دوشنبه، فروردین ۱۵، ۱۳۹۰

هرمس -تفکر تقلیلی به «طلا در مس» به چشم سوءظن می نگرد


تفکر تقلیلی به «طلا در مس» به چشم سوءظن می نگرد
هرمس
http://www.iranglobal.info/I-G.php?mid=2-65984

این نگاه تقلیلی در نمی یابد که اگر کسی گفت این یا آن کتاب یا شخصیت در این یا آن حوزه قابل توجه است به این معنی نیست که در حوزه دیگر هم معتبر است. و اگر کسی گفت که «انجیل» یا «تورات» تاریخ ساز و تمدن ساز بوده است به این معنی نیست که حتما این تاریخ و تمدن هم مظهر انسانیت بوده است. تفکر تقلیلی به «طلا در مس» به چشم سوءظن می نگرد زیرا از اهل تفکیک نیست. و هنوز به دنبال خیر یا شر می گردد. و این فقط به این کتاب سوزان هم محدود نیست. نگاه خیر یا شرّی نیاز به بازتولید «غیر» دارد؛ «غیر و غیریتی» که سراسر ابتذال و پستی و پلشتی است تا پاکی و معصومیت محض خود را جشن بگیرد. «من می سوزانم، پس هستم» خط بطلان است بر «من می اندیشم، پس هستم». این همان نگاه مرده باد! زنده باد! است

نگاهی انتقادی به این سبک برخوردها حاکی از آن است که نگاه تقلیلی کماکان بر ذهنیت فرهنگی حکمفرما است. از ویژگی های این نگاه نیز فروکاستن امور چندوجهی به یک وجه است. مطلق نگری نیز کار و خوراک اوست. سوای این، نگاه تقلیلی، تحلیلی نیز نیست بلکه در اصل داوری ارزشی است. به طبع داوری ارزشی و نگاه تحلیلی برهم اثر گذارند اما یکی نیستند. نگاه تقلیلی، نگرش خیر یا شر است و اهل تامل در سایه-روشن ها نیست و با نگاه تفکیکی بیگانه است.

اگر شخصی از اهمیت ادبی یک کتاب سخن می گوید یا از نقش یک کتاب یا شخصیت در تاریخ و فرهنگ، بی این که نخست به داوری ارزشی بنشیند بلکه از آن چه روی داده خبر دهد؛ نگاه تقلیلی صرف ذکر ماوقع را دال بر تائید می انگارد و حماسه آفرینی می کند. او چه بسا درنیابد که همین واکنش های تند و عصبی اما قابل فهم؛ بیانگر آن است که هنوز با این واقعه درگیر است و از آن رهائی نیافته است. اما چون کماکان در سایه یِ همان استبداد و فرهنگ استبدادی که او با آن به قطع در پیکار است، خانه دارد، افشره نگاه بسته را که همان نگاه تقلیلی است در خورجین ذهن خود به همراه دارد، حتا آن زمان که دعوی نگاه ضداستبدادی دارد. و افسوس که درنمی یابد که دوبُنی استبداد-ضداستبداد، آزادی نیست.

باری، بُن انگاره نگرش تقلیلی سترونی نقد است، درهمتافتگی و تودرتو بودن لایه های نقد را برنمی تابد زیرا از جنّم نفی است و در زِیّ امتناع از تفکر برج و بارو ساخته است. مقابله به مثل است و شیفته یِ ویرانگری هر آن چه که او با آن مخالف است. او تولید و بازتولید و نیمه یِ دیگر همان امری است که شایسته و بایسته بود موضوع نقد او گردد. اما او متاثر از برابرایستای خود است و از فاصله گرفتن با موضوع که پیش شرط اندیشیدن است، ناتوان است. بیرون و درون او همان گود است. سلوک او کماکان وصل و فنا است و نیاز به خودی و غیرخودی و دشمن دارد تا خود را تعریف کند و بازیابد.

از این روی است که این نگاه تقلیلی در نمی یابد که اگر کسی گفت این یا آن کتاب یا شخصیت در این یا آن حوزه قابل توجه است به این معنی نیست که در حوزه دیگر هم معتبر است. و اگر کسی گفت که «انجیل» یا «تورات» تاریخ ساز و تمدن ساز بوده است به این معنی نیست که حتما این تاریخ و تمدن هم مظهر انسانیت بوده است. تفکر تقلیلی به «طلا در مس» به چشم سوءظن می نگرد زیرا از اهل تفکیک نیست. و هنوز به دنبال خیر یا شر می گردد. و این فقط به این کتاب سوزان هم محدود نیست. نگاه خیر یا شرّی نیاز به بازتولید «غیر» دارد؛ «غیر و غیریتی» که سراسر ابتذال و پستی و پلشتی است تا پاکی و معصومیت محض خود را جشن بگیرد.

«من می سوزانم، پس هستم» خط بطلان است بر «من می اندیشم، پس هستم». این همان نگاه مرده باد! زنده باد! است.

برگرفته از : کامنت برگزیده از صفحه شما

انتشار از: کیانوش توکلی


iran#

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ