خلاقیت: نفرین یا موهبت؟
نوید و نگرانی دنیای معاصر
دکتر شهيندخت خوارزمی
http://www.khabaronline.ir/news-119572.aspx
وبلاگ > خوارزمی، شهیندخت - به خلاقیت می توان نگاهی یک سویه داشت و آن را مهم ترین موهبتی دانست که بشر را در مسیر جریان تحولی پرشتاب و برگشت ناپذیر قرار داده است.
به خلاقیت میتوان نگاهی یک سویه داشت و آن را مهمترین موهبتی دانست که بشر را در مسیر جریان تحولی پرشتاب و برگشت ناپذیر قرار داده است. جریانی، که با آهنگی تکامل یابنده، به پیدایش چند دوره تمدنی منجر شده است. و یا به عکس، آن را نفرینی بر شمرد که به یک معنا، میتواند مجازات انسان باشد، در برابر انتخابِ راهِ خوردنِ میوه دانایی و رانده شدن از آسایشِ جاودانه زندگی در بهشت.
اما، میتوان آن را با نگاهی دو سویه نیز مورد تحلیل قرار داد. به این معنا ک خلاقیت را آن استعداد و توانایی در انسان تعریف کرد، که جامعه بشری را در موقعیتی قرار داده است که به معنای واقعی کلمه Problematique است: هم موهبت است و هم نفرین؛ هم نجات بخش بوده و هم مسئله آفرین. بر مقاله حاضر، نگاه دوم حاکم است. از چنین منظری است که آثار تحولی خلاقیت بر جامعه بشری مورد بحث قرار می گیرد.
به یاری توانایی خلاقیت است که انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشینی، جریان تحولی را به راه اندازد که تمدن ساز شد. در آغاز، روند تحول کُند بود، ولی با اختراع روش علمی و همگرایی دو موج بنیان کنِ انقلاب علمی و انقلاب صنعتی، تحول شتاب گرفت و تا بدان جا پیش رفت که امروز، شتاب مهارناپذیر آن، دغدغهها و نگرانیهایی جدی و در عین حال امیدهایی تازه پدید آورده است.
به ویژه در دهههای اخیر، دورنمای گسستهایی نوظهور در افق روندهای تکاملی پدیده ها ظاهر شده است که هم نوید بخش است و هم نگران کننده. انسان نه تنها هنوز فهم درستی از این گسستها ندارد ، بلکه برای مواجهه با آن ها نیز چندان آماده نیست.
از جمله، خلاقیت باعث شد که انسان با خلق نخستین تکنولوژی، و بهتر است بگوییم با اولین دستکاری خود در طبیعت، جریانی را به راه اندازد که نتیجه طبیعی آن پیدایش زیستگاهی است در درون طبیعت، مصنوعِ دست انسان، به سرعت پیش رونده، و به ظاهر مهارناپذیر، که در مواردی بسیار، نه تنها از قوانین طبیعت پیروی نمیکند، بلکه اغلب بر ضدآن نیز عمل کرده است.
علایمی هشدار دهنده مانند توفان های نامنتظره و ویرانگر سال های اخیر و گرم شدن کره زمین (Global warming) و امثال آن به ما میگویند، این تنها سکونتگاهمان یعنی کره زمین را بد اداره کردهایم و آسیبهایی به آن وارد آوردهایم جبران ناپذیر و تعادل زیستبومی آن را چنان بر هم زدهایم که تهدیدهایی جدی در بر دارد.
از آن بدتر، برای مقابله با این تهدیدها نیزآماده نیستیم. افزون بر آن، هر چند به این حقیقت پی بردهایم که انسان جزیی است جدایی ناپذیر از طبیعت که نمیتواند در تقابل با طبیعت و یا به دور از آن زیستی متعادل داشته باشد، اما بیش از پیش خود را اسیر زندگی در سپهری کردهایم، مصنوعی، غیر طبیعی و با عدم تعادلهای بسیار و بدتر از همه، سپهری که حفظ و اداره و توسعه آن، عامل اصلی بر هم خوردن تعادل های زیستبومی حیات بخش کره زمین شده است.
در عین حال، خلاقیت انسان در عرصههای علم و تکنولوژی است که در بازگشایی رمز حیات و خواندن قوانین طبیعت انسان را در مقامی قرار داده است که تصور میکند میتواند افزون بر بازآفرینی پارهای از موجودات زندهای که نسل آنان برافتاده است، خودِ طبیعت را به صورت اکوسیستمهایی تحت کنترل و مصنوعی بیافریند و ازآن مهم تر، به طراحی خودِزندگی و به بیانی دیگر به دستکاری در فرایند تکامل و طراحی خود حیات دست زند و کار را تا بدان جا پیش برد که خود را در مقام "طراح هستی" قرار دهد.
پروژه ژنوم انسان، با خواندن رمز حیات انسان و کشف کامل نقشه ژنتیکی انسان، وعده می دهد که هر نوع دستکاری در ساختار بیولوژیک - ژنتیک انسان اکنون میسر شده است. یافتههای سایر پروژهها نیز،باعث شده اندیشمندان از عصر مابعد انسان (Post Human Era) سخن گویند. پرسش مهم و اساسی این است: آیا ساختارهای اجتماعی - فرهنگی - اخلاقی - حقوقی مان برای ورود به چنین عصری آمادهاند؟
شکی نیست که خلاقیت انسان، محیط مادی زندگی بشر را دگرگون ساخته است. دستکاریهای بشر در عرصه مادی، به ویژه دستکاری در ماده و ژن و اطلاعات، امکانات حیرت انگیزی برای دستیابی به سطحی از رفاه مادی فراهم آورده است که بیسابقه است. در حال حاضر، هرچند هنوز درصد قابل توجهی از مردم دچار فقر مطلقاند و نیازهای اساسی آنان به معنای دسترسی به غذا، آب سالم، سرپناه و خدمات درمانی و آموزش تأمین نشده است [1]. ولی بخش مهمی از جمعیت کره زمین در رفاه مادی به سر میبرند. تردیدی نیست که در کل، شرایط مادی زندگی بشر در قرن بیستم در مقایسه با قرن نوزدهم، به مراتب بهتر شده است.
همین دستکاریها - دستکاری در ژن و ماده و اطلاعات - نوید میدهند که تا رسیدن به آرزوهای دست نیافتنی بشر - زیبایی و سلامت تا حد کمال و عمر طولانی تا حد جاودانگی - چیزی نمانده است. تحقیقات گستردهای که در زمینه علوم زیستی، از مهندسی ژنتیک و پروژه های ژنوم انسان تا سلولهای بنیادی و علوم و صنایع دارویی و علوم زیبایی از یک سو و نانو تکنولوژی و علوم مواد از سوی دیگر انجام شده و یا در دست انجام است، هر روز یافتههایی ارائه میدهند تکان دهنده و نوید بخش.
اما، مشکل آن جاست که به رغم همه این دستاوردها، انسان به دلائل گوناگون نه تنها به آرزوی مهم دیگرش یعنی آرامش دست نیافته، بلکه به عکس از آن دورتر شده است. شاید این مهم ترین مسئلهای باشد که در آینده، به دلیل اهمیتی که دارد، نیروی خلاق بشر را به خود جذب کند: یافتن پاسخهایی خلاق به این پرسش که چگونه میتوان همگام با تأمین وسائل آسایش بشر، وسائل آرامش او را در محیطِ زیست به شدت تکنولوژیک شونده فراهم آورد؟ پرسشی سهل و ممتنع.
روند رو به رشد و بیوقفه تنوع و تکثر خواستهها و نیازهای انسان از یک سو، ودر آمیخته شدن و به هم وابسته شده روزافزون سرنوشت همه ساکنان کره زمین از سوی دیگر، همراه با تجربه تلخ ناتوانی بشر در توزیع عادلانه و درستِ دستاوردها و در نتیجه رشد روزافزون نابرابری ها در دنیای کوچک شده و شبکهای شده و به شدت به هم وابسته امروز، این امر را به مسئله غامض انسان عصر حاضر و انسان آینده تبدیل کرده است.
خواستههای انسان امروزین، حد ومرز ندارد. "بازار"، شاهرگ نظام سرمایهداری و اقتصاد جهانی و پدیدهای که حیات اقتصادی اغلب جوامع پیشرفته امروزین بدان وابسته است، با رشدِ مهارناپذیر و جنون آمیز خواستههای انسان است که زنده میماند و رشد میکند. این بازار است که زیرکانه و به اتکای دانش و تکنولوژی پیشرفته روز، مدام سرگرمِ داغ نگاه داشتن تنورِ حرص و آز بشر است. هر دم نیاز تازهای خلق میکند تا مصرف را دامن زند و خود را توسعه دهد.
از سوی دیگر، تکنولوژیهای ارتباطی پیشرفته که چیزی نمانده تا در دسترس نادارترین افراد و دورافتادهترین جوامع نیز قرار گیرند، بدون شک در جوامع عقب مانده و توسعه نیافته باعث رشدآگاهی مردم و ایجاد شرایطی مساعد برای توسعه و پیشرفتِ مادی و معنوی خواهند شد و هزاران کارکرد سازنده دیگر را نوید میدهند. اما در همان حال، رنج و درد و مصیبت و بحران و... را هر کجا که وجود داشته باشد یا پدید آید، با سرعتی حیرت انگیز و در لحظه به مسئله مشترک همه انسان ها تبدیل میکنند.
همه این ها و بسیاری عوامل دیگر این نگرانی را پدید آورده که دستاوردهای علمی-تکنولوژیک معاصر به ویژه در عرصه ارتباطات و اطلاعات که خود محصول حیرت انگیز خلاقیت انسان است، بر دوران سرخوشی و آسودگی خیال انسان، که از زندگی ساده در فضای امنِ "کنج خلوت" و بی خبری ازعالم برمیخاست، مُهر پایان زده است. البته، پرسش فلسفی مهم عصر حاضر آن است که آیا انسان معاصر و انسان آینده در اصل خواهان چنین آرامشی هست یا نه و با چه قیمتی حاضر است آن را باز به دست آورد.
آیا در محیط دیجیتالی شده زندگی امروز و در فضاهای مجازی، میتوان چنین فضای امن و آسوده و کنج خلوتی فراهم کرد؟ و از آن مهم تر، ایا اصولأ برای انسانِ آینده امنیت و آسایش همان معنا و ارزشی را خواهد داشت که برای انسان معاصر؟
اما دامنه خلاقیت انسان به عرصه " حیات مادی " محدود نمیشود. در عرصه غیر مادی نیز دستاوردهایی شگفت انگیز داشته است. انسان با آگاهی از خصلت اجتماعی خویش، اندیشه "سازمان" را آفرید و جریان آفرینش شکل و فلسفه وجودی و روح حاکم بر این پدیده مهم یعنی سازمان را به گونهای هدایت کرد که بتواند پاسخگوی پیچیدگی روزافزون امور و مسائلی باشد که در زندگی مدرن خود با آن مواجه بود.
بدین ترتیب، انسان همگام با تحولات محیط فیزیکی زندگی، روند سلطه روزافزون سازمان را بر حیات فردی و اجتماعیاش تا آن جا پیش برد که خود به "انسان سازمانی " تبدیل شد: انسانی که بخش مهم زندگیش در سازمان ها جریان دارد: از خانواده و مسجد وکلیسا و معبد تا سازمانهایی که در آنها کار میکند و سازمانهایی که در آنها اوقات فراغتش را سپری می کند و...... میتوان ادعا کرد که تقریبا همه مسائلِ زندگی انسان امروز، از تولد تا مرگ توسط سازمانها و در سازمانها حل و فصل میشوند. انسانِ امروزین بدون سازمان قادر به ادامه حیات نیست.
به ویژه سازمانهایی که نیازهای اختراع مهم دیگرش را تأمین میکنند: اقتصاد. سازمان دهی زندگی انسان در عرصه مادی بدون اندیشهها و سازو کارهای اقتصادی امکان پذیر نبوده و نیست. امروزه سازمانهای اقتصادی، که نماد آن بنگاه اقتصادی است، سرنوشت انسان را رقم میزنند. طنز قضیه در آن است که همین واقعیت یعنی اسارت در چنبره سازمانها به ویژه سازمانهای اقتصادی، به مهم ترین معضل انسان معاصر تبدیل شده است.
نکته مهم آن است که انسان به کمک استعداد خلاقیت خویش هربار برای حل مسئلهای و یا بهبود امور، چیزی را خلق کرده که در آغاز راهگشا بوده ولی چندی بعد خود به معضل تازهای تبدیل شده است. البته، شکی نیست که جریان پرتوان و بی وقفه خلاقیتِ انسان همواره فعال بوده و هست و همین امر اجازه نمیدهد که به رغم حضور معضلات جدی، بر انسان یأس حاکم شود. به یاری خلاقیت است که انسان خواهد توانست برای مسائلی که امروزه چون گره کور مینمایند، راه حل بیابد. اما خلاقیت انسان به عرصه های مذکور محدود نمانده است.
آفرینش اندیشه حکومت و حاکمیت
آفرینش اندیشه حکومت و حاکمیت، و پدید آوردن اشکال پر تنوع حکومت و حاکمیت - از استبدادی ترین تا دموکراتیک ترین شکل آن- و بازاندیشی مستمر در اصول و مفاهیم بنیادین حکومت محصول دیگر خلاقیت انسان است.
اما، روند تحول این پدیده از سرعت مناسب برخوردار نیست و درمقایسه با سایر پدیدهها از جمله تکنولوژی و اقتصاد، تأخر قابل ملاحظهای دارد. از زمان خلق اندیشه دموکراسی تا کنون، به رغم بن بستهای مفهومی دموکراسی و بحرانهای وجودی نظامهای دموکراتیک در جهان، هنوز جایگزین بهتری برای دموکراسی خلق نشده است.
شکل حکومت و کیفیت حاکمیت از آن جا دارای اهمیت است که درواقع تعیین میکند جامعه چگونه سرمایهها و منابع و به ویژه سرمایههای معنوی خود را که به صورت پتانسیل خلاقیت و نوآوری در مغز افراد جامعه نهفته است، کشف کند و شرایط لازم را برای پرورش آن فراهم آورد و آن را در جهت بهبود کیفیت زندگی یکایک افراد جامعه و توسعه و پیشرفت جامعه بشری به کار اندازد.
افزون بر آن، جامعهای که از شکل مناسب حکومت برخوردار بوده و به خِرد حاکمیت دست یافته است، می تواند سرمایههای معنوی و فکری و دستاوردهای جوامع دیگر را نیز در راه بهبود مستمر کیفیت زندگی مردم خود به کار گیرد.
تنها در متن ساختارهای دموکراتیک است که می توان از نظام حکومت انتظار داشت که وظیفه اصلی و اخلاقی خود را به بهترین وجه انجام دهد و آن چیزی نیست جز مدیریت منابع و سرمایه های ملی با هدف بهبود مستمر کیفیت زندگی همه مردم جامعه. در ساختارهای غیر دموکراتیک، نظام حکومت دغدغه اش بیشتر حفظ نظام و گسترش و تحکیم مبانی قدرت است.
فرهنگ - پیچیده ترین اختراع انسان
زیباترین و در عین حال غامضترین دستاوردِ خلاقیتِ بشر، فرهنگ است که برای ساماندهی رابطه دوگانه انسان با هستی پدید آمده است. از یک سو، فرهنگ در خدمت برقراری تعادل میان انسان با محیط بیرونی است، یعنی با تکنولوژی و طبیعت. از سوی دیگر، فرهنگ میخواهد رابطه انسان را با دنیای درون - یعنی با خودش - تنظیم کند.
و این گونه است که فرهنگ - پیچیده ترین اختراع انسان -در کانون مثلثی قرار میگیرد که در رأس آن انسان و در انتهای دو ضلع دیگرش، طبیعت و تکنولوژی قرار دارند. بدون فرهنگ، زندگی انسان در میانه اختراعاتِ نو ظهور و مدام نوشوندهاش و در رابطه با طبیعت و تکنولوژی، بی معنی و تهی خواهد بود. از آن مهم تر، بدون فرهنگ انسان قادر نخواهد بود به تعادلی پویا با کل هستی دست یابد، تعادلی برخاسته از تعریف روشن جایگاهش در کل هستی.
ساختار فرهنگ، از عناصر مهمی چون تاریخ، زبان و دین ترکیب یافته است که هر یک به تنهایی و یا در ترکیب با دیگری، هویتِ انسانِ خارج شده از محیط طبیعی و اسکان یافته در محیط تکنولوژیک و فضای سازمانی را که مصنوعِ خودِ اوست، شکل میدهند. حافظه تاریخی، به انسان کمک می کند تا با آگاهی از مسیری که از آغاز تا به امروز طی شده، و با فهم و تبیین رویدادها و واقعیت های گذشته، هویت خود را به شیوه ای سازنده و کارساز تعریف کند.
بدون زبان، تفکر و تخیل و تجسم و ادراک - توانایی انتزاع - میسر نمیشد. با توانایی انتزاع است که اندیشه خلق میشود و احساس ابراز میگردد. بدون اندیشه، دستکاری در طبیعت ممکن نبود و بدون ابراز احساس، هنر خلق نمیشد. بدین ترتیب، شاید بتوان زبان را منشأ مهم تحول زندگی انسان دانست. افزون بر آن، بدون زبان، خودآگاهی شکل نمیگرفت. از طریق خودآگاهی است که انسان به زمان آگاهی دست یافته است: آگاهی از حضور خود در زمان.
تاریخ، محصولِ خودآگاهی انسان درمتن گذشته
تاریخ، محصولِ خودآگاهی انسان درمتن گذشته است. با فهم تاریخی است که انسان نه تنها به اشتباه و خطای گذشتگان خود پی میبرد، بلکه برای دستاوردهای آتی خود به صورت کشف یا اختراع یا شناخت و معرفت علمی یا معرفت وجودی، بنیان نظری و توجیه فلسفی فراهم میآورد. در واقع، نگاه تاریخی و فهم تاریخ، قطب نمایی است که در حرکت به سوی آیندهای که جهت گیریهای آن عالمانه و خردمندانه تعریف شدهاند، انحراف از مسیر را به حداقل میرساند.
بسیاری از تحولات پرشتاب کنونی، محصولِ تجسم انسان از حضور خودش در متن آینده است. اندیشه آینده و آگاهی بدان، از زمانی در انسان ظاهر شد که برای نخستین بار از آن چه در اختیار داشت ذخیره ای برای مصرف بعدی اندوخت. و تا بدان جا پیش رفت که با اتکا به متدولوژیهای کمی و کیفی پیشرفته کنونی، زمینه ساز ساختن آینده مطلوب شده است.
علم آینده نگری است که با نگاه خوش بینانه و امید بخش، ادعا دارد که به اتکای آن، نه تنها میتوان تحولات گسست آفرین را فهمید و برای مواجهه با آن آماده شد، بلکه میتوان فرایند شکل گیری پدیدههای نوظهور آینده را به گونهای هدایت کرد که این گونه تحولات به سود جامعه بشری شکل گیرند و جریان یابند.
خودآگاهی در متن زمان ِحال است که زمینه را برای تأمل و بازاندیشی در باره کیفیت حضور انسان در هستی، و درست و نادرست بودن مسیری که طی شده و جهت گیری به سوی آینده ای امن و مطمئن و به بیانی کلی تر، نقد وجودی انسان در متنِ گسترده هستی چند کیهان[2] آماده می سازد.
این همان خِرد انتقادی است که از ترکیب سه وجه زمان آگاهی - آگاهی به حال و گذشته و آینده - حاصل میشود. بدون خرد انتقادی، انسان چگونه می تواند در این هستی پرتلاطم و بحران خیز و توفانی، زندگی خود را سامان دهد؟
هنر، پردامنه ترین و زیباترین تجلی خلاقیت انسان
ولی عنصر دیگری در فرهنگ وجود دارد که به گونه ای ژرف و پر رمز و راز، رابطه انسان را با هستی تعریف می کند و آن "هنر" است. هنر، پردامنه ترین و زیباترین تجلی خلاقیت انسان است. چیزی است که در سطحی عمیق و پرمعنا، رابطه انسان را با دنیای درون و جهانِ بیرونی به گونه ای تعریف می کند که به زندگی معنا می بخشد. در واقع به هستی انسان معنا میبخشد. رابطه انسان را با هستی در سطحی دیگر بر قرار می کند.
هنر همگام با تکنولوژی خلق شد. گاه هم ساز با تکنولوژی و گاه در تعارض با آن، انسان را در سفر پر فراز و نشیب و پر رمز و رازِ "بودن" و "شدن" - در طبیعت و یا بیرون از طبیعت- به عنوان مهمترین ابزار خلق و بیانِ احساس و اندیشه و تجربه وجودی، همراهی کرده است. بدون هنر، هستی انسان در محیط تکنولوژیک و طبیعی - هر دو - سرد و خالی از روح و حتی ناممکن میبود.
به نظر میرسد امروزه، رابطه هنر و علم و تکنولوژی - سه برآیندِ تحول آفرین و تمدن سازِ خلاقیت انسان- به سمت رابطهای، همیارانه (symbiotic) در حال تحول است. هیچ کدام بدون دیگری قادر به ادامه حیات نیستند.
اگر خلاقیت را فرایندی بدانیم که در آن ایده جدید خلق میشود، میتوان گفت که علم، تجلی خلاقیت عقلانی است. مکانیسم آن عقل و ابزار آن، روش علمی است. به کمک مکانیسم تعقل و ابزار روش علمی است که فهم، کشف، اختراع و به طور کلی شناخت علمی میسر می شود. اما، تکنولوژی محصول فرایند نوآوری است که طی آن دستاوردهای علمی و ایدههای خلاق، به ابزار و روشها و سیستم های کاربردی و عملی و اندیشههای کارساز تبدیل می شوند.
اما، هنر، خلاقیت وجودی انسان است که فراتر از عقلانیتِ علم و عمل گرایی تکنولوژی، به کارِ خلق و زایش اثر مشغول است. اگر علم و تکنولوژی با عقل و شعور عقلانی و خِرد ابزاری انسان سروکار دارند، میتوان گفت هنر از دل و روح و جان انسان نشأت میگیرد. به بیانی دیگر، سرمنشأ خلاقیت علمی-تکنولوژیک، فعالیت های خودآگاه و ناخودآگاه عقلانی مغز انسان است. ولی، خلاقیت هنری بیشتر نه در عقل، بلکه در ژرفای جان انسان بروز می یابد.
نکته مهم تر آن که، به رغم تفاوتهای ساختاری، علم بدون تکنولوژی نمیتواند به رشد خود ادامه دهد و تکنولوژی بدون بنیان علمی، قابل تصور نیست و هر دو به ویژه تکنولوژی برای حفظ و اشاعه دستاوردهای خود، به هنر نیاز دارند.
از آن مهم تر، هنر بستری ذهنی فراهم میآورد که در آن ایده ها و اندیشههای لازم برای خلاقیت علمی- تکنولوژیک پدید میآیند. ادامه حیات هنر خواه مدرن یا کلاسیک، نیز به پدیده های علمی-تکنولوژیک و دستاوردهای علم و تکنولوژی بیش از پیش وابسته شده است. هر قدر جلوتر میرویم، رابطه میان هنر و علم و تکنولوژی تنگاتنگ تر و درآمیختهتر میشود.
تا آنجا که مرز بندیهای متعارف، میان علم و تکنولوژی و هنر و از آن مهم تر جداسازی قلمرو الزامات توسعه این سه، دشوارتر میشود. درست همان گونه که مرز بندی میان اقتصاد و فرهنگ و سیاست دیگر چندان آسان نیست. به بیانی دیگر، شناخت و تحلیل و راه حل یابی برای این پدیدهها، با نگاه کاهش گری(reductionism) و تک بعدی راه به جایی نمیبرد.
تفکر یکپارچه نگر (integrative) و ترکیب گر و سیستمیک، پارادیمی است که میتواند کنه پیچیده و ترکیبی این پدیدهها را بشکافد و به شناخت واقع بینانه دست یابد.
بدین ترتیب شاید در یک جمع بندی کوتاه بتوان گفت، خلاقیت، انسان را در مسیری قرار داده که بازگشت از آن نه ممکن است و نه مطلوب. رمز و راز قضیه در آن است که خلاقیت نه تنها منشأ تحول زندگی بشر شده بلکه تحولاتی که پدید آورده به طرزی ژرف و و شگفت انگیز قدرت و توانایی و دامنه خودِ خلاقیت انسان را نیز بسط و توسعه دادهاند.
در نتیجه خلاقیت انسان جریان تحول عظیمی به راه افتاده که متوقف ساختن آن، نه جایز است و نه ممکن. تنها می توان دو کار انجام داد: نخست، ضمن جبران غفلت های گذشته در فراهم آوردن زمینه مناسب برای شکوفایی خلاقیت افراد در جوامع توسعه نیافتهای که ذخائر فکری آنان دست نخورده مانده است، به خلاقیتهای انسان جهت و معنای تازهای بخشید. دوم، استفاده از دستاوردهای خلاقیت بشر را در حوزههای استراتژیک و سرنوشت ساز، خلاقانه و خردمندانه مدیریت کرد.
با نگاهی به وضعیت کنونی جوامع و کشورها، به ویژه بررسی نتایج رتبه بندیهایی که در زمینههای مختلف توسط سازمانهای گوناگون انجام شده، متوجه واقعیتی میشویم تکان دهنده. کشورهایی که در صدر رتبه بندیهای علمی - تکنولوژیک قرار دارند، همان کشورهایی هستند که در عرصه هنر نیز دستاوردهای مهمی دارند[3].
از آن مهمتر بیشتر این کشورها از ساختارهای حکومتی دموکراتیک برخوردارند. به بیانی دیگر، در فهرست کشورهای دارای بالاترین دستاورد علمی - تکنولوژیک - هنری، کمتر کشورهای دارای نظامهای حکومتی خودکامه و غیر دموکراتیک دیده میشوند. به نظر میرسد خلاقیت در این سه عرصه از قاعده مشابهی پیروی می کند.
آیا میان رشد خلاقیت در معنای عام و دموکراسی رابطهای وجود دارد؟ نوعی همبستگی مثبت بالای آماری؟ اگر بله، علت چیست؟ در نظام دموکراتیک، چه چیزی وجود دارد که خلاقیت را در عرصههای علمی - تکنولوژیک-هنری شکوفا میسازد؟
از دید اقتصادی، خلاقیت در جایی شکوفا میشود که برای آن تقاضایی مؤثر وجود داشته باشد. در کشورهای دارای حکومت دموکراتیک، مردم از طریق نهادهای منتخب در فرایند تعیین سرنوشت خود نقشی فعال ایفا میکنند. نهادهای منتخب، به نهادهایی گویند که اعضای آن به نمایندگی از جانب مردم، از طریق انتخابات آزاد انتخاب میشوند.
مجلس و پارلمان نمونه بارزی از نهادهای منتخباند. بدین ترتیب، انتخابات آزاد ویژگی مهم نظام دموکراتیک است. حکومت منتخب، برای بقای خود چارهای ندارد جز پاسخگویی به خواستههای مردمی که با رأی خود اعضای آن را برمیگزینند و بدان مشروعیت میبخشند. در دنیای پر تحول امروز، دولتها و حکومتها هر دم با مسائلی مواجه میشوند که برای حل آنها باید راه حل جدیدی خلق کنند.
این امر در مورد همه مسائل از جمله مسائل سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و تکنولوژیک - صادق است. در واقع، در این جوامع خلاقیت به اهرم اصلی راه حل یابی تبدیل شده است. از این رو، برای آن تقاضای مؤثر و رو به رشدی وجود دارد. نظام حکومت نیز این ضرورت را درک کرده و خلاقیت را فضیلتی میداند که باید شرایط بروز و توسعه آن را فراهم آورد.
دیگر ویژگیهای ممتاز نظام دموکراتیک، احترام به حقوق فردی و آزادی بیان و تحمل انتقاد و مخالفت و ارزش قائل شدن برای تنوع و گوناگونی است. خلاقیت علمی و تکنولوژیک و هنری در چنین فضایی به بار می نشیند و شکوفا میشود.
از سوی دیگر، چون نظام در برابر مطالبات مردم، به ویژه انتظار آنان برای برخورداری از مواهب توسعه و پیشرفت و عقب نماندن از جهان، پاسخگوست، مجبور است نظام اجرایی را به گونهای اداره کند و سازمان دهد که از کارآمدی و اثربخشی بالایی برخوردار باشد و در نتیجه به تدریج از الگوهای ناکارآمد مدیریت بوروکراتیک دست برمیدارد و به سمت الگوهای منعطف و پیشرفتهای گام بر میدارد که به بهترین وجه در بنگاههای اقتصادی اثربخشی خود را به اثبات رساندهاند.
مهم ترین ویژگی بوروکراسی، ایجاد فضایی است که نه تنها مشوق خلاقیت نیست، بلکه به عکس آن را در نطفه از بین میبرد. حال آن که هر نوع خلاقیتی، به ویژه خلاقیت هنری، با برداشتن موانع بوروکراتیک شکوفا میشود.
اما، پارهای دیگر از نظامهای حکومتی، بقای خود را در حفظ وضع موجود میدانند و نه در همگامی با تحولات. در این نظامها، حکومت از خلق پاسخ تازه برای مسائل، نه تنها استقبال نمیکند، بلکه آن را تهدیدی میداند برای بقای خود. بدین ترتیب در جوامع دارای این گونه نظامهای حکومتی، برای خلاقیت تقاضای مؤثری وجود ندارد و پاسخهای خلاق و افراد خلاق، آشکارا و یا پنهانی سرکوب میشوند.
البته، شواهد نشان میدهد که مسئله از این پیچیدهتر است. تاریخ سرشار است از نمونههایی که نشان میدهد در شرایط سرکوب و اختناقِ حکومتهای استبدادی، آثار برجسته و ماندگاری، به ویژه در عرصه هنر خلق شده است. ولی به نظر میرسد امروزه وضع تغییر کرده است. قاعده بازی و شرایط محیطی هر دو تغییر کردهاند.
پیشرفت و توسعه، بدون دستیابی به ظرفیتهای علمی-تکنولوژیک-هنری پیشرفته میسر نیست و این ظرفیتها بدون وجود فضای مناسب برای شکوفایی خلاقیتها، به ویژه درسرمایههای انسانی آینده یعنی کودکان و جوانان ایجاد نمیشود. در عرصه اقتصاد، سرمایه انسانی خلاق، از طریق کمک به کسب و حفظ و توسعه مزیت رقابتی، ثروت پایدار میآفریند.
در عرصه سیاست، حاکمان و سیاست مداران خلاق، برای مسائل پیچیده و پرابهام و نوظهور کنونی، راه حل های مناسبتری بر میگزینند. و در عرصه فرهنگ، مدیران و سیاست گزاران خلاق قدر و ارزش خلاقیت و سرمایههای خلاق خود را بهتر درک میکنند و شرایط بهتری برای رشد و توسعه آنان فراهم میآورند. پارادیم خودکامگی. این پیش فرضها را نمیپذیرد.
به هر حال، در جهان پیچیده و پر آشوب کنونی، برد با جامعهای است که حاکمانش با تکیه بر سرمایههای انسانی جامعه خویش، امور را به گونهای اداره کنند که افراد جامعه نه تنها در بحران ها کمتر آسیب ببینند، بلکه جامعه بتواند از فرصتهای موجود برای توسعه پایدار، به نحوی شایسته استفاده کند. در چنین جامعهای فضایی پدید میآید که در آن سرمایه انسانی از جایگاه مهمی برخوردار میشود و شرایط برای رشد استعدادها و قابلیت ها مهیا میگردد. بدین گونه، مسئله "فرار مغزها" جای خود را به "جذب مغزها" خواهد داد.
میگویند جنگ واقعی کشورها در دهههای آینده نه بر سر انرژی خواهد بود و نه بر سر دسترسی به بازارها. بلکه جنگ واقعی بر سر سرمایههای انسانی است. کشورها بیش از پیش به افرادی نیاز دارند که استعدادها و پتانسیلهای وجودی شان به گونهای پرورش یافته باشد که از دانش و تخصص و مهارت و از همه مهم تر، توانایی تفکر خلاق به خوبی برخوردار باشند. آنان، این گونه افراد را، هر کجا که باشند و به هر قیمتی جذب خواهند کرد.
امریکا با جذب سرمایههای فکری سایر جوامع توسعه یافت و به ابر قدرت جهان تبدیل شد. چون در جامعه امریکا فضایی حاکم بود که صاحبان استعداد و فکر و خلاقیت به راحتی جذب میشدند: فضایی سرشار از احساس آزادی و احترام و اعتماد به انسانها و ارزشهای وجودی افراد و محیطی مساعد و پربار برای شکوفایی همه استعدادها: بهشتِ موعود جوانان بااستعداد و پرتلاش کشورهایی که از چنین فضایی محروم بودند.
اما، بخش مهمی از این ارزشها، پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر سال 2001، اندک اندک از بین رفت. تحت فشار الزام برقراری "امنیت" و مبارزه با تروریسم، جامعه امریکا به سرعت به سمت پلیسی شدن، تجاوز به حریم خصوصی افراد و محدود کردن آزادیهای فردی و مدنی و تحمیل بوروکراسی بازدارنده و خفقان آور، گام بر داشت.
همراه با این پسرفت غم انگیز، روند فرار مغزها - ونیز سرمایه ها - و بازگشت آنان به موطن اصلی آغاز شد. طی دو سال پس از این حادثه، بیش از 200 هزار نیروی متخصص و دانشمند و پژوهشگر و هنرمند برجسته، امریکا را در جستجوی کشوری بهتر برای کار و زندگی، ترک گفته اند.
اینان اغلب امریکائیان مهاجری هستند که به وطن اصلی خود بازگشته اند. وطنی که هنگام ترک آن، اقتصادی عقب مانده داشت و حکومتی سرکوبگر و فرهنگی خلاقیت کّش. و حال به این دلیل به آن باز میگردند که آن را سرزمینی مییابند به سرعت در حال پیشرفت، با فرصتهای بسیار برای رشد و پیشرفت و از آن مهم تر، فرهنگی خلاقیت پرور و در حال توسعه که آغوشش را به روی آنان گشوده است. ویتنام، چین، کره جنوبی و هندوستان نخستین کشورهایی هستند که هم وطنان سرخورده از جامعه آمریکا را در آغوش می گیرند.
با نگاهی کلی، می توان گفت امروزه جامعه بشری بیش از همیشه به خلاقیت نیاز دارد. تأثیرگذاری بر روندهای کلان جهانی و اصلاح اشتباهات گذشته جامعه بشری و تصحیح مسیر، بدون خلاقیت محال است. اما، خلاقیتی جمعی و جهانی که به خلق پاسخ های خردمندانه به مسائل پیچیده کنونی بینجامد.
استعداد خلاقیت بشری تا کنون کمتر در راه تولید خرد صرف شده است. اکنون، با توجه به ماهیت مسائل جهان امروز، لازم است به خلق خرد بپردازیم. بدون خرد، دستاوردهای علمی-تکنولوژیک- هنری انسان به نیکبودی و فرجام خوش و تأمین زندگی با کیفیت برای همه ساکنان زمین و رفع فقر و نابرابری و بی عدالتی و پایان جنگهای بیهوده و وحشیانه و امن کردن جهان به شدت ناامن شده و حل مشکلاتی که در اثر بیخردی حاکمان پدید آمده، و از همه مهم تر باز گرداندن تعادل اکولوژیک - آنتولوژیک به هستی انسان، منجر نخواهد شد. تنها خرد می تواند زنگار تلخ نفرین را از خلاقیت انسان بزداید و آن را به موهبت واقعی بشر تبدیل کند.
[1] مراجعه کنید به گزارش های سازمان ملل ، از جمله گزارش 2005 سازمان UNDP در باره توسعه انسانی.
[2]مراجعه شود به نظریه های جدید فیزیک ، از جمله نظریه های String theory و M- theory . به ویژه آثار Michio Kaku که معتقد است باید مفهوم multiverse جایگزین مفهوم universe شود . زیرا ، مدام universe های جدید در حال تولد اند .
[3] مراجعه شود به جداول رتبه بندی کشورها برحسب شاخص توسعه انسانی که توسط UNDP هرساله انجام و منتشر می شود و رتبه بندی های انجام شده توسط دانشگاه هاروارد و OECDدر زمینه علوم و تکنولوژ ی و رتبه بندی های مربوط به دستاوردهای اقتصادی که توسط مجمع جهانی اقتصاد و مؤسسه Heritageو Fraser Institute و سازمان های دیگر منتشر می شود.
iran#
نوید و نگرانی دنیای معاصر
دکتر شهيندخت خوارزمی
http://www.khabaronline.ir/news-119572.aspx
وبلاگ > خوارزمی، شهیندخت - به خلاقیت می توان نگاهی یک سویه داشت و آن را مهم ترین موهبتی دانست که بشر را در مسیر جریان تحولی پرشتاب و برگشت ناپذیر قرار داده است.
به خلاقیت میتوان نگاهی یک سویه داشت و آن را مهمترین موهبتی دانست که بشر را در مسیر جریان تحولی پرشتاب و برگشت ناپذیر قرار داده است. جریانی، که با آهنگی تکامل یابنده، به پیدایش چند دوره تمدنی منجر شده است. و یا به عکس، آن را نفرینی بر شمرد که به یک معنا، میتواند مجازات انسان باشد، در برابر انتخابِ راهِ خوردنِ میوه دانایی و رانده شدن از آسایشِ جاودانه زندگی در بهشت.
اما، میتوان آن را با نگاهی دو سویه نیز مورد تحلیل قرار داد. به این معنا ک خلاقیت را آن استعداد و توانایی در انسان تعریف کرد، که جامعه بشری را در موقعیتی قرار داده است که به معنای واقعی کلمه Problematique است: هم موهبت است و هم نفرین؛ هم نجات بخش بوده و هم مسئله آفرین. بر مقاله حاضر، نگاه دوم حاکم است. از چنین منظری است که آثار تحولی خلاقیت بر جامعه بشری مورد بحث قرار می گیرد.
به یاری توانایی خلاقیت است که انسان توانست پس از حدود 50 هزار سال غارنشینی، جریان تحولی را به راه اندازد که تمدن ساز شد. در آغاز، روند تحول کُند بود، ولی با اختراع روش علمی و همگرایی دو موج بنیان کنِ انقلاب علمی و انقلاب صنعتی، تحول شتاب گرفت و تا بدان جا پیش رفت که امروز، شتاب مهارناپذیر آن، دغدغهها و نگرانیهایی جدی و در عین حال امیدهایی تازه پدید آورده است.
به ویژه در دهههای اخیر، دورنمای گسستهایی نوظهور در افق روندهای تکاملی پدیده ها ظاهر شده است که هم نوید بخش است و هم نگران کننده. انسان نه تنها هنوز فهم درستی از این گسستها ندارد ، بلکه برای مواجهه با آن ها نیز چندان آماده نیست.
از جمله، خلاقیت باعث شد که انسان با خلق نخستین تکنولوژی، و بهتر است بگوییم با اولین دستکاری خود در طبیعت، جریانی را به راه اندازد که نتیجه طبیعی آن پیدایش زیستگاهی است در درون طبیعت، مصنوعِ دست انسان، به سرعت پیش رونده، و به ظاهر مهارناپذیر، که در مواردی بسیار، نه تنها از قوانین طبیعت پیروی نمیکند، بلکه اغلب بر ضدآن نیز عمل کرده است.
علایمی هشدار دهنده مانند توفان های نامنتظره و ویرانگر سال های اخیر و گرم شدن کره زمین (Global warming) و امثال آن به ما میگویند، این تنها سکونتگاهمان یعنی کره زمین را بد اداره کردهایم و آسیبهایی به آن وارد آوردهایم جبران ناپذیر و تعادل زیستبومی آن را چنان بر هم زدهایم که تهدیدهایی جدی در بر دارد.
از آن بدتر، برای مقابله با این تهدیدها نیزآماده نیستیم. افزون بر آن، هر چند به این حقیقت پی بردهایم که انسان جزیی است جدایی ناپذیر از طبیعت که نمیتواند در تقابل با طبیعت و یا به دور از آن زیستی متعادل داشته باشد، اما بیش از پیش خود را اسیر زندگی در سپهری کردهایم، مصنوعی، غیر طبیعی و با عدم تعادلهای بسیار و بدتر از همه، سپهری که حفظ و اداره و توسعه آن، عامل اصلی بر هم خوردن تعادل های زیستبومی حیات بخش کره زمین شده است.
در عین حال، خلاقیت انسان در عرصههای علم و تکنولوژی است که در بازگشایی رمز حیات و خواندن قوانین طبیعت انسان را در مقامی قرار داده است که تصور میکند میتواند افزون بر بازآفرینی پارهای از موجودات زندهای که نسل آنان برافتاده است، خودِ طبیعت را به صورت اکوسیستمهایی تحت کنترل و مصنوعی بیافریند و ازآن مهم تر، به طراحی خودِزندگی و به بیانی دیگر به دستکاری در فرایند تکامل و طراحی خود حیات دست زند و کار را تا بدان جا پیش برد که خود را در مقام "طراح هستی" قرار دهد.
پروژه ژنوم انسان، با خواندن رمز حیات انسان و کشف کامل نقشه ژنتیکی انسان، وعده می دهد که هر نوع دستکاری در ساختار بیولوژیک - ژنتیک انسان اکنون میسر شده است. یافتههای سایر پروژهها نیز،باعث شده اندیشمندان از عصر مابعد انسان (Post Human Era) سخن گویند. پرسش مهم و اساسی این است: آیا ساختارهای اجتماعی - فرهنگی - اخلاقی - حقوقی مان برای ورود به چنین عصری آمادهاند؟
شکی نیست که خلاقیت انسان، محیط مادی زندگی بشر را دگرگون ساخته است. دستکاریهای بشر در عرصه مادی، به ویژه دستکاری در ماده و ژن و اطلاعات، امکانات حیرت انگیزی برای دستیابی به سطحی از رفاه مادی فراهم آورده است که بیسابقه است. در حال حاضر، هرچند هنوز درصد قابل توجهی از مردم دچار فقر مطلقاند و نیازهای اساسی آنان به معنای دسترسی به غذا، آب سالم، سرپناه و خدمات درمانی و آموزش تأمین نشده است [1]. ولی بخش مهمی از جمعیت کره زمین در رفاه مادی به سر میبرند. تردیدی نیست که در کل، شرایط مادی زندگی بشر در قرن بیستم در مقایسه با قرن نوزدهم، به مراتب بهتر شده است.
همین دستکاریها - دستکاری در ژن و ماده و اطلاعات - نوید میدهند که تا رسیدن به آرزوهای دست نیافتنی بشر - زیبایی و سلامت تا حد کمال و عمر طولانی تا حد جاودانگی - چیزی نمانده است. تحقیقات گستردهای که در زمینه علوم زیستی، از مهندسی ژنتیک و پروژه های ژنوم انسان تا سلولهای بنیادی و علوم و صنایع دارویی و علوم زیبایی از یک سو و نانو تکنولوژی و علوم مواد از سوی دیگر انجام شده و یا در دست انجام است، هر روز یافتههایی ارائه میدهند تکان دهنده و نوید بخش.
اما، مشکل آن جاست که به رغم همه این دستاوردها، انسان به دلائل گوناگون نه تنها به آرزوی مهم دیگرش یعنی آرامش دست نیافته، بلکه به عکس از آن دورتر شده است. شاید این مهم ترین مسئلهای باشد که در آینده، به دلیل اهمیتی که دارد، نیروی خلاق بشر را به خود جذب کند: یافتن پاسخهایی خلاق به این پرسش که چگونه میتوان همگام با تأمین وسائل آسایش بشر، وسائل آرامش او را در محیطِ زیست به شدت تکنولوژیک شونده فراهم آورد؟ پرسشی سهل و ممتنع.
روند رو به رشد و بیوقفه تنوع و تکثر خواستهها و نیازهای انسان از یک سو، ودر آمیخته شدن و به هم وابسته شده روزافزون سرنوشت همه ساکنان کره زمین از سوی دیگر، همراه با تجربه تلخ ناتوانی بشر در توزیع عادلانه و درستِ دستاوردها و در نتیجه رشد روزافزون نابرابری ها در دنیای کوچک شده و شبکهای شده و به شدت به هم وابسته امروز، این امر را به مسئله غامض انسان عصر حاضر و انسان آینده تبدیل کرده است.
خواستههای انسان امروزین، حد ومرز ندارد. "بازار"، شاهرگ نظام سرمایهداری و اقتصاد جهانی و پدیدهای که حیات اقتصادی اغلب جوامع پیشرفته امروزین بدان وابسته است، با رشدِ مهارناپذیر و جنون آمیز خواستههای انسان است که زنده میماند و رشد میکند. این بازار است که زیرکانه و به اتکای دانش و تکنولوژی پیشرفته روز، مدام سرگرمِ داغ نگاه داشتن تنورِ حرص و آز بشر است. هر دم نیاز تازهای خلق میکند تا مصرف را دامن زند و خود را توسعه دهد.
از سوی دیگر، تکنولوژیهای ارتباطی پیشرفته که چیزی نمانده تا در دسترس نادارترین افراد و دورافتادهترین جوامع نیز قرار گیرند، بدون شک در جوامع عقب مانده و توسعه نیافته باعث رشدآگاهی مردم و ایجاد شرایطی مساعد برای توسعه و پیشرفتِ مادی و معنوی خواهند شد و هزاران کارکرد سازنده دیگر را نوید میدهند. اما در همان حال، رنج و درد و مصیبت و بحران و... را هر کجا که وجود داشته باشد یا پدید آید، با سرعتی حیرت انگیز و در لحظه به مسئله مشترک همه انسان ها تبدیل میکنند.
همه این ها و بسیاری عوامل دیگر این نگرانی را پدید آورده که دستاوردهای علمی-تکنولوژیک معاصر به ویژه در عرصه ارتباطات و اطلاعات که خود محصول حیرت انگیز خلاقیت انسان است، بر دوران سرخوشی و آسودگی خیال انسان، که از زندگی ساده در فضای امنِ "کنج خلوت" و بی خبری ازعالم برمیخاست، مُهر پایان زده است. البته، پرسش فلسفی مهم عصر حاضر آن است که آیا انسان معاصر و انسان آینده در اصل خواهان چنین آرامشی هست یا نه و با چه قیمتی حاضر است آن را باز به دست آورد.
آیا در محیط دیجیتالی شده زندگی امروز و در فضاهای مجازی، میتوان چنین فضای امن و آسوده و کنج خلوتی فراهم کرد؟ و از آن مهم تر، ایا اصولأ برای انسانِ آینده امنیت و آسایش همان معنا و ارزشی را خواهد داشت که برای انسان معاصر؟
اما دامنه خلاقیت انسان به عرصه " حیات مادی " محدود نمیشود. در عرصه غیر مادی نیز دستاوردهایی شگفت انگیز داشته است. انسان با آگاهی از خصلت اجتماعی خویش، اندیشه "سازمان" را آفرید و جریان آفرینش شکل و فلسفه وجودی و روح حاکم بر این پدیده مهم یعنی سازمان را به گونهای هدایت کرد که بتواند پاسخگوی پیچیدگی روزافزون امور و مسائلی باشد که در زندگی مدرن خود با آن مواجه بود.
بدین ترتیب، انسان همگام با تحولات محیط فیزیکی زندگی، روند سلطه روزافزون سازمان را بر حیات فردی و اجتماعیاش تا آن جا پیش برد که خود به "انسان سازمانی " تبدیل شد: انسانی که بخش مهم زندگیش در سازمان ها جریان دارد: از خانواده و مسجد وکلیسا و معبد تا سازمانهایی که در آنها کار میکند و سازمانهایی که در آنها اوقات فراغتش را سپری می کند و...... میتوان ادعا کرد که تقریبا همه مسائلِ زندگی انسان امروز، از تولد تا مرگ توسط سازمانها و در سازمانها حل و فصل میشوند. انسانِ امروزین بدون سازمان قادر به ادامه حیات نیست.
به ویژه سازمانهایی که نیازهای اختراع مهم دیگرش را تأمین میکنند: اقتصاد. سازمان دهی زندگی انسان در عرصه مادی بدون اندیشهها و سازو کارهای اقتصادی امکان پذیر نبوده و نیست. امروزه سازمانهای اقتصادی، که نماد آن بنگاه اقتصادی است، سرنوشت انسان را رقم میزنند. طنز قضیه در آن است که همین واقعیت یعنی اسارت در چنبره سازمانها به ویژه سازمانهای اقتصادی، به مهم ترین معضل انسان معاصر تبدیل شده است.
نکته مهم آن است که انسان به کمک استعداد خلاقیت خویش هربار برای حل مسئلهای و یا بهبود امور، چیزی را خلق کرده که در آغاز راهگشا بوده ولی چندی بعد خود به معضل تازهای تبدیل شده است. البته، شکی نیست که جریان پرتوان و بی وقفه خلاقیتِ انسان همواره فعال بوده و هست و همین امر اجازه نمیدهد که به رغم حضور معضلات جدی، بر انسان یأس حاکم شود. به یاری خلاقیت است که انسان خواهد توانست برای مسائلی که امروزه چون گره کور مینمایند، راه حل بیابد. اما خلاقیت انسان به عرصه های مذکور محدود نمانده است.
آفرینش اندیشه حکومت و حاکمیت
آفرینش اندیشه حکومت و حاکمیت، و پدید آوردن اشکال پر تنوع حکومت و حاکمیت - از استبدادی ترین تا دموکراتیک ترین شکل آن- و بازاندیشی مستمر در اصول و مفاهیم بنیادین حکومت محصول دیگر خلاقیت انسان است.
اما، روند تحول این پدیده از سرعت مناسب برخوردار نیست و درمقایسه با سایر پدیدهها از جمله تکنولوژی و اقتصاد، تأخر قابل ملاحظهای دارد. از زمان خلق اندیشه دموکراسی تا کنون، به رغم بن بستهای مفهومی دموکراسی و بحرانهای وجودی نظامهای دموکراتیک در جهان، هنوز جایگزین بهتری برای دموکراسی خلق نشده است.
شکل حکومت و کیفیت حاکمیت از آن جا دارای اهمیت است که درواقع تعیین میکند جامعه چگونه سرمایهها و منابع و به ویژه سرمایههای معنوی خود را که به صورت پتانسیل خلاقیت و نوآوری در مغز افراد جامعه نهفته است، کشف کند و شرایط لازم را برای پرورش آن فراهم آورد و آن را در جهت بهبود کیفیت زندگی یکایک افراد جامعه و توسعه و پیشرفت جامعه بشری به کار اندازد.
افزون بر آن، جامعهای که از شکل مناسب حکومت برخوردار بوده و به خِرد حاکمیت دست یافته است، می تواند سرمایههای معنوی و فکری و دستاوردهای جوامع دیگر را نیز در راه بهبود مستمر کیفیت زندگی مردم خود به کار گیرد.
تنها در متن ساختارهای دموکراتیک است که می توان از نظام حکومت انتظار داشت که وظیفه اصلی و اخلاقی خود را به بهترین وجه انجام دهد و آن چیزی نیست جز مدیریت منابع و سرمایه های ملی با هدف بهبود مستمر کیفیت زندگی همه مردم جامعه. در ساختارهای غیر دموکراتیک، نظام حکومت دغدغه اش بیشتر حفظ نظام و گسترش و تحکیم مبانی قدرت است.
فرهنگ - پیچیده ترین اختراع انسان
زیباترین و در عین حال غامضترین دستاوردِ خلاقیتِ بشر، فرهنگ است که برای ساماندهی رابطه دوگانه انسان با هستی پدید آمده است. از یک سو، فرهنگ در خدمت برقراری تعادل میان انسان با محیط بیرونی است، یعنی با تکنولوژی و طبیعت. از سوی دیگر، فرهنگ میخواهد رابطه انسان را با دنیای درون - یعنی با خودش - تنظیم کند.
و این گونه است که فرهنگ - پیچیده ترین اختراع انسان -در کانون مثلثی قرار میگیرد که در رأس آن انسان و در انتهای دو ضلع دیگرش، طبیعت و تکنولوژی قرار دارند. بدون فرهنگ، زندگی انسان در میانه اختراعاتِ نو ظهور و مدام نوشوندهاش و در رابطه با طبیعت و تکنولوژی، بی معنی و تهی خواهد بود. از آن مهم تر، بدون فرهنگ انسان قادر نخواهد بود به تعادلی پویا با کل هستی دست یابد، تعادلی برخاسته از تعریف روشن جایگاهش در کل هستی.
ساختار فرهنگ، از عناصر مهمی چون تاریخ، زبان و دین ترکیب یافته است که هر یک به تنهایی و یا در ترکیب با دیگری، هویتِ انسانِ خارج شده از محیط طبیعی و اسکان یافته در محیط تکنولوژیک و فضای سازمانی را که مصنوعِ خودِ اوست، شکل میدهند. حافظه تاریخی، به انسان کمک می کند تا با آگاهی از مسیری که از آغاز تا به امروز طی شده، و با فهم و تبیین رویدادها و واقعیت های گذشته، هویت خود را به شیوه ای سازنده و کارساز تعریف کند.
بدون زبان، تفکر و تخیل و تجسم و ادراک - توانایی انتزاع - میسر نمیشد. با توانایی انتزاع است که اندیشه خلق میشود و احساس ابراز میگردد. بدون اندیشه، دستکاری در طبیعت ممکن نبود و بدون ابراز احساس، هنر خلق نمیشد. بدین ترتیب، شاید بتوان زبان را منشأ مهم تحول زندگی انسان دانست. افزون بر آن، بدون زبان، خودآگاهی شکل نمیگرفت. از طریق خودآگاهی است که انسان به زمان آگاهی دست یافته است: آگاهی از حضور خود در زمان.
تاریخ، محصولِ خودآگاهی انسان درمتن گذشته
تاریخ، محصولِ خودآگاهی انسان درمتن گذشته است. با فهم تاریخی است که انسان نه تنها به اشتباه و خطای گذشتگان خود پی میبرد، بلکه برای دستاوردهای آتی خود به صورت کشف یا اختراع یا شناخت و معرفت علمی یا معرفت وجودی، بنیان نظری و توجیه فلسفی فراهم میآورد. در واقع، نگاه تاریخی و فهم تاریخ، قطب نمایی است که در حرکت به سوی آیندهای که جهت گیریهای آن عالمانه و خردمندانه تعریف شدهاند، انحراف از مسیر را به حداقل میرساند.
بسیاری از تحولات پرشتاب کنونی، محصولِ تجسم انسان از حضور خودش در متن آینده است. اندیشه آینده و آگاهی بدان، از زمانی در انسان ظاهر شد که برای نخستین بار از آن چه در اختیار داشت ذخیره ای برای مصرف بعدی اندوخت. و تا بدان جا پیش رفت که با اتکا به متدولوژیهای کمی و کیفی پیشرفته کنونی، زمینه ساز ساختن آینده مطلوب شده است.
علم آینده نگری است که با نگاه خوش بینانه و امید بخش، ادعا دارد که به اتکای آن، نه تنها میتوان تحولات گسست آفرین را فهمید و برای مواجهه با آن آماده شد، بلکه میتوان فرایند شکل گیری پدیدههای نوظهور آینده را به گونهای هدایت کرد که این گونه تحولات به سود جامعه بشری شکل گیرند و جریان یابند.
خودآگاهی در متن زمان ِحال است که زمینه را برای تأمل و بازاندیشی در باره کیفیت حضور انسان در هستی، و درست و نادرست بودن مسیری که طی شده و جهت گیری به سوی آینده ای امن و مطمئن و به بیانی کلی تر، نقد وجودی انسان در متنِ گسترده هستی چند کیهان[2] آماده می سازد.
این همان خِرد انتقادی است که از ترکیب سه وجه زمان آگاهی - آگاهی به حال و گذشته و آینده - حاصل میشود. بدون خرد انتقادی، انسان چگونه می تواند در این هستی پرتلاطم و بحران خیز و توفانی، زندگی خود را سامان دهد؟
هنر، پردامنه ترین و زیباترین تجلی خلاقیت انسان
ولی عنصر دیگری در فرهنگ وجود دارد که به گونه ای ژرف و پر رمز و راز، رابطه انسان را با هستی تعریف می کند و آن "هنر" است. هنر، پردامنه ترین و زیباترین تجلی خلاقیت انسان است. چیزی است که در سطحی عمیق و پرمعنا، رابطه انسان را با دنیای درون و جهانِ بیرونی به گونه ای تعریف می کند که به زندگی معنا می بخشد. در واقع به هستی انسان معنا میبخشد. رابطه انسان را با هستی در سطحی دیگر بر قرار می کند.
هنر همگام با تکنولوژی خلق شد. گاه هم ساز با تکنولوژی و گاه در تعارض با آن، انسان را در سفر پر فراز و نشیب و پر رمز و رازِ "بودن" و "شدن" - در طبیعت و یا بیرون از طبیعت- به عنوان مهمترین ابزار خلق و بیانِ احساس و اندیشه و تجربه وجودی، همراهی کرده است. بدون هنر، هستی انسان در محیط تکنولوژیک و طبیعی - هر دو - سرد و خالی از روح و حتی ناممکن میبود.
به نظر میرسد امروزه، رابطه هنر و علم و تکنولوژی - سه برآیندِ تحول آفرین و تمدن سازِ خلاقیت انسان- به سمت رابطهای، همیارانه (symbiotic) در حال تحول است. هیچ کدام بدون دیگری قادر به ادامه حیات نیستند.
اگر خلاقیت را فرایندی بدانیم که در آن ایده جدید خلق میشود، میتوان گفت که علم، تجلی خلاقیت عقلانی است. مکانیسم آن عقل و ابزار آن، روش علمی است. به کمک مکانیسم تعقل و ابزار روش علمی است که فهم، کشف، اختراع و به طور کلی شناخت علمی میسر می شود. اما، تکنولوژی محصول فرایند نوآوری است که طی آن دستاوردهای علمی و ایدههای خلاق، به ابزار و روشها و سیستم های کاربردی و عملی و اندیشههای کارساز تبدیل می شوند.
اما، هنر، خلاقیت وجودی انسان است که فراتر از عقلانیتِ علم و عمل گرایی تکنولوژی، به کارِ خلق و زایش اثر مشغول است. اگر علم و تکنولوژی با عقل و شعور عقلانی و خِرد ابزاری انسان سروکار دارند، میتوان گفت هنر از دل و روح و جان انسان نشأت میگیرد. به بیانی دیگر، سرمنشأ خلاقیت علمی-تکنولوژیک، فعالیت های خودآگاه و ناخودآگاه عقلانی مغز انسان است. ولی، خلاقیت هنری بیشتر نه در عقل، بلکه در ژرفای جان انسان بروز می یابد.
نکته مهم تر آن که، به رغم تفاوتهای ساختاری، علم بدون تکنولوژی نمیتواند به رشد خود ادامه دهد و تکنولوژی بدون بنیان علمی، قابل تصور نیست و هر دو به ویژه تکنولوژی برای حفظ و اشاعه دستاوردهای خود، به هنر نیاز دارند.
از آن مهم تر، هنر بستری ذهنی فراهم میآورد که در آن ایده ها و اندیشههای لازم برای خلاقیت علمی- تکنولوژیک پدید میآیند. ادامه حیات هنر خواه مدرن یا کلاسیک، نیز به پدیده های علمی-تکنولوژیک و دستاوردهای علم و تکنولوژی بیش از پیش وابسته شده است. هر قدر جلوتر میرویم، رابطه میان هنر و علم و تکنولوژی تنگاتنگ تر و درآمیختهتر میشود.
تا آنجا که مرز بندیهای متعارف، میان علم و تکنولوژی و هنر و از آن مهم تر جداسازی قلمرو الزامات توسعه این سه، دشوارتر میشود. درست همان گونه که مرز بندی میان اقتصاد و فرهنگ و سیاست دیگر چندان آسان نیست. به بیانی دیگر، شناخت و تحلیل و راه حل یابی برای این پدیدهها، با نگاه کاهش گری(reductionism) و تک بعدی راه به جایی نمیبرد.
تفکر یکپارچه نگر (integrative) و ترکیب گر و سیستمیک، پارادیمی است که میتواند کنه پیچیده و ترکیبی این پدیدهها را بشکافد و به شناخت واقع بینانه دست یابد.
بدین ترتیب شاید در یک جمع بندی کوتاه بتوان گفت، خلاقیت، انسان را در مسیری قرار داده که بازگشت از آن نه ممکن است و نه مطلوب. رمز و راز قضیه در آن است که خلاقیت نه تنها منشأ تحول زندگی بشر شده بلکه تحولاتی که پدید آورده به طرزی ژرف و و شگفت انگیز قدرت و توانایی و دامنه خودِ خلاقیت انسان را نیز بسط و توسعه دادهاند.
در نتیجه خلاقیت انسان جریان تحول عظیمی به راه افتاده که متوقف ساختن آن، نه جایز است و نه ممکن. تنها می توان دو کار انجام داد: نخست، ضمن جبران غفلت های گذشته در فراهم آوردن زمینه مناسب برای شکوفایی خلاقیت افراد در جوامع توسعه نیافتهای که ذخائر فکری آنان دست نخورده مانده است، به خلاقیتهای انسان جهت و معنای تازهای بخشید. دوم، استفاده از دستاوردهای خلاقیت بشر را در حوزههای استراتژیک و سرنوشت ساز، خلاقانه و خردمندانه مدیریت کرد.
با نگاهی به وضعیت کنونی جوامع و کشورها، به ویژه بررسی نتایج رتبه بندیهایی که در زمینههای مختلف توسط سازمانهای گوناگون انجام شده، متوجه واقعیتی میشویم تکان دهنده. کشورهایی که در صدر رتبه بندیهای علمی - تکنولوژیک قرار دارند، همان کشورهایی هستند که در عرصه هنر نیز دستاوردهای مهمی دارند[3].
از آن مهمتر بیشتر این کشورها از ساختارهای حکومتی دموکراتیک برخوردارند. به بیانی دیگر، در فهرست کشورهای دارای بالاترین دستاورد علمی - تکنولوژیک - هنری، کمتر کشورهای دارای نظامهای حکومتی خودکامه و غیر دموکراتیک دیده میشوند. به نظر میرسد خلاقیت در این سه عرصه از قاعده مشابهی پیروی می کند.
آیا میان رشد خلاقیت در معنای عام و دموکراسی رابطهای وجود دارد؟ نوعی همبستگی مثبت بالای آماری؟ اگر بله، علت چیست؟ در نظام دموکراتیک، چه چیزی وجود دارد که خلاقیت را در عرصههای علمی - تکنولوژیک-هنری شکوفا میسازد؟
از دید اقتصادی، خلاقیت در جایی شکوفا میشود که برای آن تقاضایی مؤثر وجود داشته باشد. در کشورهای دارای حکومت دموکراتیک، مردم از طریق نهادهای منتخب در فرایند تعیین سرنوشت خود نقشی فعال ایفا میکنند. نهادهای منتخب، به نهادهایی گویند که اعضای آن به نمایندگی از جانب مردم، از طریق انتخابات آزاد انتخاب میشوند.
مجلس و پارلمان نمونه بارزی از نهادهای منتخباند. بدین ترتیب، انتخابات آزاد ویژگی مهم نظام دموکراتیک است. حکومت منتخب، برای بقای خود چارهای ندارد جز پاسخگویی به خواستههای مردمی که با رأی خود اعضای آن را برمیگزینند و بدان مشروعیت میبخشند. در دنیای پر تحول امروز، دولتها و حکومتها هر دم با مسائلی مواجه میشوند که برای حل آنها باید راه حل جدیدی خلق کنند.
این امر در مورد همه مسائل از جمله مسائل سیاسی ، اقتصادی ، اجتماعی ، فرهنگی و تکنولوژیک - صادق است. در واقع، در این جوامع خلاقیت به اهرم اصلی راه حل یابی تبدیل شده است. از این رو، برای آن تقاضای مؤثر و رو به رشدی وجود دارد. نظام حکومت نیز این ضرورت را درک کرده و خلاقیت را فضیلتی میداند که باید شرایط بروز و توسعه آن را فراهم آورد.
دیگر ویژگیهای ممتاز نظام دموکراتیک، احترام به حقوق فردی و آزادی بیان و تحمل انتقاد و مخالفت و ارزش قائل شدن برای تنوع و گوناگونی است. خلاقیت علمی و تکنولوژیک و هنری در چنین فضایی به بار می نشیند و شکوفا میشود.
از سوی دیگر، چون نظام در برابر مطالبات مردم، به ویژه انتظار آنان برای برخورداری از مواهب توسعه و پیشرفت و عقب نماندن از جهان، پاسخگوست، مجبور است نظام اجرایی را به گونهای اداره کند و سازمان دهد که از کارآمدی و اثربخشی بالایی برخوردار باشد و در نتیجه به تدریج از الگوهای ناکارآمد مدیریت بوروکراتیک دست برمیدارد و به سمت الگوهای منعطف و پیشرفتهای گام بر میدارد که به بهترین وجه در بنگاههای اقتصادی اثربخشی خود را به اثبات رساندهاند.
مهم ترین ویژگی بوروکراسی، ایجاد فضایی است که نه تنها مشوق خلاقیت نیست، بلکه به عکس آن را در نطفه از بین میبرد. حال آن که هر نوع خلاقیتی، به ویژه خلاقیت هنری، با برداشتن موانع بوروکراتیک شکوفا میشود.
اما، پارهای دیگر از نظامهای حکومتی، بقای خود را در حفظ وضع موجود میدانند و نه در همگامی با تحولات. در این نظامها، حکومت از خلق پاسخ تازه برای مسائل، نه تنها استقبال نمیکند، بلکه آن را تهدیدی میداند برای بقای خود. بدین ترتیب در جوامع دارای این گونه نظامهای حکومتی، برای خلاقیت تقاضای مؤثری وجود ندارد و پاسخهای خلاق و افراد خلاق، آشکارا و یا پنهانی سرکوب میشوند.
البته، شواهد نشان میدهد که مسئله از این پیچیدهتر است. تاریخ سرشار است از نمونههایی که نشان میدهد در شرایط سرکوب و اختناقِ حکومتهای استبدادی، آثار برجسته و ماندگاری، به ویژه در عرصه هنر خلق شده است. ولی به نظر میرسد امروزه وضع تغییر کرده است. قاعده بازی و شرایط محیطی هر دو تغییر کردهاند.
پیشرفت و توسعه، بدون دستیابی به ظرفیتهای علمی-تکنولوژیک-هنری پیشرفته میسر نیست و این ظرفیتها بدون وجود فضای مناسب برای شکوفایی خلاقیتها، به ویژه درسرمایههای انسانی آینده یعنی کودکان و جوانان ایجاد نمیشود. در عرصه اقتصاد، سرمایه انسانی خلاق، از طریق کمک به کسب و حفظ و توسعه مزیت رقابتی، ثروت پایدار میآفریند.
در عرصه سیاست، حاکمان و سیاست مداران خلاق، برای مسائل پیچیده و پرابهام و نوظهور کنونی، راه حل های مناسبتری بر میگزینند. و در عرصه فرهنگ، مدیران و سیاست گزاران خلاق قدر و ارزش خلاقیت و سرمایههای خلاق خود را بهتر درک میکنند و شرایط بهتری برای رشد و توسعه آنان فراهم میآورند. پارادیم خودکامگی. این پیش فرضها را نمیپذیرد.
به هر حال، در جهان پیچیده و پر آشوب کنونی، برد با جامعهای است که حاکمانش با تکیه بر سرمایههای انسانی جامعه خویش، امور را به گونهای اداره کنند که افراد جامعه نه تنها در بحران ها کمتر آسیب ببینند، بلکه جامعه بتواند از فرصتهای موجود برای توسعه پایدار، به نحوی شایسته استفاده کند. در چنین جامعهای فضایی پدید میآید که در آن سرمایه انسانی از جایگاه مهمی برخوردار میشود و شرایط برای رشد استعدادها و قابلیت ها مهیا میگردد. بدین گونه، مسئله "فرار مغزها" جای خود را به "جذب مغزها" خواهد داد.
میگویند جنگ واقعی کشورها در دهههای آینده نه بر سر انرژی خواهد بود و نه بر سر دسترسی به بازارها. بلکه جنگ واقعی بر سر سرمایههای انسانی است. کشورها بیش از پیش به افرادی نیاز دارند که استعدادها و پتانسیلهای وجودی شان به گونهای پرورش یافته باشد که از دانش و تخصص و مهارت و از همه مهم تر، توانایی تفکر خلاق به خوبی برخوردار باشند. آنان، این گونه افراد را، هر کجا که باشند و به هر قیمتی جذب خواهند کرد.
امریکا با جذب سرمایههای فکری سایر جوامع توسعه یافت و به ابر قدرت جهان تبدیل شد. چون در جامعه امریکا فضایی حاکم بود که صاحبان استعداد و فکر و خلاقیت به راحتی جذب میشدند: فضایی سرشار از احساس آزادی و احترام و اعتماد به انسانها و ارزشهای وجودی افراد و محیطی مساعد و پربار برای شکوفایی همه استعدادها: بهشتِ موعود جوانان بااستعداد و پرتلاش کشورهایی که از چنین فضایی محروم بودند.
اما، بخش مهمی از این ارزشها، پس از وقوع حادثه 11 سپتامبر سال 2001، اندک اندک از بین رفت. تحت فشار الزام برقراری "امنیت" و مبارزه با تروریسم، جامعه امریکا به سرعت به سمت پلیسی شدن، تجاوز به حریم خصوصی افراد و محدود کردن آزادیهای فردی و مدنی و تحمیل بوروکراسی بازدارنده و خفقان آور، گام بر داشت.
همراه با این پسرفت غم انگیز، روند فرار مغزها - ونیز سرمایه ها - و بازگشت آنان به موطن اصلی آغاز شد. طی دو سال پس از این حادثه، بیش از 200 هزار نیروی متخصص و دانشمند و پژوهشگر و هنرمند برجسته، امریکا را در جستجوی کشوری بهتر برای کار و زندگی، ترک گفته اند.
اینان اغلب امریکائیان مهاجری هستند که به وطن اصلی خود بازگشته اند. وطنی که هنگام ترک آن، اقتصادی عقب مانده داشت و حکومتی سرکوبگر و فرهنگی خلاقیت کّش. و حال به این دلیل به آن باز میگردند که آن را سرزمینی مییابند به سرعت در حال پیشرفت، با فرصتهای بسیار برای رشد و پیشرفت و از آن مهم تر، فرهنگی خلاقیت پرور و در حال توسعه که آغوشش را به روی آنان گشوده است. ویتنام، چین، کره جنوبی و هندوستان نخستین کشورهایی هستند که هم وطنان سرخورده از جامعه آمریکا را در آغوش می گیرند.
با نگاهی کلی، می توان گفت امروزه جامعه بشری بیش از همیشه به خلاقیت نیاز دارد. تأثیرگذاری بر روندهای کلان جهانی و اصلاح اشتباهات گذشته جامعه بشری و تصحیح مسیر، بدون خلاقیت محال است. اما، خلاقیتی جمعی و جهانی که به خلق پاسخ های خردمندانه به مسائل پیچیده کنونی بینجامد.
استعداد خلاقیت بشری تا کنون کمتر در راه تولید خرد صرف شده است. اکنون، با توجه به ماهیت مسائل جهان امروز، لازم است به خلق خرد بپردازیم. بدون خرد، دستاوردهای علمی-تکنولوژیک- هنری انسان به نیکبودی و فرجام خوش و تأمین زندگی با کیفیت برای همه ساکنان زمین و رفع فقر و نابرابری و بی عدالتی و پایان جنگهای بیهوده و وحشیانه و امن کردن جهان به شدت ناامن شده و حل مشکلاتی که در اثر بیخردی حاکمان پدید آمده، و از همه مهم تر باز گرداندن تعادل اکولوژیک - آنتولوژیک به هستی انسان، منجر نخواهد شد. تنها خرد می تواند زنگار تلخ نفرین را از خلاقیت انسان بزداید و آن را به موهبت واقعی بشر تبدیل کند.
[1] مراجعه کنید به گزارش های سازمان ملل ، از جمله گزارش 2005 سازمان UNDP در باره توسعه انسانی.
[2]مراجعه شود به نظریه های جدید فیزیک ، از جمله نظریه های String theory و M- theory . به ویژه آثار Michio Kaku که معتقد است باید مفهوم multiverse جایگزین مفهوم universe شود . زیرا ، مدام universe های جدید در حال تولد اند .
[3] مراجعه شود به جداول رتبه بندی کشورها برحسب شاخص توسعه انسانی که توسط UNDP هرساله انجام و منتشر می شود و رتبه بندی های انجام شده توسط دانشگاه هاروارد و OECDدر زمینه علوم و تکنولوژ ی و رتبه بندی های مربوط به دستاوردهای اقتصادی که توسط مجمع جهانی اقتصاد و مؤسسه Heritageو Fraser Institute و سازمان های دیگر منتشر می شود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر