شاعرفلسطینی تبارآمریکا، پل رابط بین دو فرهنگ و حامی عدالت اجتماعی
فیلیپ آدامز
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Palestinianpoet-2011-7-6-125063249.html
«نیومی شیهاب نی» یک شاعر آمریکایی فلسطینی تبار برنده جایزه و نویسنده و ویراستار بیش از ٣٠ کتاب برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان است.
برای «نی»، سرودن شعر حالتی روحانی و این جهانی اما عمیق و پرمعنی دارد.. او هنگام انجام این گفتگو با صدای آمریکا، یک دستبند کاردست که یکی از دوستدارانش برای او فرستاده است را به دست دارد. داخل این دستبند نوشته شده است:«سروده ها از دوردست به سوی ما پرواز می کنند تا روزهای مارا عمیق تر کنند.»
نیومی شباهت میان این دستبند ظریف و شعر را این گونه توصیف می کند:« «من فکر می کنم شعر مثل تاکی است که می خواهد در حول وحوش موجودیت ما بروید و من هروقت یک شعر خوب می خوانم، شعری که واقعا آن را دوست دارم انگار در آن حل می شوم و این شعر مرا درخود می پوشاند و از من محافظت می کند».
مسئله مهم تنها درک و لذت روحی از یک شعر نیست. بیشتر مثل این می ماند که شعر روح شما، قلبتان و خاطراتتان را دربر می گیرد و دریک حال و هوای خیلی خودمان و صمیمی متعلق به شما می شود.»
«نی» درسال ١٩٥٢ در «سن لوئیس» در ایالت «میسوری» یکی از ایالت های میانی آمریکا به دنیا آمده است. پدر فلسطینی او پس از آنکه خانه پدری خود را در نتیجه جنگ های ١٩٤٨ و استقرار کشور «اسرائیل» از دست داد به آمریکا مهاجرت کرد. «نی» می گوید، این تبعید اجباری و دوری از وطن درطول دوران کودکی بر زندگی آن ها سایه انداخته است و به همین دلیل هم او زندگی خود را وقف عدالت اجتماعی کرده است.
«نی» می گوید این پدر فلسطینی و مادر آمریکایی او بودند که او را به شعر و شاعری علاقمند کردند. آن ها به او آموختند که چگونه از زوایای شعر به آرامش روح و نوعی روشنایی ذهن برسد. «نی» به یاد می آورد که در کودکی شعری از «ریچل فیلد» به نام «بعضی مردم» تاثیرعمیقی براو گذاشت:
عجیب نیست؟
این که بعضی ها
روح تورا از درون می خراشند و خسته می سازند؟
افکارت چون برگ خشک درختان
می چروکد وخشک می شود
اما بعضی دیگر،
عجیب تر است که
افکارت را مثل کرم شب تاب
دربی نهایت ذهن
به پروازی درخشان و درخشنده و بس دلپذیر وامی دارند!
«نی» می گوید:«برای یک دختربچه هفت ساله، این شعر خیلی معنی داشت و به من آموخت که دربین آدم ها، هم افراد کسالت آور وجود دارند و هم کسانی که صدایشان و نوع حرف زدنشان تورا جذب می کند و تو می خواهی همیشه دور و بر آن ها باشی و حرف های آن ها را بشنوی. همانجا به خودم گفتم من درآینده به این شعر احتیاج دارم. پس بهتره که آن را از حفظ کنم.»
«نی»٦ ساله بود که کم کم شروع به نوشتن اشعار خودش کرد. نقطه عطف زندگی او در ١٤ سالگی و هنگامی بود که او برای نخستین بار مادربزرگ فلسطینی خود را ملاقات کرد. یک زن دنیا دیده، چابک، حساس و عصبانی که تا ١٠٦ سالگی زنده ماند. «نی» یکی از اشعار مجموعه «١٩ غزل» خود که همه اشعار آن مربوط به خاورمیانه است را می خواند:
دست های مادربزرگ، با خوشه های انگورآشناست
دست های مادر بزرگ،
تابش نورانی و نمدار پوست بزهای وحشی را
می شناسد
ازخواب تب دار و طولانی
برخاستم
تا آن خنکی نمدار را
روی پیشانی ام حس کنم
که چون مهرسرد دعا
به آرامشم می خواند….
خوانندگان آثار «نی» میان اشعار او وعبادت شباهت های زیادی پیدا می کنند:«همیشه این احساس وجود دارد که که وقتی کلمات را در کنار هم قرار می دهید ..انگار نیرویی در جایی به آن ها گوش می دهد. یک روح بزرگ و ناپیدا…یک نیروی برتر، یک فروهر و یا همان ذات هستی. شاید این سکوت است که دارد گوش می دهد و برای من همین بس است که بدانم یک سکوت شنوا در آن سوی این همه پچ پچ و هیاهو وجود دارد!»
شخصیت «نی» پر از تضادهای وجودی است. او هرچند به شدت درباره دیگران دقیق و کنجکاو است اما دائما در جستجوی آرامش و در آرزوی تنهایی است. او به دیگرانی که مثل او می اندیشند در شعری به نام «هنرناپدید شدن» می گوید:
اگر آن ها بخواهند که ما گردهم بیائیم
از آن ها باید پرسیدچرا؟
ین نه به این معنی است که
تو آن ها را دوست نداری
بلکه تو می خواهی چیزهایی را بیاد بیاوری
که نباید فراموش شوند
چیزهایی مثل درخت
مثل ناقوس های صومعه در شفق
وقتی کسی تورا
درگوشه یک فروشگاه غافلگیرمی کند،
به او بگو
پروژه تازه ای را در دست دارم
پروژه ای که هرگز تمام نمی شود!
یا سرت را برایش تکان بده
و تبدیل به یک کلم شو!
اما منظور «نی» از این کلمات بی ادبی به کسی نیست با این همه او می گوید:«این را هم فراموش نکنید که این شعرخیلی هارو عصبانی کرده.»
بسیاری از نوجوانان طرفدار «نی» از او می پرسند او از چه دیدگاهی به زمان نگاه می کند؟ یا وقتی می گوید «می توانی هرآن فروبغلطی!» منظورش چیست؟:«من فقط می دانم از همان وقتی که یک بچه خیلی کوچک بودم، می دانستم که هرچقدر هم عمرطولانی داشته باشیم، دوران زندگی ما درمقایسه با طول و ترکیب زمان بی نهایت کوتاه است.»
«نی» ازمعروفیت و محبوبیت خود برای سخنرانی علیه مسائلی چون سرکوب و خشونت استفاده می کند. حالا چه این مسائل در رابطه باجنگ عراق باشد چه در رابطه با مردم محروم یا فلسطینی های درتبعید، یا عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر ٢٠٠١. در بخشی از شعر «خون» او در باره عکس العمل خود به این روز فاجعه آمیز می نویسد:
به پدرم زنگ زدم
و درباره مسائل روز حرف زدیم.
وقایع فاجعه آمیز تراز آن است که
هریک از دو زبان انگلیسی و عربی
قادربه توصیف آن باشد.
من به بیرون شهر می رانم
تا با تماشای بره ها و گاو ها
درگوش باد زمزمه کنم
چه کسی را می توان متمدن خواند؟
این قلب گریان را به کجا باید برد؟
آن عرب حقیقی ..
امروز چه تواند کرد؟
از دیدگاه «نی» آرامش درونی و صلح جهانی یک رابطه ناگسستنی و مستقیم دارند. او معتقد است حتی احساساتی که در مرحله نخست با هم بی ارتباط می نمایند به شدت به هم مرتبط اند. او در قطعه شعری به نام «مهربانی» می سراید:
پیش از آن که مهربانی
این احساس ژرف انسانی را بشناسی
باید غم واندوه را بشناسی
که خود احساس عمیق دیگری است
باید با یک رشته غم از خواب برخیزی
با آن زمزمه کنی
تا صدایت با دیگر زمزمه های غم انگیز یکی شود
و تنها دراین لحظه است
که می بینی
چیزی که اهمیت دارد
همان مهربانی است و نه هیچ چیز دیگر.
این مهربانی است
که بند کفش هایت را می بندد
و تورا برای خرید یک قرص نان
به کوچه می فرستد...
فیلیپ آدامز
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Palestinianpoet-2011-7-6-125063249.html
«نیومی شیهاب نی» یک شاعر آمریکایی فلسطینی تبار برنده جایزه و نویسنده و ویراستار بیش از ٣٠ کتاب برای کودکان، نوجوانان و بزرگسالان است.
برای «نی»، سرودن شعر حالتی روحانی و این جهانی اما عمیق و پرمعنی دارد.. او هنگام انجام این گفتگو با صدای آمریکا، یک دستبند کاردست که یکی از دوستدارانش برای او فرستاده است را به دست دارد. داخل این دستبند نوشته شده است:«سروده ها از دوردست به سوی ما پرواز می کنند تا روزهای مارا عمیق تر کنند.»
نیومی شباهت میان این دستبند ظریف و شعر را این گونه توصیف می کند:« «من فکر می کنم شعر مثل تاکی است که می خواهد در حول وحوش موجودیت ما بروید و من هروقت یک شعر خوب می خوانم، شعری که واقعا آن را دوست دارم انگار در آن حل می شوم و این شعر مرا درخود می پوشاند و از من محافظت می کند».
مسئله مهم تنها درک و لذت روحی از یک شعر نیست. بیشتر مثل این می ماند که شعر روح شما، قلبتان و خاطراتتان را دربر می گیرد و دریک حال و هوای خیلی خودمان و صمیمی متعلق به شما می شود.»
«نی» درسال ١٩٥٢ در «سن لوئیس» در ایالت «میسوری» یکی از ایالت های میانی آمریکا به دنیا آمده است. پدر فلسطینی او پس از آنکه خانه پدری خود را در نتیجه جنگ های ١٩٤٨ و استقرار کشور «اسرائیل» از دست داد به آمریکا مهاجرت کرد. «نی» می گوید، این تبعید اجباری و دوری از وطن درطول دوران کودکی بر زندگی آن ها سایه انداخته است و به همین دلیل هم او زندگی خود را وقف عدالت اجتماعی کرده است.
«نی» می گوید این پدر فلسطینی و مادر آمریکایی او بودند که او را به شعر و شاعری علاقمند کردند. آن ها به او آموختند که چگونه از زوایای شعر به آرامش روح و نوعی روشنایی ذهن برسد. «نی» به یاد می آورد که در کودکی شعری از «ریچل فیلد» به نام «بعضی مردم» تاثیرعمیقی براو گذاشت:
عجیب نیست؟
این که بعضی ها
روح تورا از درون می خراشند و خسته می سازند؟
افکارت چون برگ خشک درختان
می چروکد وخشک می شود
اما بعضی دیگر،
عجیب تر است که
افکارت را مثل کرم شب تاب
دربی نهایت ذهن
به پروازی درخشان و درخشنده و بس دلپذیر وامی دارند!
«نی» می گوید:«برای یک دختربچه هفت ساله، این شعر خیلی معنی داشت و به من آموخت که دربین آدم ها، هم افراد کسالت آور وجود دارند و هم کسانی که صدایشان و نوع حرف زدنشان تورا جذب می کند و تو می خواهی همیشه دور و بر آن ها باشی و حرف های آن ها را بشنوی. همانجا به خودم گفتم من درآینده به این شعر احتیاج دارم. پس بهتره که آن را از حفظ کنم.»
«نی»٦ ساله بود که کم کم شروع به نوشتن اشعار خودش کرد. نقطه عطف زندگی او در ١٤ سالگی و هنگامی بود که او برای نخستین بار مادربزرگ فلسطینی خود را ملاقات کرد. یک زن دنیا دیده، چابک، حساس و عصبانی که تا ١٠٦ سالگی زنده ماند. «نی» یکی از اشعار مجموعه «١٩ غزل» خود که همه اشعار آن مربوط به خاورمیانه است را می خواند:
دست های مادربزرگ، با خوشه های انگورآشناست
دست های مادر بزرگ،
تابش نورانی و نمدار پوست بزهای وحشی را
می شناسد
ازخواب تب دار و طولانی
برخاستم
تا آن خنکی نمدار را
روی پیشانی ام حس کنم
که چون مهرسرد دعا
به آرامشم می خواند….
خوانندگان آثار «نی» میان اشعار او وعبادت شباهت های زیادی پیدا می کنند:«همیشه این احساس وجود دارد که که وقتی کلمات را در کنار هم قرار می دهید ..انگار نیرویی در جایی به آن ها گوش می دهد. یک روح بزرگ و ناپیدا…یک نیروی برتر، یک فروهر و یا همان ذات هستی. شاید این سکوت است که دارد گوش می دهد و برای من همین بس است که بدانم یک سکوت شنوا در آن سوی این همه پچ پچ و هیاهو وجود دارد!»
شخصیت «نی» پر از تضادهای وجودی است. او هرچند به شدت درباره دیگران دقیق و کنجکاو است اما دائما در جستجوی آرامش و در آرزوی تنهایی است. او به دیگرانی که مثل او می اندیشند در شعری به نام «هنرناپدید شدن» می گوید:
اگر آن ها بخواهند که ما گردهم بیائیم
از آن ها باید پرسیدچرا؟
ین نه به این معنی است که
تو آن ها را دوست نداری
بلکه تو می خواهی چیزهایی را بیاد بیاوری
که نباید فراموش شوند
چیزهایی مثل درخت
مثل ناقوس های صومعه در شفق
وقتی کسی تورا
درگوشه یک فروشگاه غافلگیرمی کند،
به او بگو
پروژه تازه ای را در دست دارم
پروژه ای که هرگز تمام نمی شود!
یا سرت را برایش تکان بده
و تبدیل به یک کلم شو!
اما منظور «نی» از این کلمات بی ادبی به کسی نیست با این همه او می گوید:«این را هم فراموش نکنید که این شعرخیلی هارو عصبانی کرده.»
بسیاری از نوجوانان طرفدار «نی» از او می پرسند او از چه دیدگاهی به زمان نگاه می کند؟ یا وقتی می گوید «می توانی هرآن فروبغلطی!» منظورش چیست؟:«من فقط می دانم از همان وقتی که یک بچه خیلی کوچک بودم، می دانستم که هرچقدر هم عمرطولانی داشته باشیم، دوران زندگی ما درمقایسه با طول و ترکیب زمان بی نهایت کوتاه است.»
«نی» ازمعروفیت و محبوبیت خود برای سخنرانی علیه مسائلی چون سرکوب و خشونت استفاده می کند. حالا چه این مسائل در رابطه باجنگ عراق باشد چه در رابطه با مردم محروم یا فلسطینی های درتبعید، یا عملیات تروریستی یازدهم سپتامبر ٢٠٠١. در بخشی از شعر «خون» او در باره عکس العمل خود به این روز فاجعه آمیز می نویسد:
به پدرم زنگ زدم
و درباره مسائل روز حرف زدیم.
وقایع فاجعه آمیز تراز آن است که
هریک از دو زبان انگلیسی و عربی
قادربه توصیف آن باشد.
من به بیرون شهر می رانم
تا با تماشای بره ها و گاو ها
درگوش باد زمزمه کنم
چه کسی را می توان متمدن خواند؟
این قلب گریان را به کجا باید برد؟
آن عرب حقیقی ..
امروز چه تواند کرد؟
از دیدگاه «نی» آرامش درونی و صلح جهانی یک رابطه ناگسستنی و مستقیم دارند. او معتقد است حتی احساساتی که در مرحله نخست با هم بی ارتباط می نمایند به شدت به هم مرتبط اند. او در قطعه شعری به نام «مهربانی» می سراید:
پیش از آن که مهربانی
این احساس ژرف انسانی را بشناسی
باید غم واندوه را بشناسی
که خود احساس عمیق دیگری است
باید با یک رشته غم از خواب برخیزی
با آن زمزمه کنی
تا صدایت با دیگر زمزمه های غم انگیز یکی شود
و تنها دراین لحظه است
که می بینی
چیزی که اهمیت دارد
همان مهربانی است و نه هیچ چیز دیگر.
این مهربانی است
که بند کفش هایت را می بندد
و تورا برای خرید یک قرص نان
به کوچه می فرستد...
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر