دوست نداشتن، حقی که به رسمیت شناخته نمی شود!
آزاده سپهری
http://azadeh-sepehri.blogspot.com/2011/07/blog-post.html
جمله ای خواندم در وبلاگ تزاد که "دوست نداشتن حق توست" . چه خوب بود که ایرانیانِ بیشتری این حق را به رسمیت می شناختند. اکثر ایرانیان در مورد روابط عشقی و جنسی فکر می کنند اینکه خودشان به کسی علاقه داشته باشند، برای از سر گیری یا ادامه ی یک رابطه کافی ست. شاید در حرف به این رسیده باشند، ولی در عمل نفهمیده اند که رابطه بین دو انسان باید دوطرفه باشد.
وقتی به کسی علاقمند می شوند، صدها بار به طرف پیشنهاد می دهند و با اینکه طرف صدها بار بهشان مستقیما جواب رد می دهد، باز هم ول کن قضیه نیستند و نمی خواهند قبول کنند که طرف مقابل علاقه ای به از سرگیری رابطه با آنها ندارد. شما این مشکل را با اروپای غربی ها ندارید یا خیلی کمتر دارید، طوری که به چشم نمی آید. وقتی ببیننند شما علاقه ای به ایجاد رابطه ندارید، سریع دست از سرتان برمی دارند. ولی ایرانیان فکر می کنند اصرار و پافشاری دائمی منجر به "تسلیم شدن" شما خواهد شد. بگذریم از اینکه رابطه ای که در نتیجه ی "تسلیم شدن" و نه به دلیل خواست واقعی شما ایجاد شده باشد، هیچ ارزشی ندارد.
در مورد قطع رابطه هم وضع بهتر که نیست هیچ، شاید بدتر هم باشد. به سختی قبول می کنند که طرف مقابل دیگر تمایلی به ادامه ی رابطه ندارد، حالا به هر دلیلی. به هزار ترفند روی می آورند تا به خیال خودشان بتوانند رابطه را حفظ کنند. اصلی ترین ابزارشان هم پافشاری بر ادامه ی رابطه است و فکر می کنند اگر به روی خودشان نیاورند که طرف مقابل دیگر آن رابطه را نمی خواهد، وضع عوض خواهد شد.
خلاصه اینکه با این فرهنگی که ما داریم، عجیب هم نیست که هنوز اندر خم یک کوچه مانده ایم! خدا یه عقلی به همه ی ما بدهد! کمی پول هم روش، مانعی ندارد!
این عکس هم برایم ایمیل شده. زیاد به موضوع این یادداشت ربطی ندارد، ولی خب به موضوع کلی روابط عشقی و جنسی بر می گردد. به نظرم نوشته ی رو ماشین اش خیلی بامزه است: "محکوم به تنهایی، ولی بی گناه"!
آزاده سپهری
http://azadeh-sepehri.blogspot.com/2011/07/blog-post.html
جمله ای خواندم در وبلاگ تزاد که "دوست نداشتن حق توست" . چه خوب بود که ایرانیانِ بیشتری این حق را به رسمیت می شناختند. اکثر ایرانیان در مورد روابط عشقی و جنسی فکر می کنند اینکه خودشان به کسی علاقه داشته باشند، برای از سر گیری یا ادامه ی یک رابطه کافی ست. شاید در حرف به این رسیده باشند، ولی در عمل نفهمیده اند که رابطه بین دو انسان باید دوطرفه باشد.
وقتی به کسی علاقمند می شوند، صدها بار به طرف پیشنهاد می دهند و با اینکه طرف صدها بار بهشان مستقیما جواب رد می دهد، باز هم ول کن قضیه نیستند و نمی خواهند قبول کنند که طرف مقابل علاقه ای به از سرگیری رابطه با آنها ندارد. شما این مشکل را با اروپای غربی ها ندارید یا خیلی کمتر دارید، طوری که به چشم نمی آید. وقتی ببیننند شما علاقه ای به ایجاد رابطه ندارید، سریع دست از سرتان برمی دارند. ولی ایرانیان فکر می کنند اصرار و پافشاری دائمی منجر به "تسلیم شدن" شما خواهد شد. بگذریم از اینکه رابطه ای که در نتیجه ی "تسلیم شدن" و نه به دلیل خواست واقعی شما ایجاد شده باشد، هیچ ارزشی ندارد.
در مورد قطع رابطه هم وضع بهتر که نیست هیچ، شاید بدتر هم باشد. به سختی قبول می کنند که طرف مقابل دیگر تمایلی به ادامه ی رابطه ندارد، حالا به هر دلیلی. به هزار ترفند روی می آورند تا به خیال خودشان بتوانند رابطه را حفظ کنند. اصلی ترین ابزارشان هم پافشاری بر ادامه ی رابطه است و فکر می کنند اگر به روی خودشان نیاورند که طرف مقابل دیگر آن رابطه را نمی خواهد، وضع عوض خواهد شد.
خلاصه اینکه با این فرهنگی که ما داریم، عجیب هم نیست که هنوز اندر خم یک کوچه مانده ایم! خدا یه عقلی به همه ی ما بدهد! کمی پول هم روش، مانعی ندارد!
این عکس هم برایم ایمیل شده. زیاد به موضوع این یادداشت ربطی ندارد، ولی خب به موضوع کلی روابط عشقی و جنسی بر می گردد. به نظرم نوشته ی رو ماشین اش خیلی بامزه است: "محکوم به تنهایی، ولی بی گناه"!
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر