سام قندجی
http://www.ghandchi.com/437-GeographyEng.htm
ماجراي کارتون هاي نشريه دانمارکي [http://en.wikipedia.org/wiki/Jyllands-Posten] و غضب اسلامي درباره آنها چيز تازه اي نيست. از گروگان گيري در سفارت آمريکا در تهران تا ماجراي سلمان رشدي [https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/366-Khamenei.htm] و ترورهاي مخالفين جمهوري اسلامي در اروپا تا يازدهم سپتامبر در آمريکا و گروگانگيري ها و سربريدن ها در عراق، مردم ايران و ساير نقاط جهان از زمان انقلاب اسلامي ايران [https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/355-Iran1357.htm] تاکنون، هر از چندگاهي، شاهد زبانه کشيدن آتش غضب اسلامی بوده اند، و هميشه هم ادعاي رهبران اسلامگرا اين است که همه اين ها مقابله با ظلمي است که بر اسلام ميرود، يا به عبارت ساده تر تبعيض هائي است که بر مسلمانان رفته و ميرود.
قبلاً توضيح دادم که بنظر من مسأله فقط اسلامگرائي افراطي نيست [https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/430-IslamicExtremism.htm] و لازم به تکرار نيست. آيا دليل واقعي اين ماجرا ها تبعيضات عليه مسلمانان است؟ بنظر من نه. بنظر من دليل همه اين اعمال را شخص آيت الله خميني بهتر از هر کسي بارها در سخنانش تکرار کرد، و آنهم اينکه از نظر رهبران اسلامگرا "اسلام در خطر است" و آنان از اين موضوع هراسناکند و لازم ميدانند که قدرت اسلام را مرتباً ثابت کنند. در گذشته هم توضيح دادم [https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/380-UNIslamism.htm] که هدف همه اعمال بالا توسط اسلامگرايان ياد آور قرباني کردن انسانهاي بي گناه توسط کاهنان آزتک در اواخر آن تمدن کهن قاره آمريکا است، که با هدف نشان دادن بقاي *قدرت* آن آئين و ايجاد رعب و وحشت در کساني بود که ممکن بود تصور پايان آن به ذهن شان خطور کند.
آيا اسلام در خطر است؟ پاسخ هم نه و هم آري است. آيا مانند زماني که بسياري از روشنفکران جهان از هر مذهبي رويگردان شده و کمونيست و لامذهب شده بودند يا به قول رهبران اسلامي بي خدا شده بودند، امروز اسلام با چنين شرايطي روبروست؟ بنظرمن نه. در واقع امروز مسأله رويگرداني روشنفکران از مذهب بطور کلي، و اسلام بطور اخص، اصلاً موضوع خيلي پر اهميتي در دنيا نيست. اما در عين حال پاسخ آري است، يعني خطري اسلام را تهديد ميکند، هرچند اساساً از سوي روشنفکران نيست، و در کل جامعه است، با اين تذکر که در عين حال فقط خطر براي اسلام نيست، بلکه منفعت هم هست، که رهبران اسلامگرا فراموش ميکنند همانطور که توضيح خواهم داد.
يعني اگر در زماني اسلامگرايان از امثال احمد کسروي [https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/153-Kasravi.htm] در ايران احساس خطر ميکردند، و فتواي قتل آنها را صادر ميکردند، ديگر امروز آنچه از نظر خطر برای اسلام مطرح است، از سوي مردم عادي است، که يک مذهب را ترک ميکنند، و گرايش معنوي ديگري را مي پذيرند، و لزوماً ترک مذهب هم نميکنند، و بي خدا هم نميشوند، مثلاً مسلماني مسيحي ميشود، يا يکي ديگرنظير توماس جفرسون دئيست ميشود، به اين معني که به خدا اعتقاد دارد، ولي از هيچ مذهب معيني پيروي نميکند، يا يکي ديگر زردشتي ميشود، و يا مسيحي اي به پذيرش هندوئيسم يا بودائيسم ميرسد، يهودي اي به مسيحيت ملحق ميشود، مسلماني به بهائيت ميپيوندد، و يا مسيحي اي به اسلام ايمان مياورد.
يعني سياليت مذهبي و ايدئولوژيک در ميان مردم مختص مسلمانان امروز نيست، هرچند اسلام در اين مورد حساس تر است، و دليلش را هم بسياري پژوهشگران توضيح داده اند، يعني اسلام تجربه رفرم مذهبي را که در مسيحيت طي چند قرن تجربه کرده، نداشته است!
بنطر من جغرافياي مذاهب در جهان در حال دگرگوني کامل است و نظير دوران بخبندان هاي کره زمين، اين تحول بنيادي سيماي معنوي کره زمين و ساکنانش را سريعاً در حال تغيير دادن است. علت اصلي اين تغيير هم رشد گلوباليسم در جهان است. اگر دقت کنيم مذاهب اصلي جهان در مناطق معين دنيا بشکل جغرافيائي از هم جدا ميشوند و علت اين امر هم اين است که اين مذاهب اصلی در عصر کشاورزي جامعه بشر تکامل يافتند، و با پايان جامعه کشاورزي يعني اواخر قرون وسطي ديگر جهان را بين خود تقسيم کرده بودند. حتي جمعيت هاي کوچک مذهبي-قومي نظير ارامنه جلفاي اصفهان که به دليل اقتصادي از ارمنستان به آنجا توسط شاه عباس کوچ داده شدند، در يک محل جغرافيائي معين زندگي ميکنند.
نقل و انتقال هاي مردم متعلق به مذاهب مختلف در جامعه فراصنعتي شکل ديگري دارد و امروز يک مسلمان ايراني يا يک ژاپني بودائي در يک نقطه آمريکا، ممکن است در ميان صدها خانواده مسيحي زندگي کند، و بجز اقوامي مانند چيني ها در آمريکا، اکثر اقوام بدنبال ايجاد محله هاي جغرافيائي معين از مهاجرين خود در نقاط مختلف دنيا هم نيستند، و در نتيجه با وجود کوششهاي مسلمانان و بودائي ها و هندوهاي مهاجر در ايجاد مسجد و معبد و حتي کوشش براي جلب مردم بومي نقاطي که به آنجا مهاجرت کرده اند، باز هم شاهد سياليت مذهب و معنويت هستيم، و با آنکه اين مذاهب خود پيروان جديدي در سرزمين هاي تازه براي خود بدست ميآورند، ولي هنوز روي ديگر همين سکه که خروج کودکانشان و ديگر همراهانشان به مذاهب و انديشه هاي ديگر در اين محيط پلوراليستي است، برايشان براحتي قابل قبول نيست!
در واقع در دوران عصر صنعتي، اساساً دولت هاي ملي شکل گرفتند، که محورشان اقوام اصلي ساکن نقاط معين جغرافيائي جهان بودند، و در نتيجه ترکيب مذهبي مناطق مختلف تغيير چنداني نکرد، هر چند معتقدين به يک مذهب در عصر مدرن ممکن بود بين دولت هاي ملي متعددي تقسيم شوند.
به اين صورت در عصر مدرن صنعتي همگوني مذهبي جغرافيائي جوامع، تقويت هم شد، و در مناطقي هم نظير آمريکا شکل گيري دولت ملي مدرن همزمان با به اوج رسيدن مذهب پروتستانيسم در اين ناحيه از جهان شد، منطقه اي که حتي سابقه ماقبل صنعتي مسيحيت در خود نداشت. اما وضعيت در عصر فراصنعتي ديگرگونه است، و با رشد گلوباليسم، ترکيب قومي مناطق مختلف جهان شديداً در حال امتزاج اقوام و پيشينه هاي مذهبي مختلفي است، که قبلاً ساکن در نقاط جغرافيائي گوناگون بوده اند.
اگر در گذشته استثنائاتي نظير آوردن برده از آفريقا به آمريکا باعث بوجود آمدن ترکيب هاي قومي در نقاطي نظير ايالات جنوبي آمريکا شد، و تازه بيشتر هم بصورت محله هاي معين در داخل شهر ها و مزارع بود، امروز حرکت انسانهاي متعلق به اقوام و مذاهب مختلف به نقاط مختلف جهان، بسيار فردي انجام ميشود، و اشکال حرکت جمعي مهاجرت به نقطه جغرافيائي تازه اي، نظير اوائل تاريخ آمريکا، واقعيت امروز نيست، آنگونه که مثلاً جمعيت بزرگي از پروتستانهاي آلمان به کشتي مينشستند، و به منطقه جغرافيائي معيني مثلاً در تکزاس آمريکا مهاجرت ميکردند.
در نتيجه گلوباليسم با خود رشد سياليت مذهبي و قومي را به ارمغان آورده است و حتي امتزاج اقوام و پيروان مذاهب مختلف در درون مرزهاي ملي را افزايش داده است.
بنظر من بيش از آنکه مشکل تبعيض هاي مذهبي و قومي در ميان ساکنين جديد مسأله باشد، نگراني رهبران مذهبي و قومي از در خطر ديدن موجوديت مذهب و قوم خود است، که علت بسياري از تنش هاي موجود است، و در نتيجه حل مسأله فقط در رفع تبعيض نسبت به مسلمانان نيست، و بايستي تأکيد برروي قبول اين اصل توسط رهبران مذهبي باشد، که در آينده بسياري از آنها که مسلمان زاده شده اند مذهب خود را عوض خواهند کرد، و نه لزوماً بخاطر دشمني ورزيدن با اسلام، همانگونه که بسياري ديگر هم از مذاهب ديگر بريده و به اسلام خواهند گرويد، و که لزوماً بخاطر دشمني با مذهب قبلي شان نيست. اين تحول ناشي از خصلت امتزاج گلوبال مردم مختلف با پيشينه هاي مذهبي گوناگون است.
آنهائي هم که تصور ميکنند دليل خروج مسلمانان از اسلام سکولاريسم است، و با سکولاريسم دشمني ميورزند سخت در اشتباهند. اتفاقاً در ايران اسلامي دو دهه گذشته، تعداد بيشتري مذهب اسلام را ترک کرده اند، تا در ترکيه سکولار. مسأله همانطور که اشاره کردم به کل تغيير ساختاري جهان بستگي دارد و اينکه ما در جهاني زندگي ميکنيم که وسائل ارتباط جمعي اين را ممکن کرده اند که کسي در يک نقطه جهان بنشيند و با ديگراني از مذاهب و انديشه هاي گوناگون در فضاي اطلاعاتي چه از طريق راديو، تلويزيون و چه کامپيوتر مرتبط باشد.
اين واقعيت دنياي گلوبال آينده است و قوانين ارتداد را که بسياري از اسلامگرايان براي ايجاد وحشت از تغييرات دنياي فراصنعتي و در نفي اين سياليست تشديد ميکنند، ميبايست توسط رهبران اسلامي باطل اعلام شوند، وگرنه اين واقعيت سياليت معنوي گلوبال، از يکسو با تغيير تمايلات معنوي مسلمان زادگان آنها را به اختفاي احساسات مذهبي واقعي شان خواهد کشيد، و از سوي ديگر باعث افزايش رشد تنفر ميان مسلمانان و پيروان مذاهب ديگر خواهد شد.
آنچه در پايان ميخواهم تأکيد کنم اين است که تحول گلوبالي که ذکر ميکنم چند قرن طول نخواهد کشيد. طبق ارزيابي آينده نگر معروف ري کورزويل در کتاب جديدش بنام يکتائي انفصالي که قبلاً درباره اش نوشتم [https://p9.secure.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/423-Singularity.htm] تحول بشريت در قرن بيست و يکم معادل 20000 سال خواهد بود. يعني در عرض 100 سال در قرن کنوني که ما هستيم، معادل 10 برابر همه تحول دوهزار سال تاريخ مذاهب اصلي گذشته، دنيا بجلو خواهد رفت. اين موضوع درباره همه عقايد و افکار مطرح است، چه معنوي و چه عرصه هاي ديگر زندگي بشر.
مثلاً در عرصه سياست، فاصله ما از زمان مصدق، به اندازه فاصله مصدق از زمان کورش است. اين معناي حرکت با شتاب تصاعد هندسي در جامعه بشريت است، و تحول جاري به اينگونه بايستي در دنياي گلوبال امروز درک شود، که معناي *گذشته* اساساً عوض شده است . اگر دوران درشکه و ايحاد راه هاي مال رو چندين قرن طول کشيد تا در اقصي نقاط دنيا گسترش يابد، براي توسعه اتومبيل و ايجاد جاده ها در دنيا صد سال هم زياد بود، و براي کامپيوتر و همه جاگير شدن اينترنت يک دهه کافي بوده است. اين موضوعي است که رهبران مذهبي و سياسي امروز بايستي درک کنند، وگرنه با درک عصر کشاورزي و عصر صنعتي خود، يا جهان گلوبال عصر فراصنعتي را به خاک و خون خواهند کشيد و يا آنکه خود را نابود ميکنند، که هردو حالت ميتواند فاجعه اي مصيبت بار براي بشريت باشد.
به اميد قبول سياليست معنوي در ميان پيروان همه اديان در دنياي گلوبال،
سام قندچي، ناشر و سردبير
ايرانسکوپ
21 بهمن 1384
February 10, 2006
متن مقاله به زبان انگليسي:
http://www.ghandchi.com/437-GeographyEng.htm
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر