ارتباط واقعه کربلا با «سوگ سیاوش»
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Siavash-12-7-11-135206543.html
ایرانیان هر ساله به مناسبت شهادت امام سوم شیعیان، آدابی را رعایت میکنند و آیینهایی را برقرار میسازند. این آیینها با تمام نمادهایی که در آنها موجود است، رازهایی را در خود دارند.
یکی از نویسندگان مصری معتقد است که ایرانیان با پیش زمینه هنر تئاتر که در جامعهشان داشتند، توانستند از شهادت امام حسین و اصحابش درامهای مذهبی بیافرینند. درصورتی که عربها هیچگاه در این اندیشه نبودند که از این وقایع بهره بگیرند، زیرا در میانشان هنر نمایش، سنت نبود.
بنا بر نوشته کتاب "پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی"، تعزیهخوانی بیرون از حوزه مسجد و منبر و حیطه عمل و نفوذ دستگاه رسمی مذهبی و دور از از نظر و رای جامعه روحانیت و در میان توده مردم تکوین یافت و شکل گرفت. هرچند که بعدها روحانیون نیز با مشاهده شور و هیجان مردم تعزیه را پذیرفتند و آن را با رعایت شرایطی مجاز و مشروع شمردند.
بنابراین انتظار داریم در فرهنگ تعزیه خوانی، که یک حرکت و فعالیت خودجوش مردمی ایرانیان بوده، عناصر و نمادهایی را بیابیم که با آیینهای باستانی در ارتباط باشند. در واقع "تعزیهخوانی یک آیین مذهبی ـ عبادی یا یک بازی آیینی ـ نمایشی و صورتی ترکیبی از هنر کهن داستانسرایی و نقالی و سنت روضهخوانی و نوحهسرایی در ایران است."
از این رو بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که برگزاری مناسک مذهبی و آیینهای سوگواری در سال روز شهادت امام حسین(ع) بیارتباط با عناصر موجود در مراسم مربوط به شخصیتهایی همچون سیاوش، تموز(دوموزی)، ازیریس، دیونیزوس، باکوس(باخوس)، آدونیس، پرسفون، آتیس و ... نیست. وجه مشترک همه این اشخاص این است که در فرهنگ مربوطهشان، مقدسند، با مرگ فجیع از دنیا رفتهاند و یک تراژدی را تداعی میکنند، حضور بارز یک زن در کنارشان مشهود است، و هر ساله برایشان آیینهای سوگواری برگزار میشده است.
شاید بتوان بیان کرد که وقایع کربلا، نوعی روح تراژدی را در ادبیات ایران و ایرانیان دوباره بیدار کرد. موضوعی که از قبل هم وجود داشت، و بنابه مذهب و دین جدیدی که ایرانیان پذیرفته بودند، شکل تازهتری به خود گرفت.
محمد میرشکرایی در مقاله "استمرار عناصر فرهنگی کهن ایرانی در تعزیه" از دو اثر "یادگار زریر" و "شاهنامه" یاد میکند. وی همانندی عناصر رجز خوانی، اجازه میدان خواستن نوجوانان و نیرنگ در نبرد را در هر سه اثر یادگار زریر و شاهنامه و همچنین در واقعه عاشورا به خواننده مینمایاند.
در رابطه با تداوم عناصر باستانی در واقعه عاشورا به موارد بسیاری میتوان اشاره کرد. به طور مثال، «سیاوش یک شخصیت قدسی و اسطورهای بود که مظلومانه و به شکلی سبعانه و به دست گروهی اهریمن نهاد کشته شد و خونش به ناحق بر خاک فرو ریخت.» و بنابه مدارک و شواهد، ایرانیان هر ساله آیینهایی برای بزرگداشت واقعه سیاوش برگزار میکردند. یا میدانیم که تعداد یاران امام حسین در واقعه کربلا، ٧٢ تن یاد شده است. عدد ٧٢ در مصر و بینالنهرین عددی ویژه با کارکردی خاص است. این عدد در ایران هم، مهم شمرده میشد. نمود عدد ٧٢ در اسطوره مصری «ازیریس» کاملا مشخص است.
برای بیشتر آشکار شدن موضوع مورد بحث، میتوانیم به گفته میرچاالیاده در دائره المعارف دینی اواشاره کنیم: «مردم میل دارند که برای رویدادهای تاریخی معنا و توجیهی فراتر از تاریخ بیابند.» با این استدلال، هر ساله مصادف با واقعه کربلا، در تعزیه خوانیها عامه مردم از مرز زمان و مکان میگذرند و به گذشته و زمان آغازین این رویدادها باز میگردند.
تعزیهخوانان با نمایش رستاخیز و مرگ دوباره شهیدان، اسطوره شهادت را دوباره تکرار میکنند. و این موضوع دقیقا همان موردی است که در رابطه با سوگ سیاوش و مرگ تموز و مصائب آدونیس همخوانی دارد.
اما آنچه در این نوشتار بیشتر مورد توجه است، این است که تعزیه به عنوان یادبودی از وقایع کربلا، با مجموعهای از نمادها در هم آمیخته است.
واقعه عاشورا بیش از هر چیز نمایانگر مبارزه طرف اهورایی با طرف اهریمنی است. همان مبارزه همیشگی میان خوب و بد و روایتی برای تفسیر و شناخت زیبایی از زشتی.
موضوعی که در کربلا بسیار اهمیت دارد، بیگناه کشتهشدن است. مردم ایران در داستان سیاوش با این نوع حزن آلود از کشته شدن آشنایند. بعدها نیز این تراژدی در رستم و سهراب شاهنامه فردوسی نشان داده میشود. و شاید به خاطر اهمیت فوقالعاده بیگناهی و بیگناه کشته شدن است که این روایت شاهنامه از هر روایت دیگری مشهور تر است. علاوه بر بیگناهی، موضوع دیگری همزمان مطرح است که به جوانی و جوانمرگی مربوط میشود. هم در واقعه کربلا و هم در اسطوره سیاوش به جوانمرگی برمیخوریم.
در تعزیه، پهلوانی ستوده میشود. امام حسین و یارانش هر کدام به مثابه پهلوانانی هستند که برای آرمانشان مبارزه میکنند و ما وقایع کربلا را به نام حماسه عاشورا هم میشناسیم. صفت پهلوانی از آن صفتهایی است که در شخصیتهای اسطورهای ایران به وفور یافت میشود.
به زعم اعتقاد میرچاالیاده، مردم در دوران باستان اعتقاد داشتند که اگر جوانی که هنوز نیروی حیاتیاش به اتمام نرسیده و به ناگهان در اثر جنگ یا تصادفی غیر مترقبه از دنیا برود، به زودی به صورت یک گیاه( معمولا گیاهی به رنگ نمادین قرمز) از زیر زمین رشد میکند. در این مورد، قابل ذکر است که گیاهی به نام "پرسیاوشان" داریم که با اسطوره سیاوش در ارتباط است. نوعی شقایق به نام شقایق نعمانی هم به آدونیس نسبت داده میشود و سرخی این گل نمادی از خون آدونیس است.البته گل سرخ هم با آدونیس در ارتباط است. هماکنون هم گیاهی در کوه زاگرس میروید که به نام لاله واژگون مشهور است، جالب توجه این که این گل در زبان محلی مردم کرد، به نام گل حسن و حسین معروف است. اگر به خاطراتمان هم رجوع کنیم متوجه میشویم که در سرودی حماسی، مصرعی با مضمون «از خون شهیدان وطن لاله دمیده» را در سالهای اخیر میشنیدیم و نسبت به آن احساس خاصی داشتیم.
موضوع دیگر در واقعه عاشورا مربوط به آب میشود. در کاروانهایی که به مناسبت عاشورا به راه میافتند، موضوع آب و نوشیدنی پر رنگ است. آب مایه حیات است که به شهیدان کربلا نمیرسد و تراژدی را حزنانگیزتر میکند. اگر شهیدان گلی هستند که دوباره میرویند، به آب برای رشد احتیاج دارند. باید بگوییم که اصولا عنصر آب هم دغدغه هر ایرانی بوده و هم فرهنگ ایرانی را به وجود آورده است. این که ساقی بودن در فرهنگ ایرانی مهم است و سقاخانهها مقدسند، کاملا به واقعه عاشورا و فرهنگ آب در ایران برمیگردد.
به طور کلی، بسیاری از موارد در تعزیه نمادین است. موسیقیها، کلامها و گفتگوها، نغمهها، راز و نیازها، رنگ لباسها، زیورها، سلاحها، مبارزهها، سینهزدنها، خیمه آتش زدنها و سوگواریها، همه و همه راز آمیزند و نشات گرفته از فلسفه ای بس عمیق تر.
تجلیل از شهادت
تجليل از شهادت، به مثابه يك فرهنگ اصيل و ماندگار در آثار ادبی فارسی، سابقه اي ديرينه دارد. بخش اعظم مرثیه سرائی هایی که در شعر فارسي به چشم می خورد، شاعران و نويسندگان، به شيوهاي مختلف از جمله آميختن اين مرثيه ها با عرفان و حماسه، تصاويری دلنشين از عنصر شهادت ترسيم كرده اند. از کسایی مروزی در قرن چهارم تا سنایی غزنوی،مولانا، عطار نیشابوری تا سعدی دررثای شهدای کربلا سروده اند. در دوره صفوی مرثيه سرايی در منقبت شهيدان كربلا به اوج می رسد. اين ويژگي درقرون بعد هم مورد توجه شاعران و نويسندگان است سیمین دانشور دررمان سووشون، با توجهی نمادپردازانه به شهادت، انساندوستی و ایثار درراه آزادی، شخصيتی داستانی(يوسف، قهرمان رمان) كه دارای چنين خصوصياتي است، هويتي ایرانی همراه با آزادگي و ايستادگي در برابرهرگونه ظلم، به رمان داده است و با اين انتخاب هويت انسان «ايرانی» را كه دچار بحران شده است، جستجو مي كند.
وجوه مشترک قیام عاشورا با اسطوره «سیاوش»
هویت سازی و تلاش برای حفظ ارزش های هویتی، به نوعی جلب توجه نسل های جدید در جوامع و ملت ها به افتخارات ملی و اشخاص بزرگی است که در گذشته خدماتی ارزشمند داشته اند.
وجوه مشترک قیام عاشورا با اسطوره «سیاوش» شاهنامه این دو عنصر دینی و اسطوره ای را به عصرما انتقال می دهد و در نتیجه از طبقه متوسط جامعه، قهرمانی ضد استعمار می سازد که با عزاداری به طور نمادین به جنگ ظلم و استبداد می رود.
http://www.voanews.com/persian/news/arts/Siavash-12-7-11-135206543.html
ایرانیان هر ساله به مناسبت شهادت امام سوم شیعیان، آدابی را رعایت میکنند و آیینهایی را برقرار میسازند. این آیینها با تمام نمادهایی که در آنها موجود است، رازهایی را در خود دارند.
یکی از نویسندگان مصری معتقد است که ایرانیان با پیش زمینه هنر تئاتر که در جامعهشان داشتند، توانستند از شهادت امام حسین و اصحابش درامهای مذهبی بیافرینند. درصورتی که عربها هیچگاه در این اندیشه نبودند که از این وقایع بهره بگیرند، زیرا در میانشان هنر نمایش، سنت نبود.
بنا بر نوشته کتاب "پژوهشی در تعزیه و تعزیه خوانی"، تعزیهخوانی بیرون از حوزه مسجد و منبر و حیطه عمل و نفوذ دستگاه رسمی مذهبی و دور از از نظر و رای جامعه روحانیت و در میان توده مردم تکوین یافت و شکل گرفت. هرچند که بعدها روحانیون نیز با مشاهده شور و هیجان مردم تعزیه را پذیرفتند و آن را با رعایت شرایطی مجاز و مشروع شمردند.
بنابراین انتظار داریم در فرهنگ تعزیه خوانی، که یک حرکت و فعالیت خودجوش مردمی ایرانیان بوده، عناصر و نمادهایی را بیابیم که با آیینهای باستانی در ارتباط باشند. در واقع "تعزیهخوانی یک آیین مذهبی ـ عبادی یا یک بازی آیینی ـ نمایشی و صورتی ترکیبی از هنر کهن داستانسرایی و نقالی و سنت روضهخوانی و نوحهسرایی در ایران است."
از این رو بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که برگزاری مناسک مذهبی و آیینهای سوگواری در سال روز شهادت امام حسین(ع) بیارتباط با عناصر موجود در مراسم مربوط به شخصیتهایی همچون سیاوش، تموز(دوموزی)، ازیریس، دیونیزوس، باکوس(باخوس)، آدونیس، پرسفون، آتیس و ... نیست. وجه مشترک همه این اشخاص این است که در فرهنگ مربوطهشان، مقدسند، با مرگ فجیع از دنیا رفتهاند و یک تراژدی را تداعی میکنند، حضور بارز یک زن در کنارشان مشهود است، و هر ساله برایشان آیینهای سوگواری برگزار میشده است.
شاید بتوان بیان کرد که وقایع کربلا، نوعی روح تراژدی را در ادبیات ایران و ایرانیان دوباره بیدار کرد. موضوعی که از قبل هم وجود داشت، و بنابه مذهب و دین جدیدی که ایرانیان پذیرفته بودند، شکل تازهتری به خود گرفت.
محمد میرشکرایی در مقاله "استمرار عناصر فرهنگی کهن ایرانی در تعزیه" از دو اثر "یادگار زریر" و "شاهنامه" یاد میکند. وی همانندی عناصر رجز خوانی، اجازه میدان خواستن نوجوانان و نیرنگ در نبرد را در هر سه اثر یادگار زریر و شاهنامه و همچنین در واقعه عاشورا به خواننده مینمایاند.
در رابطه با تداوم عناصر باستانی در واقعه عاشورا به موارد بسیاری میتوان اشاره کرد. به طور مثال، «سیاوش یک شخصیت قدسی و اسطورهای بود که مظلومانه و به شکلی سبعانه و به دست گروهی اهریمن نهاد کشته شد و خونش به ناحق بر خاک فرو ریخت.» و بنابه مدارک و شواهد، ایرانیان هر ساله آیینهایی برای بزرگداشت واقعه سیاوش برگزار میکردند. یا میدانیم که تعداد یاران امام حسین در واقعه کربلا، ٧٢ تن یاد شده است. عدد ٧٢ در مصر و بینالنهرین عددی ویژه با کارکردی خاص است. این عدد در ایران هم، مهم شمرده میشد. نمود عدد ٧٢ در اسطوره مصری «ازیریس» کاملا مشخص است.
برای بیشتر آشکار شدن موضوع مورد بحث، میتوانیم به گفته میرچاالیاده در دائره المعارف دینی اواشاره کنیم: «مردم میل دارند که برای رویدادهای تاریخی معنا و توجیهی فراتر از تاریخ بیابند.» با این استدلال، هر ساله مصادف با واقعه کربلا، در تعزیه خوانیها عامه مردم از مرز زمان و مکان میگذرند و به گذشته و زمان آغازین این رویدادها باز میگردند.
تعزیهخوانان با نمایش رستاخیز و مرگ دوباره شهیدان، اسطوره شهادت را دوباره تکرار میکنند. و این موضوع دقیقا همان موردی است که در رابطه با سوگ سیاوش و مرگ تموز و مصائب آدونیس همخوانی دارد.
اما آنچه در این نوشتار بیشتر مورد توجه است، این است که تعزیه به عنوان یادبودی از وقایع کربلا، با مجموعهای از نمادها در هم آمیخته است.
واقعه عاشورا بیش از هر چیز نمایانگر مبارزه طرف اهورایی با طرف اهریمنی است. همان مبارزه همیشگی میان خوب و بد و روایتی برای تفسیر و شناخت زیبایی از زشتی.
موضوعی که در کربلا بسیار اهمیت دارد، بیگناه کشتهشدن است. مردم ایران در داستان سیاوش با این نوع حزن آلود از کشته شدن آشنایند. بعدها نیز این تراژدی در رستم و سهراب شاهنامه فردوسی نشان داده میشود. و شاید به خاطر اهمیت فوقالعاده بیگناهی و بیگناه کشته شدن است که این روایت شاهنامه از هر روایت دیگری مشهور تر است. علاوه بر بیگناهی، موضوع دیگری همزمان مطرح است که به جوانی و جوانمرگی مربوط میشود. هم در واقعه کربلا و هم در اسطوره سیاوش به جوانمرگی برمیخوریم.
در تعزیه، پهلوانی ستوده میشود. امام حسین و یارانش هر کدام به مثابه پهلوانانی هستند که برای آرمانشان مبارزه میکنند و ما وقایع کربلا را به نام حماسه عاشورا هم میشناسیم. صفت پهلوانی از آن صفتهایی است که در شخصیتهای اسطورهای ایران به وفور یافت میشود.
به زعم اعتقاد میرچاالیاده، مردم در دوران باستان اعتقاد داشتند که اگر جوانی که هنوز نیروی حیاتیاش به اتمام نرسیده و به ناگهان در اثر جنگ یا تصادفی غیر مترقبه از دنیا برود، به زودی به صورت یک گیاه( معمولا گیاهی به رنگ نمادین قرمز) از زیر زمین رشد میکند. در این مورد، قابل ذکر است که گیاهی به نام "پرسیاوشان" داریم که با اسطوره سیاوش در ارتباط است. نوعی شقایق به نام شقایق نعمانی هم به آدونیس نسبت داده میشود و سرخی این گل نمادی از خون آدونیس است.البته گل سرخ هم با آدونیس در ارتباط است. هماکنون هم گیاهی در کوه زاگرس میروید که به نام لاله واژگون مشهور است، جالب توجه این که این گل در زبان محلی مردم کرد، به نام گل حسن و حسین معروف است. اگر به خاطراتمان هم رجوع کنیم متوجه میشویم که در سرودی حماسی، مصرعی با مضمون «از خون شهیدان وطن لاله دمیده» را در سالهای اخیر میشنیدیم و نسبت به آن احساس خاصی داشتیم.
موضوع دیگر در واقعه عاشورا مربوط به آب میشود. در کاروانهایی که به مناسبت عاشورا به راه میافتند، موضوع آب و نوشیدنی پر رنگ است. آب مایه حیات است که به شهیدان کربلا نمیرسد و تراژدی را حزنانگیزتر میکند. اگر شهیدان گلی هستند که دوباره میرویند، به آب برای رشد احتیاج دارند. باید بگوییم که اصولا عنصر آب هم دغدغه هر ایرانی بوده و هم فرهنگ ایرانی را به وجود آورده است. این که ساقی بودن در فرهنگ ایرانی مهم است و سقاخانهها مقدسند، کاملا به واقعه عاشورا و فرهنگ آب در ایران برمیگردد.
به طور کلی، بسیاری از موارد در تعزیه نمادین است. موسیقیها، کلامها و گفتگوها، نغمهها، راز و نیازها، رنگ لباسها، زیورها، سلاحها، مبارزهها، سینهزدنها، خیمه آتش زدنها و سوگواریها، همه و همه راز آمیزند و نشات گرفته از فلسفه ای بس عمیق تر.
تجلیل از شهادت
تجليل از شهادت، به مثابه يك فرهنگ اصيل و ماندگار در آثار ادبی فارسی، سابقه اي ديرينه دارد. بخش اعظم مرثیه سرائی هایی که در شعر فارسي به چشم می خورد، شاعران و نويسندگان، به شيوهاي مختلف از جمله آميختن اين مرثيه ها با عرفان و حماسه، تصاويری دلنشين از عنصر شهادت ترسيم كرده اند. از کسایی مروزی در قرن چهارم تا سنایی غزنوی،مولانا، عطار نیشابوری تا سعدی دررثای شهدای کربلا سروده اند. در دوره صفوی مرثيه سرايی در منقبت شهيدان كربلا به اوج می رسد. اين ويژگي درقرون بعد هم مورد توجه شاعران و نويسندگان است سیمین دانشور دررمان سووشون، با توجهی نمادپردازانه به شهادت، انساندوستی و ایثار درراه آزادی، شخصيتی داستانی(يوسف، قهرمان رمان) كه دارای چنين خصوصياتي است، هويتي ایرانی همراه با آزادگي و ايستادگي در برابرهرگونه ظلم، به رمان داده است و با اين انتخاب هويت انسان «ايرانی» را كه دچار بحران شده است، جستجو مي كند.
وجوه مشترک قیام عاشورا با اسطوره «سیاوش»
هویت سازی و تلاش برای حفظ ارزش های هویتی، به نوعی جلب توجه نسل های جدید در جوامع و ملت ها به افتخارات ملی و اشخاص بزرگی است که در گذشته خدماتی ارزشمند داشته اند.
وجوه مشترک قیام عاشورا با اسطوره «سیاوش» شاهنامه این دو عنصر دینی و اسطوره ای را به عصرما انتقال می دهد و در نتیجه از طبقه متوسط جامعه، قهرمانی ضد استعمار می سازد که با عزاداری به طور نمادین به جنگ ظلم و استبداد می رود.
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر