسانده­اند.

مهم ترین ویژگی بوروکراسی، ایجاد فضایی است که نه تنها مشوق خلاقیت نیست، بلکه به عکس آن را در نطفه از بین می­برد. حال آن که هر نوع خلاقیتی، به ویژه خلاقیت هنری، با برداشتن موانع بوروکراتیک شکوفا می­شود.

اما، پاره­ای دیگر از نظام­های حکومتی، بقای خود را در حفظ وضع موجود می­دانند و نه در همگامی با تحولات. در این نظام­ها، حکومت از خلق پاسخ تازه برای مسائل، نه تنها استقبال نمی­کند، بلکه آن را تهدیدی می­داند برای بقای خود. بدین ترتیب در جوامع دارای این گونه نظام­های حکومتی، برای خلاقیت تقاضای مؤثری وجود ندارد و پاسخ­های خلاق و افراد خلاق، آشکارا و یا پنهانی سرکوب می­شوند.

البته، شواهد نشان می­دهد که مسئله از این پیچیده­تر است. تاریخ سرشار است از نمونه­هایی که نشان می­دهد در شرایط سرکوب و اختناقِ حکومت­های استبدادی، آثار برجسته و ماندگاری، به ویژه در عرصه هنر خلق شده است. ولی به نظر می­رسد امروزه وضع تغییر کرده است. قاعده بازی و شرایط محیطی هر دو تغییر کرده­اند.

پیشرفت و توسعه، بدون دستیابی به ظرفیت­های علمی-تکنولوژیک-هنری پیشرفته میسر نیست و این ظرفیت­ها بدون وجود فضای مناسب برای شکوفایی خلاقیت­ها، به ویژه درسرمایه­های انسانی آینده یعنی کودکان و جوانان ایجاد نمی­شود. در عرصه اقتصاد، سرمایه انسانی خلاق، از طریق کمک به کسب و حفظ و توسعه مزیت رقابتی، ثروت پایدار می­آفریند.

در عرصه سیاست، حاکمان و سیاست مداران خلاق، برای مسائل پیچیده و پرابهام و نوظهور کنونی، راه حل های مناسب­تری بر می­گزینند. و در عرصه فرهنگ، مدیران و سیاست گزاران خلاق قدر و ارزش خلاقیت و سرمایه­های خلاق خود را بهتر درک می­کنند و شرایط بهتری برای رشد و توسعه آنان فراهم می­آورند. پارادیم خودکامگی. این پیش فرض­ها را نمی­پذیرد.

به هر حال، در جهان پیچیده و پر آشوب کنونی، برد با جامعه­ای است که حاکمانش با تکیه بر سرمایه­های انسانی جامعه خویش، امور را به گونه­ای اداره کنند که افراد جامعه نه تنها در بحران ها کمتر آسیب ببینند، بلکه جامعه بتواند از فرصت­های موجود برای توسعه پایدار، به نحوی شایسته استفاده کند. در چنین جامعه­ای فضایی پدید می­آید که در آن سرمایه انسانی از جایگاه مهمی برخوردار می­شود و شرایط برای رشد استعدادها و قابلیت ها مهیا می­گردد. بدین گونه، مسئله "فرار مغزها" جای خود را به "جذب مغزها" خواهد داد.

می­گویند جنگ واقعی کشورها در دهه­های آینده نه بر سر انرژی خواهد بود و نه بر سر دسترسی به بازارها. بلکه جنگ واقعی بر سر سرمایه­های انسانی است. کشورها بیش از پیش به افرادی نیاز دارند که استعدادها و پتانسیل­های وجودی شان به گونه­ای پرورش یافته باشد که از دانش و تخصص و مهارت و از همه مهم تر، توانایی تفکر خلاق به خوبی برخوردار باشند. آنان، این گونه افراد را، هر کجا که باشند و به هر قیمتی جذب خواهند کرد.

امریکا با جذب سرمایه­های فکری سایر جوامع توسعه یافت و به ابر قدرت جهان تبدیل شد. چون در جامعه امریکا فضایی حاکم بود که صاحبان استعداد و فکر و خلاقیت به راحتی جذب می­شدند: فضایی سرشار از احساس آزادی و احترام و اعتماد به انسان­ها و ارزش­های وجودی افراد و محیطی مساعد و پربار برای شکوفایی همه استعدادها: بهشتِ موعود جوانان بااستعداد و پرتلاش کشورهایی که از چنین فضایی محروم بودند.

اما، بخش مهمی از این ارزش­ها، پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر سال 2001، اندک اندک از بین رفت. تحت فشار الزام برقراری "امنیت" و مبارزه با تروریسم، جامعه امریکا به سرعت به سمت پلیسی شدن، تجاوز به حریم خصوصی افراد و محدود کردن آزادی­های فردی و مدنی و تحمیل بوروکراسی بازدارنده و خفقان آور، گام بر داشت.

همراه با این پسرفت غم انگیز، روند فرار مغزها - ونیز سرمایه ها - و بازگشت آنان به موطن اصلی آغاز شد. طی دو سال پس از این حادثه، بیش از 200 هزار نیروی متخصص و دانشمند و پژوهشگر و هنرمند برجسته، امریکا را در جستجوی کشوری بهتر برای کار و زندگی، ترک گفته اند.

اینان اغلب امریکائیان مهاجری هستند که به وطن اصلی خود بازگشته اند. وطنی که هنگام ترک آن، اقتصادی عقب مانده داشت و حکومتی سرکوبگر و فرهنگی خلاقیت کّش. و حال به این دلیل به آن باز می­گردند که آن را سرزمینی می­یابند به سرعت در حال پیشرفت، با فرصت­های بسیار برای رشد و پیشرفت و از آن مهم تر، فرهنگی خلاقیت پرور و در حال توسعه که آغوشش را به روی آنان گشوده است. ویتنام، چین، کره جنوبی و هندوستان نخستین کشورهایی هستند که هم وطنان سرخورده از جامعه آمریکا را در آغوش می گیرند.

با نگاهی کلی، می توان گفت امروزه جامعه بشری بیش از همیشه به خلاقیت نیاز دارد. تأثیرگذاری بر روندهای کلان جهانی و اصلاح اشتباهات گذشته جامعه بشری و تصحیح مسیر، بدون خلاقیت محال است. اما، خلاقیتی جمعی و جهانی که به خلق پاسخ های خردمندانه به مسائل پیچیده کنونی بینجامد.

استعداد خلاقیت بشری تا کنون کمتر در راه تولید خرد صرف شده است. اکنون، با توجه به ماهیت مسائل جهان امروز، لازم است به خلق خرد بپردازیم. بدون خرد، دستاوردهای علمی-تکنولوژیک- هنری انسان به نیکبودی و فرجام خوش و تأمین زندگی با کیفیت برای همه ساکنان زمین و رفع فقر و نابرابری و بی عدالتی و پایان جنگ­های بیهوده و وحشیانه و امن کردن جهان به شدت ناامن شده و حل مشکلاتی که در اثر بی­خردی حاکمان پدید آمده، و از همه مهم تر باز گرداندن تعادل اکولوژیک - آنتولوژیک به هستی انسان، منجر نخواهد شد. تنها خرد می تواند زنگار تلخ نفرین را از خلاقیت انسان بزداید و آن را به موهبت واقعی بشر تبدیل کند.



[1] مراجعه کنید به گزارش های سازمان ملل ، از جمله گزارش 2005 سازمان UNDP در باره توسعه انسانی.

[2]مراجعه شود به نظریه های جدید فیزیک ، از جمله نظریه های String theory و M- theory . به ویژه آثار Michio Kaku که معتقد است باید مفهوم multiverse جایگزین مفهوم universe شود . زیرا ، مدام universe های جدید در حال تولد اند .

[3] مراجعه شود به جداول رتبه بندی کشورها برحسب شاخص توسعه انسانی که توسط UNDP هرساله انجام و منتشر می شود و رتبه بندی های انجام شده توسط دانشگاه هاروارد و OECDدر زمینه علوم و تکنولوژ ی و رتبه بندی های مربوط به دستاوردهای اقتصادی که توسط مجمع جهانی اقتصاد و مؤسسه Heritageو Fraser Institute و سازمان های دیگر منتشر می شود.




iran#

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ