یکشنبه، مهر ۲۵، ۱۳۸۹

رأی دادگاه مهندس طبرزدی: تراژدی يا کمدی


رأی دادگاه مهندس طبرزدی: تراژدی يا کمدی
سام قندچی
http://www.ghandchi.com/640-TabarzadiVerdict.htm

اگر متن رأی دادگاه مهندس طبرزدی را نخوانده ايد، لطفاً پيش از مطالعه اين نوشتار حتماً مطالعه کنيد (1).

هدف توصيه ام نيز اين نيست که شما را از تراژدی تازه ای که محکوم کردن يکی از بهترين فرزندان ايرانزمين است، يعنی شخصيتی که شايستگی رياست جمهوری اين ملک را دارد و نه سپری کردن عمر در زندان جمهوری اسلامی ايران، مطلع کنم (2).

اتفاقاً هدفم از دعوت شما به مطالعه متن رأی دادگاه مهندس طبرزدی اين است که گرچه وی متحمل زندان و شکنجه می شود اما اين حکم آنقدر فکاهی است که ملت ايران می تواند بعد از 30 سال که از سوی اين رژيم از نعمت شادی محروم شده است، به اين مضحک ترين جوکی که در 30 سال گذشته ساخته شده است بخندد بويژه آنکه اين جوک را نه مردم، نه مخالفين، بلکه خود قاضی جمهوری اسلامی، به رشته تحرير درآورده است.

جوک مفصلی است اما خنده دارترين بخش آن اين جمله است که قاضی می گويد آقای طبرزدی به "دو سال حبس تعزيری به جهت توهين به مقام معظم رهبری" محکوم شده است.

بر هيچکس پوشيده نيست که آقای طبرزدی فرد بسيار مؤدبی است و با بزرگترين مخالفين خود نيز با احترام سخن می گويد اما اکثريت مردم ايران بويژه وقتی موضوع سران حکومت های استبدادی مطرح است نه تنها ادب را از دست می دهند بلکه جملاتی می گويند که شرم است در اينجا نوشته شود. حالا اگر توهين به آقای خامنه ای جرم است بايد چند نفر از 70 ميليون نفر جمعيت ايران را به زندان فرستاد. مطمئنم خود قاضی دادگاه نيز ميداند که ارقام مجرمين ميليونها نفر است. اگر آقای طبرزدی بابت اين موضوع 2 سال زندان گرفته است، آيا اکثريت بزرگی از مردم ايران نيز قرار است زندانی شوند. آيا انقدر زندان در ايران برای ميليونها نفر وجود دارد؟ بگذريم که کل ايران به يک زندان بزرگ تبديل شده است و مرد و زن و کودک همه در زندان هستند و آن اکثريت بزرگی که صبح و شب توهين های ناجور به آقای خامنه ای می کنند لازم نيست که نگران باشند چرا که با هم سلولی های خود در زندان بزرگ ايران به سر می برند.

مضحک بودن حکم دادگاه به اين بخش که دوسال از محکوميت 9 سال و 74 ضربه شلاق وی را شامل می شود، محدود نيست. اما خوانندگان می توانند خود متن رأی دادگاه را بخوانند و ببينند که همه آنچه عليه حشمت الله طبرزدی ذکر شده است در مورد همه مردم ايران صادق است و در نتيجه واقعاً اين رأی هم تراژدی است و هم کمدی.

ممکن است تعجب کنيد اما بحث اصلی اين نوشتار نه درباره رأی دادگاه مهندس طبرزدی است و نه درباره نقض حقوق بشر در ايران است.

فعالين و سازمان های حقوق بشر هزاران بار بهتر از اين نوشتار حق مطلب را هر روز و هر شب در مورد وضع حقوق بشر در ايران بيان می کنند و در حد توان خود نيز از همه آن تلاشها حمايت کرده و ميکنم. اما در اين نوشتار می خواهم اتفاقاً به گرفتاری خود جمهوری اسلامی ايران برخورد کنم که در واقع با ضرب و شتم امثال حشمت طبرزدی و مصطفی تاجزاده و يا نسرين ستوده و شيوا نظرآهاری بيشتر در گرداب خود ساخته فرومی رود و منظورم ابداً توهين به جمهوری اسلامی يا دادن شعار نيست بلکه می خواهم نشان دهم که دستگاه های امنيتی جمهوری اسلامی در درک واقعيت روبروی خود، عاجز شده اند.

اگر اپوزيسيون سياسی ايران در يک هفته بعد از آغاز جنبش سبز به حق بايد از آيت الله خامنه ای برای انتقال موضوع مشروعيت رژيم به خيابانها تشکر کند (3)، امروز شايد بايد پای آيت الله خامنه ای را هم ببوسد. اميدوارم اين جمله نيز حمل بر توهين به آقای خامنه ای نشود. تا آنجا که ديده می شود آيت الله مصباح يزدی نيز سعی داشتند پای آقای خامنه ای را ببوسند. البته در مورد خانم ها نميدانم که اجازه چنين کاری را دارند يا نه. اگر ندارند، در انصورت جمله خود را فقط به مردها در اپوزيسيون محدود کنيم که مبادا فردا در دادگاهی اين نوشته نيز حمل بر توهين به مقام رهبری شود و بگويند که اينجا توصيه بوسه نامحرم بر پای آقای خامنه ای شده است. اما راستی اگر توهين انقدر بد است چرا آقای احمدی نژاد در آمريکا که به هرکسی توهين کرد از نظر اين قاضی محترم نبايد در آمريکا زندانی می شد؟ استغفرالله دوباره يادم رفت که اسلامگرايان مختارند به هرکسی توهين کنند اما اگر ديگران يک بار هم جوابی بدهند، دوسال زندان می شوند. در نتيجه بعد از اين توضيحات که مطمئناً از نظر «مقام معظم رهبری» و قاضيان دادگاه های جمهوری اسلامی مهمتر هستند، به اصل بحث بپردازم.

جمهوری اسلامی ايران بعد از آغاز جنبش سبز با معضلی جدی روبرو شده است که هرچه بيشتر در و ديوار را به سر دشمنان خيالی خود می زند در وضع بدتری قرار می گيرد. در ابتدا اصلاح طلبان را بازداشت کرد و فکر کرد که به اصطلاح "فنته" را اينگونه می خواباند. اما تظاهرات ادامه يافت. سپس بازداشت های عناصر سکولار شروع شد و فروکش ظاهری جنبش به رژيم اين برداشت را داد که شايد اين ها رهبران واقعی جنبش هستند و بتازگی دادگاه های رژيم شروع کرده اند و به کسانی نظير شيوا نظر آهاری و حشمت طبرزدی حکم های سنگين ميدهند تا عبرت ديگران شود غافل از اينکه اين هم از نادانی های رژيم است که بزودی خواهد فهميد که چه اشتباهی در ارزيابی های خود، کرده است. چرا؟

واقعيت اين است که وقتی رژيم های استبدادی می خواهند جنبش های سياسی را سرکوب کنند رهبران آن جنبش ها را مجازات می کنند يا برای غلط کردم به شيوه خلافای اموی و عباسی به ميدان شهر می آوردند و يا به شکل امروزی برای اعتراف تلويزيونی می آورند که پيروان انها عبرت بگيرند و از آنگونه اهداف سياسی، دست بردارند و بروند دنبال زندگی شان. اما مثلاً اگر کسی حشمت طبرزدی يا نسرين ستوده يا شيوا نظرآهاری را به تلويزيون بياورد چه نتيجه ای عايدش می شود. هيچ! برای آنکه حتی اگر اينها بيايند و در تلويزيون بگويند همه اهدافشان غلط بوده است بر روی مردم اثری ندارند چون در واقعيت مردمی که مخالفند در يک جنبش سياسی نيستند که رهبران تشکيلات های آن جنبش بتوانند آن را متوقف کنند يا به حرکت آورند. اصلاً هنوز جتی بعد از گذشتن بيش از يکسال از جنبش سبز، ما هنوز با يک جنبش سياسی به معنی واقعی کلمه در ايران روبرو نيسيتيم و اين جنبش بيشتر مرحله تازه ای از جنبش مدنی ايران است تا يک جنبش سياسی با سازمان و تشکيلات و رهبر.

در نتيجه اگر حزب توده و جنبش سالهای 20 تا 32 اساساً يک جنبش سياسی بود و با نابود کردن آن حزب و اعدام رهبران آن در ايران سرکوب شد، جنبش سبز يک جنبش سياسی نيست که با نابود کردن حزب مشارکت يا جبهه دموکراتيک نابود شود. اين جنبش بيشتر شکل عمومی شده جنبش مدنی سه دهه گذشته ايران است که هنوز هم يک جنبش سياسی به معنی خاص کلمه نيست تا چه رسد به آنکه تشکيلات و رهبر داشته باشد و تلاش وزارت اطلاعات برای اختراع رهبر برای اين جنبش شايد برای جنبش بد نباشد اما در واقعيت وجود ندارد.

اگر تئوريسيون های رژيم ميخواهند بدانند که با جنبش های مدنی چگونه می شود مقابله کرد، جوابشان بسيار ساده است. جنبش های مدنی با خواست ها و مطالباتشان تعريف می شوند و نه نظير جنبش های سياسی که با اهداف سياسی، تشکيلات ها و رهبران. در نتيجه هر کسی که بنظر اين سرکوب کنندگان، رهبر جنبش مدنی است، اگر بيايد و به همه مردم هم بگويد همه کارهايش اشتباه بوده و از مردم بخواهد که همه عاشق آقای خامنه ای و اقای احمدی نژاد شوند و نظام جمهوری اسلامی را از چشمهايشان هم بيشتر دوست بدارند، تغييری در مخالفت های جنبش مدنی با رژيم داده نخواهد شد، چرا که اين يک جنبش مدنی است. برخی که به تصور رژيم رهبر اين جنبش بوده اند مجبور بودند به خارج فرار کنند تا مثل آقای طبرزدی يا اقای تاجزاده به زندان نيافتند. اما آيا اين تغييری در مخالفت ها و اين جنبش داده است؟

در واقع جنبش مدنی که در چند دهه گذشته در ايران شکل گرفته است در تاريخ ايران بی سابقه است چرا که در جامعه ای که حقوق مدنی طی 50 سال بسيار پيشرفت کرده بود يکباره با روی کار آمدن جمهوری اسلامی اين حقوق نيز در کنار حقوق سياسی از مردم گرفته شد. حتی در اوج مشروطيت چنين جنبشی در ميان مردم ما وجود نداشته است و در آن زمان عنصر سياسی هدايت کننده بوده است و نه عنصر مدنی. اين جنبش مدنی در چند دهه گذشته انقدر نيرومند است که حتی خيزش جنبش سبز که با موضوعی سياسی بود را تحت الشعاع قرار داده و مطالبات مدنی را برجسته کرده است. تنها راهی که رژيم ميتواند در برابر اين جنبش کاری بکند تن دادن به بخشی از مطالبات اين جنبش است وگرنه اعدام ها و زندان ها در اين جنبش اثری نخواهد داشت چون اساساٌ ايران با يک جنبش سياسی به معنای واقعی کلمه روبرو نيست.

زنانی که از حجاب اجباری خسته اند و هر روز به آيت الله خامنه ای در کوی و برزن هزاربار ناسزا می گويند -- منظورم عباراتی ست که آقای طبرزدی حتی ان لغت ها را بلد نيست -- با تبعيد شيوانظر آهاری نه ميترسند و نه از مطالباتشان دست بر می دارند چرا که اصلاً از وجود فرشته ای نظير او خبر هم ندارند. اين جنبش سياسی نيست که مثلاً مريم فيروز و کيانوری در رأس ان باشند. اينجا اگر هزار بار آنهايی که رژيم فکر می کند رهبر اين جنبش هستند هم بيانيد و در پشت آيت الله خامنه ای نماز بخوانند يک ذره در مردم اثری ندارد.

البته جمهوری اسلامی می تواند به اين راه خود ادامه دهد اما ببينيد تازه ترين نتايج آن چه شده است؟

برای اولين بار در چند ماه گذشته يکی از شخصيت هايی که در سطح بين المللی نيروهای حامی جمهوری اسلامی محسوب می شوند يعنی فيدل کاسترو علناً محمود احمدی نژاد و جمهوری اسلامی را سرزنش کرد که یا انکار هولوکاست و تبليغات ضد يهودی جنگ افروزی می کنند. دو روز پيش نيز آقای محمد رضا خاتمی با نامه خود به سيد حسن نصرالله در لبنان در مورد وضعيت حقوق بشر در ايران در هنگام سفر آقای احمدی نژاد برای اولين بار نشان داد که ديگر تماس اپوزيسيون ايران در مورد نقض حقوق بشر به سازمان های حقوق بشر و کشورهای غربی محدود نخواهد شد و رژيم اسلامی در کمپی که متحدين آن محسوب می شوند منزوی خواهد شد. اين تازه آغاز کار است.

با تغييرات در کوبا، چين و ونزوئلا و تطور تازه فضای باز برای اصلاح طلبان در آن کشورها، بسياری از نيروهای چپ ايران که از متحدين جناح هايی در کوبا، چين، و ونزوئلا محسوب می شوند فعاليت برای منزوی کردن جمهوری اسلامی در اين کشورها را از هم اکنون آغاز کرده اند. اگر کشورهای غربی و سازمان های حقوق بشر بين المللی خود با گروگانگيری های متعدد شهروندانشان توسط جمهوری اسلامی از اين رژيم دوری گزيد ه اند بايد انتظار خط کشی های بزرگ در جنبش غيرمتعهدها و جرياناتی که بطور سنتی با جمهروی اسلامی سمت می گرفتند را داشت.

اين تحولات فقط به دليل روی کار آمدن اوباما در آمريکا نيست گرچه انهم بی اثر نبوده است، اما دليل اصلی بی اعتنايی روز افزون جمهوری اسلامی به حقوق بشر است و اين امر باعث شده است که جبهه تازه ای در سطح بين المللی عليه جمهوری اسلامی باز شده است که نميتوان آنها را نوکران آمريکا ناميد. وقتی فيدل کاسترو در مورد جمهوری اسلامی ايران و شخص احمدی نژاد اين مواضع را گرفت ديگر آقای احمدی نژاد نتواستند وی را نوکر آمريکا بنامند و فقط سکوت کردند.

قاضی دادگاه آقای طبرزدی بجای نگرانی از توهين ايشان به آيت الله خامنه ای بهتر ست به آقای خامنه ای و آقای احمدی نژاد اطلاع دهد که جنبش مدنی در ايران و جبهه تازه ای که در مخالفت با نقض حقوق بشر در ايران در سطح جهانی باز شده است راهی برای جمهوری اسلامی نگذاشته است جز آنکه به مطالبات مدنی مردم ايران پاسخ دهد و بهترين راه نير اين است که نه تنها فعالين حقوق مدنی را آزاد کنند بلکه به توضيه های آنها نيز عمل نمايند.


به امید جمهوری آینده نگر دموکراتیک و سکولار در ایران،

سام قندچی، ناشر و سردبیر
ایرانسکوپ
http://www.iranscope.com
بيست و پنجم مهر ماه 1389
Oct 17, 2010

پانويس ها:

1. http://news.gooya.com/politics/archives/2010/10/112078.php
2. http://www.ghandchi.com/554-TabarzadiPresident.htm
3. http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ