محکوميت طبرزدی نشان توانايی نيست که درماندگی است!
کوروش گلنام
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/111623.php
بيدادگاه حکومت اسلامی، آزاده ای چون طبرزدی را محکوم به نه سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق نمود.
فرمانروايان کودتاچی در ايران می پندارند چنين بيدادگری ها در باره آزاده ای چون او که تنها بزه و کار ناراستش همين آزادی خواهی وزبان گويا وافشاگرش عليه ستم گری و پای مال نمودن حق انسانی خود و ديگر هم ميهنانش بوده است، نشان از توانايی، دادگری و تزلزل ناپذيری حکومت آنان دارد! قدرت، پول و مقام جون موريانه ای در چوب، وجدان و حس انسانی آقايان را نابود کرده است. به راستی اين خود باختگان چه پاسخی دارند که سی سال با "خون شهدا" چهره شسته و نما سازی کرده اند و هر روز به زبان نيرنگ، بارها خود را مديون از جان گذشتگی آنان دانسته اند ولی با فرزند برومندی از خانواده همين شهيدان که در جنگ دو + شش دو برادر از دست داده، خود نيز سال ها در جنگ شرکت داشته و آسيب ديده است، چنين رفتاری داشته و چنين حکمی برای او صادر کرده اند؟
از زبان خودطبرزدی درباره شرکت خود وبرادرانش درجنگ بخوانيد:
"من هيچ گاه عضو «تشکيلات بسيج» نبودم بلکه، مثل ميليون ها پير و جوان ديگر ايرانی، چند نوبت داوطلبانه در جنگ شرکت کردم[سال های ۶۰ تا ۶۵]. اما در آن زمان هر کس که عضو سپاه و ارتش نبود، ولی به صورت داوطلب به جبهه می رفت، بسيجی خطاب می شد. من نيز از اين دست بسيجی ها بودم که به محض اينکه از جبهه برمی گشتم، ديگر بسيجی نبودم. بعبارت ديگر، بسيجی بودن من با سه بار شرکت در جنگ و ترکش خوردن مترادف بود و هيچ ارتباطی با تشکيلات بسيج نداشت و من حتی برای يک ساعت هم عضو هيچ يک از تشکل های از اين دست نبوده ام. فعاليت من هميشه در حوزۀ مسايل سياسی- فرهنگی و در چارچوب انجمن های دانشجويی بود"
در باره برادارانش چنين می گويد:.
"يکی از برادرانم در ۲۰ مهر ماه ۱۳۵۹، يعنی درست ۲۰ روز از جنگ در پل «مارد» آبادان و هنگام نبرد با متجاوزان عراقی، کشته شد و برادر ديگرهم در سال ۱۳۶۲ در همان آبادان جان خود را از دست داد"
سال ها پس از جنگ، انديشه پويا و وجدان بيدار وآگاه طبرزدی، ديگر به او اجازه نمی دهد که چشم بر روی ناراستی ها، ستم گری ها، دروغ پردازی ها و ويرانگری ها بسته و هم چنان از حکومت جانب داری کند. بنا بر اين او به يکی از اثر گذار ترين شخصيت ها در جنبش دانشجويی تبديل شده و و از سال های ۷۶ـ ۱۳۷۵ تا کنون، ديگر نتوانسته اند زبان افشا گرش را با وجود همه فشارها، به زندان کشاندن هاو ايجاد سختی ها وتنگناهای فراوان برای او و خانواده او، خاموش کنند.
آقايان چه پاسخی دارند که سال ها با او وخانواده او، کسی که نخست از پشتيبانان آنان بوده و پس از آغاز بيداری ودوری از سياست های ويرانگر آنان، تنها جنگ افزار برنده اش زبان و قلمش بوده است و هميشه راه مسالمت را بر گزيده است، سال ها چنين ستمگرانه رفتار کرده اند؟
ويژگی
يکی از مهمترين ويزگی های طبرزدی، دگرگونی گام به گام درانديشه، منش، روش و پيش رفتن او در راه راستی ودرستی است. ساده نيست که از يک باورمند سخت حکومتی، شرکت کننده و آسيب ديده در جنگ با از دست دادن دو برادر در راه آرمان ها ی آن روزگار خود، به يکی از سر سخت ترين منتقدان حکومت بدل شدن ! مهم تر از اين ولی انتقاد از خود طبرزدی و بر خورد به گذشته و اشتباه های خود به زبانی روشن و گويا است! کاری که بسياری از رهبران سازمان های سياسی مخالف حکومت هنوز نيز پس از سی سال انجام نداده اند! دليری می خواهد. ساده نيست که يک باورمند به حکومت اسلامی، چنان پويايی، پرسش گری، کاوش گری، راستی جويی وراستی خويی از خود نشان دهد که امروز نه تنها به افشاگر سر سخت ستم گری های حکومت بدل شود که در ميان اين آدم خواران، به روشنی خواستار جدايی دين ومذهب از حکومت وقدرت (حکومتی سکولار)و برپايی دموکراسی در ايران شده و در اين راه همه گونه سختی وفشار را نيز به جان بخرد.
اتهام های بی پايه
با اتهام های بی پايه و کليشه ای که مد روز و پا پوش شناخته شده فرمانروايان "اسلام ناب محمدی" است، با حکم ستم گرانه ای که بر همين مبنای پوچ ودروغين در بيدادگاه حکومت اسلامی برای او صادر کرده اند، با دفاع جانانه او در اين بيدادگاه(تا آنجا که امکان داشته است) و گفتن از ناراستی ها و نادرستی های حکومت و گفتن ازحق زيست، زندگی وآزادی همه شهروندان ايران، با سر خم نکردن او در برابر کسانی که اتفاقن خود ورهبرانشان متهم به جنايت و آتش افروزی در گستره نه تنها ايران که در جهان هستند، نام طبرزدی درتاريخ مبارزه ايرانيان برای آزادی پر رنگ تر و چهره ونام حکومت اسلامی و فرمانروايان دروغ پرداز آن ننگين تر شد. همه آزادی خواهان ايران وجهان در کنار طبرزدی و خانواده گرامی و سختی کشيده او هستند. با پايداری کسانی چون طبرزدی، آينده ايران روشن تر می نمايد.
آيا هنر است و نشانی بر توانايی که حکومتی در کمال بی قانونی و قلدری، انسانی مسالمت جو را به اتهام هايی پوچ و واهی به بند کشيده، زير فشار وشکنجه قرار داده، امکان دفاع قانونی را از او گرفته، حتادو تن از وکيل های گرامی ای که وکالت او را داشته اند، نسرين ستوده و محمد اوليايی فر که هر دو از آزادگان سر افراز ايران هستند را به زندان انداخته، بيدادگاهی غير علنی در پشت درهای بسته، بی وجود هيئت منصفه و خبرنگاران ورسانه های مستقل تشکيل داده و حکمی چنين ضد انسانی صادر کرد؟ چنين است که بايد گفت: محکوميت طبرزدی، نشان توانايی حکومت نيست که واژگونه آن، نشان درماندگی و زبونی اوست در برابر يک تن آزادی خواه با دستانی بسته و بی هيچ امکان قانونی برای نشان دادن پوچی اتهام ها و دروغ پردازی ها!
کوروش گلنام
http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/111623.php
بيدادگاه حکومت اسلامی، آزاده ای چون طبرزدی را محکوم به نه سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق نمود.
فرمانروايان کودتاچی در ايران می پندارند چنين بيدادگری ها در باره آزاده ای چون او که تنها بزه و کار ناراستش همين آزادی خواهی وزبان گويا وافشاگرش عليه ستم گری و پای مال نمودن حق انسانی خود و ديگر هم ميهنانش بوده است، نشان از توانايی، دادگری و تزلزل ناپذيری حکومت آنان دارد! قدرت، پول و مقام جون موريانه ای در چوب، وجدان و حس انسانی آقايان را نابود کرده است. به راستی اين خود باختگان چه پاسخی دارند که سی سال با "خون شهدا" چهره شسته و نما سازی کرده اند و هر روز به زبان نيرنگ، بارها خود را مديون از جان گذشتگی آنان دانسته اند ولی با فرزند برومندی از خانواده همين شهيدان که در جنگ دو + شش دو برادر از دست داده، خود نيز سال ها در جنگ شرکت داشته و آسيب ديده است، چنين رفتاری داشته و چنين حکمی برای او صادر کرده اند؟
از زبان خودطبرزدی درباره شرکت خود وبرادرانش درجنگ بخوانيد:
"من هيچ گاه عضو «تشکيلات بسيج» نبودم بلکه، مثل ميليون ها پير و جوان ديگر ايرانی، چند نوبت داوطلبانه در جنگ شرکت کردم[سال های ۶۰ تا ۶۵]. اما در آن زمان هر کس که عضو سپاه و ارتش نبود، ولی به صورت داوطلب به جبهه می رفت، بسيجی خطاب می شد. من نيز از اين دست بسيجی ها بودم که به محض اينکه از جبهه برمی گشتم، ديگر بسيجی نبودم. بعبارت ديگر، بسيجی بودن من با سه بار شرکت در جنگ و ترکش خوردن مترادف بود و هيچ ارتباطی با تشکيلات بسيج نداشت و من حتی برای يک ساعت هم عضو هيچ يک از تشکل های از اين دست نبوده ام. فعاليت من هميشه در حوزۀ مسايل سياسی- فرهنگی و در چارچوب انجمن های دانشجويی بود"
در باره برادارانش چنين می گويد:.
"يکی از برادرانم در ۲۰ مهر ماه ۱۳۵۹، يعنی درست ۲۰ روز از جنگ در پل «مارد» آبادان و هنگام نبرد با متجاوزان عراقی، کشته شد و برادر ديگرهم در سال ۱۳۶۲ در همان آبادان جان خود را از دست داد"
سال ها پس از جنگ، انديشه پويا و وجدان بيدار وآگاه طبرزدی، ديگر به او اجازه نمی دهد که چشم بر روی ناراستی ها، ستم گری ها، دروغ پردازی ها و ويرانگری ها بسته و هم چنان از حکومت جانب داری کند. بنا بر اين او به يکی از اثر گذار ترين شخصيت ها در جنبش دانشجويی تبديل شده و و از سال های ۷۶ـ ۱۳۷۵ تا کنون، ديگر نتوانسته اند زبان افشا گرش را با وجود همه فشارها، به زندان کشاندن هاو ايجاد سختی ها وتنگناهای فراوان برای او و خانواده او، خاموش کنند.
آقايان چه پاسخی دارند که سال ها با او وخانواده او، کسی که نخست از پشتيبانان آنان بوده و پس از آغاز بيداری ودوری از سياست های ويرانگر آنان، تنها جنگ افزار برنده اش زبان و قلمش بوده است و هميشه راه مسالمت را بر گزيده است، سال ها چنين ستمگرانه رفتار کرده اند؟
ويژگی
يکی از مهمترين ويزگی های طبرزدی، دگرگونی گام به گام درانديشه، منش، روش و پيش رفتن او در راه راستی ودرستی است. ساده نيست که از يک باورمند سخت حکومتی، شرکت کننده و آسيب ديده در جنگ با از دست دادن دو برادر در راه آرمان ها ی آن روزگار خود، به يکی از سر سخت ترين منتقدان حکومت بدل شدن ! مهم تر از اين ولی انتقاد از خود طبرزدی و بر خورد به گذشته و اشتباه های خود به زبانی روشن و گويا است! کاری که بسياری از رهبران سازمان های سياسی مخالف حکومت هنوز نيز پس از سی سال انجام نداده اند! دليری می خواهد. ساده نيست که يک باورمند به حکومت اسلامی، چنان پويايی، پرسش گری، کاوش گری، راستی جويی وراستی خويی از خود نشان دهد که امروز نه تنها به افشاگر سر سخت ستم گری های حکومت بدل شود که در ميان اين آدم خواران، به روشنی خواستار جدايی دين ومذهب از حکومت وقدرت (حکومتی سکولار)و برپايی دموکراسی در ايران شده و در اين راه همه گونه سختی وفشار را نيز به جان بخرد.
اتهام های بی پايه
با اتهام های بی پايه و کليشه ای که مد روز و پا پوش شناخته شده فرمانروايان "اسلام ناب محمدی" است، با حکم ستم گرانه ای که بر همين مبنای پوچ ودروغين در بيدادگاه حکومت اسلامی برای او صادر کرده اند، با دفاع جانانه او در اين بيدادگاه(تا آنجا که امکان داشته است) و گفتن از ناراستی ها و نادرستی های حکومت و گفتن ازحق زيست، زندگی وآزادی همه شهروندان ايران، با سر خم نکردن او در برابر کسانی که اتفاقن خود ورهبرانشان متهم به جنايت و آتش افروزی در گستره نه تنها ايران که در جهان هستند، نام طبرزدی درتاريخ مبارزه ايرانيان برای آزادی پر رنگ تر و چهره ونام حکومت اسلامی و فرمانروايان دروغ پرداز آن ننگين تر شد. همه آزادی خواهان ايران وجهان در کنار طبرزدی و خانواده گرامی و سختی کشيده او هستند. با پايداری کسانی چون طبرزدی، آينده ايران روشن تر می نمايد.
آيا هنر است و نشانی بر توانايی که حکومتی در کمال بی قانونی و قلدری، انسانی مسالمت جو را به اتهام هايی پوچ و واهی به بند کشيده، زير فشار وشکنجه قرار داده، امکان دفاع قانونی را از او گرفته، حتادو تن از وکيل های گرامی ای که وکالت او را داشته اند، نسرين ستوده و محمد اوليايی فر که هر دو از آزادگان سر افراز ايران هستند را به زندان انداخته، بيدادگاهی غير علنی در پشت درهای بسته، بی وجود هيئت منصفه و خبرنگاران ورسانه های مستقل تشکيل داده و حکمی چنين ضد انسانی صادر کرد؟ چنين است که بايد گفت: محکوميت طبرزدی، نشان توانايی حکومت نيست که واژگونه آن، نشان درماندگی و زبونی اوست در برابر يک تن آزادی خواه با دستانی بسته و بی هيچ امکان قانونی برای نشان دادن پوچی اتهام ها و دروغ پردازی ها!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر