پنجشنبه، شهریور ۱۷، ۱۳۹۰

محمد ملکی : شهادت می دهم به ظلم ها و شکنجه هایی که در زندان ها می شود


محمد ملکی : شهادت می دهم به ظلم ها و شکنجه هایی که در زندان ها می شود
پنج شنبه 8 سپتامبر 2011
http://www.hambastegi-iran.org/spip.php?article1261


جرس - دکتر محمد ملکی د ر نامه ای به گزارشگر ویژه حقوق بشر با اشاره به ظلمی که به وی شده است طی سی سال گذشته نوشته است : حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندان های نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم .

در این نامه که نسخه ای از آن در اختیار جرس قرار گرفت، آمده است : من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت ۳۲ سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندان های ایران بوده ام .

این استاد بازنشسته دانشگاه افزوده است : من شهادت خواهم داد که در دهه ۶۰ شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند .

وی با بیان گوشه ای از شکنجه ها در زندان های جمهوری اسلامی ادامه داده است : در این مدت با بی رحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم . آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست .

متن کامل این نامه به شرح زیر است :

بسم الحق

جناب آقای دکتر احمد شهید،

با سلام و ارادت و آرزوی موفقیت به خاطر کار سترگ و انسان دوستانه ای که پذیرفته اید .

من دکتر محمدملکی، استاد بازنشسته دانشگاه و نخستین رئیس دانشگاه تهران پس از انقلاب می خواستم بر اساس تجربیات شخصی ام، شمه ای از آن چه در مسیر نقض فاحش حقوق بشر در کشورم ایران می گذرد را جهت اطلاع بیشتر شما به عرضتان برسانم، تا شاید گامی باشد جهت نجات ملتم از این همه ظلم و فساد و بی رحمی حاکمان در حق یک ملت مظلوم .

برادرم، آقای شهید

من هم یکی از ده ها هزار نفری بودم که در مدت ۳۲ سال حکومت جمهوری اسلامی ایران بارها و بارها حقوق انسانی ام از سوی حاکمان قدرت طلب و استبدادی نقض شده و شاهد بسیاری جنایت ها در زندان های ایران بوده ام که به گوشه ای از آنها اشاره می کنم .

در سال ۱۳۵۷ بعد از پیروزی انقلاب و پس از برگزیده شدنم به ریاست دانشگاه تهران، برای پیاده کردن یکی از اهداف انقلاب، تمام توانم را به کار بردم تا دانشگاه و دانشکده ها به وسیله شورائی مرکب از استادان، دانشجویان و کارمندان که در یک انتخابات کاملا دموکراتیک انتخاب می شدند، اداره گردد . این کار به مزاق حاکمیتی که همه امور کشور را در دست گرفته بود، خوش نیامد تا بالاخره با یک کودتا به نام "انقلاب فرهنگی"، با حمله به دانشگاه ها و کشتار تعدادی از دانشجویان همراه با مجروح کردن و دستگیری جمعی از آنها، دانشگاه ها را بستند و تعداد زیادی از دانشگاهیان معترض را دستگیر و پس از شکنجه های فراوان اعدام نمودند . شورای مدیریت دانشگاه تهران و شورای عالی دانشگاه که کار اداره دانشگاه را به عهده داشتند با این امر به مخالفت برخاستند، ولی حاکمیت به جای پاسخگوئی به آنها تعدادی از آنها از جمله اینجانب را دستگیر و به بهانه مخالفت با امر رهبری (آیت الله خمینی) روانه زندان ها نمودند . در یک دادگاه غیر قانونی بدون حضور وکیل محاکمه شدم و ابتدا به اعدام و سپس به ۱۰ سال زندان محکوم گردیدم . در این مدت با بی رحمانه ترین رفتار از جمله زدن کابل به کف پا و سایر نقاط بدنم، آویزان کردن از سقف، کوبیدن سر به دیوار، زدن مشت و لگد که منجر به نابینائی چشم چپم و شکستگی استخوان مچ دست راستم شد و انواع شکنجه ها مواجه بودم . آثار بعضی از آن شکنجه ها هنوز روی بدنم باقیست . بعد از ۵ سال ظاهرا از زندان آزاد شدم ولی ماه ها باید هر چند روز یک بار خودم را به دادستانی معرفی می کردم تا مورد بازجوئی که خود نوعی شکنجه بود قرار می گرفتم .

در سال ۱۳۷۹ به اتفاق ده ها فعال ملی ـ مذهبی به بهانه "براندازی" مجددا دستگیر و مدت ۶ ماه در یکی از مخوف ترین زندان های سپاه (عشرت آباد) در سلول های انفرادی (۱ متر در ۲ متر) زندانی شدم، سلول هائی که بنا به گفته حقوق دانان و روان پزشکان، زندانی بودن در آنها را "شکنجه سفید" می نامند . پس از حدود ۷ ماه تحمل زندان (شکنجه سفید) برای محاکمه آزاد شدم و در یک دادگاه غیر علنی و غیر قانونی محکوم به ۷ سال زندان تعلیقی گردیدم .

در ۳۱ مرداد سال ۱۳۸۸ و درحالی که دچار بیماری سرطان پروستات، بیماری قلبی آریتمی و فشارخون بودم و دوران شیمی درمانی را می گذراندم و از ناراحتی قلبی و سنکپ های مرتب رنج می بردم، در ساعات اولیه روز عده ای از مامورین وزارت اطلاعات به منزلم هجوم آوردند و من را بعد از بازرسی خانه و مصادره تعداد زیادی از کتاب هایم، از بستر بیماری مستقیم به زندان اوین، بند مربوط به وزارت اطلاعات (بند ۲۰۹)، بردند و در سلول انفرادی به مدت ۳ ماه زندانی شدم . در بازجوئی ها انواع توهین و تحقیر را در حقم روا داشتند و تنها به دلیل نوشته ها و گفته های انتقادی ام، به من اتهام محاربه و توهین به آقایان خمینی و خامنه ای (رهبران جمهوری اسلامی) وارد ساختند . نهایتا پس از ۱۹۱ روز زندانی شدن، به علت شدت بیماری که در اثر آن چند بار به بیمارستان منتقل شدم به من مرخصی استعلاجی دادند تا شیمی درمانی ادامه یابد و عمل نصب دستگاه تنظیم کننده ضربان قلب انجام شود . اخیرا برای محاکمه به دادگاه غیر علنی که خلاف بر قوانین خود جمهوری اسلامی است، احضار شدم تا حکم قاضی صادر گردد و فعلا روزهای بسیار سخت و شکنجه گونه زیر حکم بودن را می گذرانم . من پیرمردی ۷۸ ساله و بیمار هستم ولی برای تحمل هر حکمی آماده هستم زیرا هدفم مبارزه با ظلم و بی دادگری حاکمان و قدرت به دستان ایران بوده و هست و خواهد بود . به خدا و خلق تکیه دارم و از هیچ عقوبتی ترس ندارم و آرزویم ملاقات با شما و بیان حقایقی است از آنچه در ۳ دهه اخیر در ایران گذشته و ظلمی که بر این ملت روا رفته است .

جناب آقای دکتر شهید،

من شهادت خواهم داد که در دهه ۶۰ شمسی چگونه زندانیان جوان و دانشجویان اعم از زن و مرد را پس از شکنجه بسیار، ده ده و صد صد هر شب برای اعدام می بردند و آنها به سوی سرنوشت می رفتند و در راه سرود می خواندند . حاضرم حقایقی را که خود شاهد آنها در زندان های نظام ولائی بوده ام را برایتان ذکر کنم و پای هزینه آن نیز بایستم .

در پایان به نام یک ایرانی آرزو می کنم که در کارتان موفق باشید . مطمئن باشید خدا یار شماست .

ارادتمند و به امید دیدار

دکتر محمد ملکی

زندانی سیاسی در تعلیق و استاد بازنشسته دانشگاه تهران

شهریور ماه ۱۳۹۰



iran#

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ