http://iranscope.blogspot.com/2016/03/blog-post_79.html
آیا هیچوقت از خود پرسیده اید که چرا سالها پیش آیت الله خامنه ای بحث شاه سلطان حسین را مطرح کرد؟ هشت سال پیش یعنی یکسال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 آیت الله خامنه ای گفت: "اگر روزی در میان مسؤلان كشور مسؤلان بی جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، كار مملكت و جمهوری اسلامی تمام است چرا كه مسؤلان ترسو و مقهور، ملت های شجاع را نیز به ملت های ضعیف تبدیل می كنند." در واقع همان زمان بود که آيت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد و کابینه وی به دلیل مواضع و عملکرد آنها در زمینه برنامه اتمی ایران تمجید کرد و به آنها همچنین توصیه کرد که برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری خود را آماده کنند. انتخاباتی که يکسال بعد، آنهم یکهفته بعد از انجام پرمناقشه اش، نهایی بودن گزینش محمود احمدی نژاد را، خود آیت الله خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد 1388، اعلام کرد (1).
اما در نظر آیت الله خامنه ای، جنگ اصلاح طلبان و اصولگرایان نظیر دعوای حیدری و نعمتی، جمهوری اسلامی را همواره در حالت آماده باش نگهمیدارد و به اين طريق از اینکه جمهوری اسلامی از خارج یا از داخل غافلگیر شود، جلوگیری به عمل می آید. دقیقاً شاه عباس نیز به همین دلیل از دعوای حیدری و نعمتی که قبل از صفويه آغاز شده بود حمایت میکرد و تلاشی نداشت که آنرا از بین ببرد، اما در عین حال قدرقدرتی حکومت شبه مذهبی صفوی و شخص خود را فراتر از همه این کشمکش ها میدانست. در مقايسه در زمان شاه سلطان حسین، قدرت روحانیت شيعه بیش از همه تاریخ ایران بوده است و روحانیون خیلی بیشتر کنترل امور مملکت را در دست خود داشتند، وليکن خود حکومت بود که برخلاف دوران شاه عباس احساس قدرقدرتی خويش را از دست داده بود و مقهور جنگ نعمتی و حیدری شده بود و نه آنکه بر فراز آن بنشیند.
آیت الله خامنه ای *خود* را شاه عباس قلمداد می کند، و نه روحانیت را، و مطمئناً دوران شاه سلطان حسین را به رغم همه قدرت بيکران روحانيون در آن زمان، نه تنها ارج نمی نهد، بلکه خوار می شمارد. در واقع اگر آنچه علی شریعتی با تفکیک شیعه صفوی و علوی کرده است، و در میان روشنفکران اسلامی ریشه دوانده، وجود نداشت، آیت الله خامنه ای الگوی خود را در تاریخ ايران به روشنی ذکر میکرد که کسی نیست جز شاه عباس. تمام مثالهای از صدر اسلام نیز که در جمهوری اسلامی، و در خطبه های خودِ آقای خامنه ای مرسوم است، به دلیل آن سنت علی شریعتی است که صفويه را به نوعی بدنام کرده است، وگرنه دولت صفوی سرمشق واقعی جمهوری اسلامی بوده و شاه عباس ایده آل آیت الله خامنه ای است. منظورم البته حکومت سلطانی و بحثهایی نیست که آقای اکبر گنجی مطرح میکند که در گذشته مخالفتم را با آن نظرات توضیح داده ام (2).
در اینجا قصدم از اين بحث شکل قدرت یعنی *سلطنت* در دوران صفوی نیز نیست بلکه منظور اقتدار نخستین صفویان و بویژه شاه عباس در منطقه است که سرمشق آیت الله خامنه ای برای جمهوری اسلامی است و این نگرش منطقه ای دلیل حمایت آیت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد بود. آقای خامنه ای یک شانس تاریخی آورد و آن حمله طالبان و القاعده به آمریکا در سپتامبر 2001 بود که به سقوط طالبان در افغانستان و بعد هم به سقوط صدام در عراق توسط آمریکا منجر شد که در اتحاد با جمهوری اسلامی ايران انجام شد. این رویدادها موقعیت ایران را در منطقه به اوج خود در یک قرن اخیر رساند بويژه آنکه پیش از آنهم سقوط شوروی، موقعیت ایران و ترکیه را در ميان جمهوری های سابق شوروی در آسیای صغیر تقویت کرد و با سقوط طالبان در افغانستان و سقوط دولت صدام در عراق، نه تنها نفوذ ایران در آن دو کشور تقویت شد، بلکه در مقايسه، دولت های سنی مذهب عرب در منطقه تضعيف شدند، و حتی در پاکستان نیز موقعيت ايران تقويت شد. به اين طريق در کل منطقه، موقعیت نظامی، اقتصادی و استراتژيک ایران تقویت شده و وضعيت جمهوری اسلامی دوران آقای خامنه ای نسبت به زمان نوشیدن جام زهر توسط آیت الله خمینی، بهتر است. البته با سقوط بهای نفت در یکسال اخیر موقعیت کل خاورمیانه تضعیف شده و در آینده نزدیک این نیروبندی ها می تواند دستخوش تغییرات جدی شود.
آيا تقويت موقعيت استراتژيک ايران در منطقه و حتی رشد استقلال ايران می تواند دليلی برای صرفنظر کردن مردم ايران از حقوق انسانی خود باشد؟ اتفاقاً بالعکس، در اروپا، در زمان اوج فتوحات کشورهای اروپایی در جهان، در خود آن کشورها، مهمترين بحث های حقوق بشر مطرح شد یعنی هنگامی که فرانسه حتی در انقلاب آمریکا، بریتانیا را کنار میزد، انقلابیون فرانسه در خود آن کشور برای حقوق انسانی خود بپا خواستند و انقلاب کبیر فرانسه را علیه همان دولتی که متحد انقلابیون آمریکا بود، سازمان دادند. منظور اینکه به این دلیل که جمهوری اسلامی نقش قدرتمندی امروز در منطقه خاورمیانه و آسيای صغير بازی میکند و اقتدار سیاسی ایران نسبت به بسياری از دوران های تاريخ معاصر بیشتر شده است، نه تنها دلیلی بر قبول دیکتاتوری در ایران نبايد باشد بلکه اتفاقاً دلیلی بیشتر بر مخالفت کردن با استبداد و خواستار شدن حقوق مدنی است، و حتی استقلال ايران در صورت عدم رشد دموکراسی به راحتی با يک جنگ می تواند بر باد رود. در ايران حتی سکولاريسم را نيز بايد بعنوان یک حق بشر و تلاشی مردمی مطرح کرد، نه آنکه اميد داشت از بالا فراهم شود (3).
بازهم تکرار می کنم که مخالفت با استبداد به معنی مخالفت با استقلال نیست اما اگر شاه عباس امروز در ايران حکومت میکرد دقیقاً ما بایستی برای حقوق مدنی و سکولار مردم ایران مبارزه میکردیم و نه آنکه قبول کنیم که یا کور شویم یا دور شویم وقتی درشکه شاه عباس در چهار باغ اصفهان در حرکت است. امروز استقلال، توجیهی برای صرفنظر کردن از حقوق فردی نیست. حتی در همان سالهای 1950 یعنی زمان مصدق و کودتای 28 مرداد در ایران، کشورهای سرمایه داری و سوسیالیستی نوپایی نيز بودند که با قدرتهای اصلی سرمايه داری و سوسياليستی مخالفت کردند و راه خود را رفتند و پیروز هم شدند گرچه به موقع مصالحه هایی نیز کردند. نمونه اول، هندوستان است که هنوز بزرگترین دموکراسی جهان است و نمونه دوم چین، که هنوز بزرگترین کشور سوسیالیستی جهان است، صرفنظر از اينکه اين رژيم ها مورد علاقه ما هستند يا نه. در نتیجه راه حل این نیست که نیروهای سکولار ایران از مبارزه برای حقوق فردی و سکولاریسم دست بردارند و دوباره نظیر انقلاب 1357 همان اشتباهی را مرتکب شوند که اجازه داد نیرویی ارتجاعی رهبری مردم را در دست گیرد، آنروز رهبری انقلاب و امروز رهبری اصلاحات! انقلاب ارتجاعی یا اصلاحات ارتجاعی حتی ما را از زمان امیرکبیر هم عقب تر میبرد (4). به همین دلیل نیز این بحث در همان سال 1388 با میرحسین موسوی در ارتباط با موضوعاتی که جنبش سبز با آن دست و پنجه نرم میکرد، مطرح شد (5).
کلاً قرار نیست مردم ایران از حقوق فردی خود چشم پوشی کنند به این خاطر که مثلاً دولتی برای ايران استقلال یا سکولاریسم يا جمهوری به ارمغان آورد. اتفاقاً این درسی است که از تجربه سالهای دموکراسی ناقص در ایران سالهای 1320 تا 1332 باید گرفت که نباید برای هرگونه ایده آل ایدئولوژیک درست یا غلط حاضر شد از حقوق فردی خود چشم پوشید آنگونه که عده ای از کمونیستها از حقوق خود چشم پوشیدند و نامش را هم گذاشتند فداکاری و برده وار از استالین پیروی کردند. اگر اینترنت ما سانسور است نباید توجیه کنیم که مثلاً دولت دارد برایمان استقلال میاورد و از حقوق فردی خود صرفنظر کنیم، بلکه باید بروشنی بگوییم که این کار دولت برای ما قابل قبول نیست. نباید وقتی مذهبی نیستيم خود را مجبور کنيم که هر جمله مان را با بسم الله الرحمان الرحیم شروع کنيم و فکر کنيم داريم فداکاری میکنيم و به اينگونه اتحاد با نیروهای مذهبی را تقویت می کنيم. خیر، صرفنظر کردن از حقوق فردی يعنی توجيه کردن آنچه در دوران جنبش سبز دیدیم که دولتی بخود اجازه داد در کهریزک چنان جنایاتی را انجام دهد و هنوز هم آقای احمدی نژاد از مردم نه تنها پوزش نخواسته بلکه بهترين فرزندان این کشور هنوز در زندان هستند و اقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد همچنان در حصر به سر می برند. این به اصطلاح "فداکاری ها" برای نه تنها روشنفکران ما بلکه برای همه مردم ايران زهر است. در روزهای بعد از انقلاب 57 وقتی تظاهرات زنان در جريان بود چریکهای فدائی خلق به دختران طرفدار خود میگفتند روسری سر کنند و با این "فداکاری" اتحاد را حفظ کنند. این رهنمودها غلط بود که عاقبت به آنجا رسیدیم که شاهدیم.
اگر قرار است اتحاد با صرفنظر کردن از حقوق فردی و انسانی ما باشد، چنان اتحادی به پشیزی نمیارزد و ادامه دیکتاتوری به رنگی دیگر است؛ یک روز به خاطر رنگ رژیم سکولار، و روز دیگر به دليل رنگ رژیم مذهبی، صرفنظر کردن از حقوق فردی توجيه می شود. یک روز در دولتی وابسته و روزی دیگر در دولتی مستقل. هیچ دموکراسی و استقلالی بدون برآورده کردن حقوق فردی تک تک شهروندان ايران نه پایدار خواهد بود و نه ممکن. از توصيه فداکاری های بی معنی در جهت صرفنظر کردن از حقوق فردی دست برداريم که جز ضرر برای ملت ما نتیجه دیگری نداشته است. به یاد آوریم، در غرب آن حرکت فلسفی دکارتی که درک حقوق فردی را آغاز کرد با نوعی به اصطلاح "استکبار" فردی و نه از خودگذشتگی، همراه بود (6).
چرا هروقت که اینترنت در پاکستان برای سایتهای اسلامی مسدود می شود فوراً اسلامگرایان ضد سکولار جلوی دفتر مسؤل کنترل اينترنت تظاهرات می کنند اما در ایران از روز اولی که فیلترینگ اینترنت شروع شد هيچيک از اصلاح طلبان که حتی آنزمان در قدرت هم شريک بودند، نرفتند جلوی وزارت اطلاعات نسبت به این امر اعتراض کنند و اصولگرايانی نيز که خود فيلتر شدند نام سايت خود را با توافق پشت پرده عوض کردند و اينگونه فيلترينگ سايت خود آنها تمام شد اما هيچگاه عليه کل فيلترينگ اینترنت اعتراضی نکردند و هم اصلاح طلبان و هم اصول گرايان اين تصور را دامن زدند که رژيم لطف کرده که اینترنت را مجاز ساخته است غافل از اینکه دولت در ایران وقتی همه اين سالها خواسته است با آمریکا در زمینه اقتصادی و نظامی در منطقه رقابت کند به دلايل علمی و تکنولوژيک راه دیگری جز مجاز ساختن اينترنت نداشته است چرا که به روش طالبان نمیشود در این عصر و زمانه رقابت نظامی و اقتصادی کرد همانطور که حکومت طالبان نتوانست و شکست خورد يعنی دقيقاً به همین دلیل است که در ايران در رابطه با اینترنت خط مشی آیت الله خامنه ای که توسعه اينترنت در عین فيلتر کردن آن است، جلو رفت و نه خط مشی آیت الله احمد جنتی که مانند طالبان میخواست اینترنت و تلویزیون ماهواره را ببندد. در نتیجه کسی لطفی به ما نکرده است که اینترنت در ایران اجازه رشد داشته است و ما نیز وقتی حقوق فردی مان در دسترسی به سایت های مورد علاقه مان نقض می شود، شايسته است نظیر آن اسلامگرایان پاکستانی، اعتراض کنیم تا فیلترها برداشته شود.
خلاصه کنم امروز اگر هر رهبر رژیم ادعا کند که برای ايران عظمت دوران کورش کبير يا قدرقدرتی دوران شاه عباس را به ارمغان آورده است و از آمريکا پيشی گرفته، بهتر است که بداند مردم ايران نيز حقوق فردیِ نه کمتر از مردم آمريکا را از آن رژيم طلب خواهند کرد و هر نوع توجيهی برای قبول استبداد در واقع نشان می دهد که آن سخنوران خود به اين عظمت باور ندارند و سطح انتظاراتشان از ايران نه تنها در حد آمريکای قرن بيست و يکم نيست بلکه حتی در حد آمريکای قرن هجدهم نيز نبوده و می خواهند همه را نظير دوران انقلاب 57 فريب دهند. نميخواهم بگويم آنها که اینگونه نظرات را ترویج می کنند قصد آسيب رساندن به مردم ايران را دارند اما اکثريت آنهايی نيز که در دوران حزب توده يا انقلاب 57 چنين اشتباهاتی را در رهنمود دادن به مردم ايران مرتکب شدند هدفشان لزوماً ضرر زدن به مردم ما نبود (7).
1. تشکر از آيت الله خامنه ای برای بزرگترين خدمت وی به اپوزيسيون
http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm
2. وصيّت نامه خامنه ای و داستان رژيم سلطانی
http://www.ghandchi.com/594-Sultanism.htm
3. اشتباه اساسی در نحوه طرح سکولاريسم در ايران
http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
5. نگاهی به اشتباه اساسی آقای موسوی در پرتو فلسفه علم
http://www.ghandchi.com/595-MousaviError.htm
آیا هیچوقت از خود پرسیده اید که چرا سالها پیش آیت الله خامنه ای بحث شاه سلطان حسین را مطرح کرد؟ هشت سال پیش یعنی یکسال قبل از انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 آیت الله خامنه ای گفت: "اگر روزی در میان مسؤلان كشور مسؤلان بی جرئت و ضعیفی همچون شاه سلطان حسین پیدا شوند، حتی اگر در میان مردم نیز شجاعت و آمادگی وجود داشته باشد، كار مملكت و جمهوری اسلامی تمام است چرا كه مسؤلان ترسو و مقهور، ملت های شجاع را نیز به ملت های ضعیف تبدیل می كنند." در واقع همان زمان بود که آيت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد و کابینه وی به دلیل مواضع و عملکرد آنها در زمینه برنامه اتمی ایران تمجید کرد و به آنها همچنین توصیه کرد که برای انتخابات بعدی ریاست جمهوری خود را آماده کنند. انتخاباتی که يکسال بعد، آنهم یکهفته بعد از انجام پرمناقشه اش، نهایی بودن گزینش محمود احمدی نژاد را، خود آیت الله خامنه ای در نماز جمعه 29 خرداد 1388، اعلام کرد (1).
اما در نظر آیت الله خامنه ای، جنگ اصلاح طلبان و اصولگرایان نظیر دعوای حیدری و نعمتی، جمهوری اسلامی را همواره در حالت آماده باش نگهمیدارد و به اين طريق از اینکه جمهوری اسلامی از خارج یا از داخل غافلگیر شود، جلوگیری به عمل می آید. دقیقاً شاه عباس نیز به همین دلیل از دعوای حیدری و نعمتی که قبل از صفويه آغاز شده بود حمایت میکرد و تلاشی نداشت که آنرا از بین ببرد، اما در عین حال قدرقدرتی حکومت شبه مذهبی صفوی و شخص خود را فراتر از همه این کشمکش ها میدانست. در مقايسه در زمان شاه سلطان حسین، قدرت روحانیت شيعه بیش از همه تاریخ ایران بوده است و روحانیون خیلی بیشتر کنترل امور مملکت را در دست خود داشتند، وليکن خود حکومت بود که برخلاف دوران شاه عباس احساس قدرقدرتی خويش را از دست داده بود و مقهور جنگ نعمتی و حیدری شده بود و نه آنکه بر فراز آن بنشیند.
آیت الله خامنه ای *خود* را شاه عباس قلمداد می کند، و نه روحانیت را، و مطمئناً دوران شاه سلطان حسین را به رغم همه قدرت بيکران روحانيون در آن زمان، نه تنها ارج نمی نهد، بلکه خوار می شمارد. در واقع اگر آنچه علی شریعتی با تفکیک شیعه صفوی و علوی کرده است، و در میان روشنفکران اسلامی ریشه دوانده، وجود نداشت، آیت الله خامنه ای الگوی خود را در تاریخ ايران به روشنی ذکر میکرد که کسی نیست جز شاه عباس. تمام مثالهای از صدر اسلام نیز که در جمهوری اسلامی، و در خطبه های خودِ آقای خامنه ای مرسوم است، به دلیل آن سنت علی شریعتی است که صفويه را به نوعی بدنام کرده است، وگرنه دولت صفوی سرمشق واقعی جمهوری اسلامی بوده و شاه عباس ایده آل آیت الله خامنه ای است. منظورم البته حکومت سلطانی و بحثهایی نیست که آقای اکبر گنجی مطرح میکند که در گذشته مخالفتم را با آن نظرات توضیح داده ام (2).
در اینجا قصدم از اين بحث شکل قدرت یعنی *سلطنت* در دوران صفوی نیز نیست بلکه منظور اقتدار نخستین صفویان و بویژه شاه عباس در منطقه است که سرمشق آیت الله خامنه ای برای جمهوری اسلامی است و این نگرش منطقه ای دلیل حمایت آیت الله خامنه ای از محمود احمدی نژاد بود. آقای خامنه ای یک شانس تاریخی آورد و آن حمله طالبان و القاعده به آمریکا در سپتامبر 2001 بود که به سقوط طالبان در افغانستان و بعد هم به سقوط صدام در عراق توسط آمریکا منجر شد که در اتحاد با جمهوری اسلامی ايران انجام شد. این رویدادها موقعیت ایران را در منطقه به اوج خود در یک قرن اخیر رساند بويژه آنکه پیش از آنهم سقوط شوروی، موقعیت ایران و ترکیه را در ميان جمهوری های سابق شوروی در آسیای صغیر تقویت کرد و با سقوط طالبان در افغانستان و سقوط دولت صدام در عراق، نه تنها نفوذ ایران در آن دو کشور تقویت شد، بلکه در مقايسه، دولت های سنی مذهب عرب در منطقه تضعيف شدند، و حتی در پاکستان نیز موقعيت ايران تقويت شد. به اين طريق در کل منطقه، موقعیت نظامی، اقتصادی و استراتژيک ایران تقویت شده و وضعيت جمهوری اسلامی دوران آقای خامنه ای نسبت به زمان نوشیدن جام زهر توسط آیت الله خمینی، بهتر است. البته با سقوط بهای نفت در یکسال اخیر موقعیت کل خاورمیانه تضعیف شده و در آینده نزدیک این نیروبندی ها می تواند دستخوش تغییرات جدی شود.
آيا تقويت موقعيت استراتژيک ايران در منطقه و حتی رشد استقلال ايران می تواند دليلی برای صرفنظر کردن مردم ايران از حقوق انسانی خود باشد؟ اتفاقاً بالعکس، در اروپا، در زمان اوج فتوحات کشورهای اروپایی در جهان، در خود آن کشورها، مهمترين بحث های حقوق بشر مطرح شد یعنی هنگامی که فرانسه حتی در انقلاب آمریکا، بریتانیا را کنار میزد، انقلابیون فرانسه در خود آن کشور برای حقوق انسانی خود بپا خواستند و انقلاب کبیر فرانسه را علیه همان دولتی که متحد انقلابیون آمریکا بود، سازمان دادند. منظور اینکه به این دلیل که جمهوری اسلامی نقش قدرتمندی امروز در منطقه خاورمیانه و آسيای صغير بازی میکند و اقتدار سیاسی ایران نسبت به بسياری از دوران های تاريخ معاصر بیشتر شده است، نه تنها دلیلی بر قبول دیکتاتوری در ایران نبايد باشد بلکه اتفاقاً دلیلی بیشتر بر مخالفت کردن با استبداد و خواستار شدن حقوق مدنی است، و حتی استقلال ايران در صورت عدم رشد دموکراسی به راحتی با يک جنگ می تواند بر باد رود. در ايران حتی سکولاريسم را نيز بايد بعنوان یک حق بشر و تلاشی مردمی مطرح کرد، نه آنکه اميد داشت از بالا فراهم شود (3).
بازهم تکرار می کنم که مخالفت با استبداد به معنی مخالفت با استقلال نیست اما اگر شاه عباس امروز در ايران حکومت میکرد دقیقاً ما بایستی برای حقوق مدنی و سکولار مردم ایران مبارزه میکردیم و نه آنکه قبول کنیم که یا کور شویم یا دور شویم وقتی درشکه شاه عباس در چهار باغ اصفهان در حرکت است. امروز استقلال، توجیهی برای صرفنظر کردن از حقوق فردی نیست. حتی در همان سالهای 1950 یعنی زمان مصدق و کودتای 28 مرداد در ایران، کشورهای سرمایه داری و سوسیالیستی نوپایی نيز بودند که با قدرتهای اصلی سرمايه داری و سوسياليستی مخالفت کردند و راه خود را رفتند و پیروز هم شدند گرچه به موقع مصالحه هایی نیز کردند. نمونه اول، هندوستان است که هنوز بزرگترین دموکراسی جهان است و نمونه دوم چین، که هنوز بزرگترین کشور سوسیالیستی جهان است، صرفنظر از اينکه اين رژيم ها مورد علاقه ما هستند يا نه. در نتیجه راه حل این نیست که نیروهای سکولار ایران از مبارزه برای حقوق فردی و سکولاریسم دست بردارند و دوباره نظیر انقلاب 1357 همان اشتباهی را مرتکب شوند که اجازه داد نیرویی ارتجاعی رهبری مردم را در دست گیرد، آنروز رهبری انقلاب و امروز رهبری اصلاحات! انقلاب ارتجاعی یا اصلاحات ارتجاعی حتی ما را از زمان امیرکبیر هم عقب تر میبرد (4). به همین دلیل نیز این بحث در همان سال 1388 با میرحسین موسوی در ارتباط با موضوعاتی که جنبش سبز با آن دست و پنجه نرم میکرد، مطرح شد (5).
کلاً قرار نیست مردم ایران از حقوق فردی خود چشم پوشی کنند به این خاطر که مثلاً دولتی برای ايران استقلال یا سکولاریسم يا جمهوری به ارمغان آورد. اتفاقاً این درسی است که از تجربه سالهای دموکراسی ناقص در ایران سالهای 1320 تا 1332 باید گرفت که نباید برای هرگونه ایده آل ایدئولوژیک درست یا غلط حاضر شد از حقوق فردی خود چشم پوشید آنگونه که عده ای از کمونیستها از حقوق خود چشم پوشیدند و نامش را هم گذاشتند فداکاری و برده وار از استالین پیروی کردند. اگر اینترنت ما سانسور است نباید توجیه کنیم که مثلاً دولت دارد برایمان استقلال میاورد و از حقوق فردی خود صرفنظر کنیم، بلکه باید بروشنی بگوییم که این کار دولت برای ما قابل قبول نیست. نباید وقتی مذهبی نیستيم خود را مجبور کنيم که هر جمله مان را با بسم الله الرحمان الرحیم شروع کنيم و فکر کنيم داريم فداکاری میکنيم و به اينگونه اتحاد با نیروهای مذهبی را تقویت می کنيم. خیر، صرفنظر کردن از حقوق فردی يعنی توجيه کردن آنچه در دوران جنبش سبز دیدیم که دولتی بخود اجازه داد در کهریزک چنان جنایاتی را انجام دهد و هنوز هم آقای احمدی نژاد از مردم نه تنها پوزش نخواسته بلکه بهترين فرزندان این کشور هنوز در زندان هستند و اقایان میرحسین موسوی و مهدی کروبی و خانم زهرا رهنورد همچنان در حصر به سر می برند. این به اصطلاح "فداکاری ها" برای نه تنها روشنفکران ما بلکه برای همه مردم ايران زهر است. در روزهای بعد از انقلاب 57 وقتی تظاهرات زنان در جريان بود چریکهای فدائی خلق به دختران طرفدار خود میگفتند روسری سر کنند و با این "فداکاری" اتحاد را حفظ کنند. این رهنمودها غلط بود که عاقبت به آنجا رسیدیم که شاهدیم.
اگر قرار است اتحاد با صرفنظر کردن از حقوق فردی و انسانی ما باشد، چنان اتحادی به پشیزی نمیارزد و ادامه دیکتاتوری به رنگی دیگر است؛ یک روز به خاطر رنگ رژیم سکولار، و روز دیگر به دليل رنگ رژیم مذهبی، صرفنظر کردن از حقوق فردی توجيه می شود. یک روز در دولتی وابسته و روزی دیگر در دولتی مستقل. هیچ دموکراسی و استقلالی بدون برآورده کردن حقوق فردی تک تک شهروندان ايران نه پایدار خواهد بود و نه ممکن. از توصيه فداکاری های بی معنی در جهت صرفنظر کردن از حقوق فردی دست برداريم که جز ضرر برای ملت ما نتیجه دیگری نداشته است. به یاد آوریم، در غرب آن حرکت فلسفی دکارتی که درک حقوق فردی را آغاز کرد با نوعی به اصطلاح "استکبار" فردی و نه از خودگذشتگی، همراه بود (6).
چرا هروقت که اینترنت در پاکستان برای سایتهای اسلامی مسدود می شود فوراً اسلامگرایان ضد سکولار جلوی دفتر مسؤل کنترل اينترنت تظاهرات می کنند اما در ایران از روز اولی که فیلترینگ اینترنت شروع شد هيچيک از اصلاح طلبان که حتی آنزمان در قدرت هم شريک بودند، نرفتند جلوی وزارت اطلاعات نسبت به این امر اعتراض کنند و اصولگرايانی نيز که خود فيلتر شدند نام سايت خود را با توافق پشت پرده عوض کردند و اينگونه فيلترينگ سايت خود آنها تمام شد اما هيچگاه عليه کل فيلترينگ اینترنت اعتراضی نکردند و هم اصلاح طلبان و هم اصول گرايان اين تصور را دامن زدند که رژيم لطف کرده که اینترنت را مجاز ساخته است غافل از اینکه دولت در ایران وقتی همه اين سالها خواسته است با آمریکا در زمینه اقتصادی و نظامی در منطقه رقابت کند به دلايل علمی و تکنولوژيک راه دیگری جز مجاز ساختن اينترنت نداشته است چرا که به روش طالبان نمیشود در این عصر و زمانه رقابت نظامی و اقتصادی کرد همانطور که حکومت طالبان نتوانست و شکست خورد يعنی دقيقاً به همین دلیل است که در ايران در رابطه با اینترنت خط مشی آیت الله خامنه ای که توسعه اينترنت در عین فيلتر کردن آن است، جلو رفت و نه خط مشی آیت الله احمد جنتی که مانند طالبان میخواست اینترنت و تلویزیون ماهواره را ببندد. در نتیجه کسی لطفی به ما نکرده است که اینترنت در ایران اجازه رشد داشته است و ما نیز وقتی حقوق فردی مان در دسترسی به سایت های مورد علاقه مان نقض می شود، شايسته است نظیر آن اسلامگرایان پاکستانی، اعتراض کنیم تا فیلترها برداشته شود.
خلاصه کنم امروز اگر هر رهبر رژیم ادعا کند که برای ايران عظمت دوران کورش کبير يا قدرقدرتی دوران شاه عباس را به ارمغان آورده است و از آمريکا پيشی گرفته، بهتر است که بداند مردم ايران نيز حقوق فردیِ نه کمتر از مردم آمريکا را از آن رژيم طلب خواهند کرد و هر نوع توجيهی برای قبول استبداد در واقع نشان می دهد که آن سخنوران خود به اين عظمت باور ندارند و سطح انتظاراتشان از ايران نه تنها در حد آمريکای قرن بيست و يکم نيست بلکه حتی در حد آمريکای قرن هجدهم نيز نبوده و می خواهند همه را نظير دوران انقلاب 57 فريب دهند. نميخواهم بگويم آنها که اینگونه نظرات را ترویج می کنند قصد آسيب رساندن به مردم ايران را دارند اما اکثريت آنهايی نيز که در دوران حزب توده يا انقلاب 57 چنين اشتباهاتی را در رهنمود دادن به مردم ايران مرتکب شدند هدفشان لزوماً ضرر زدن به مردم ما نبود (7).
به امید
جمهوری
آینده نگر
دموکراتیک
و سکولار در ایران
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
سام قندچی، ناشر و سردبیر ایرانسکوپ
http://www.ghandchi.com
دهم فروردین ماه 1395
March 29, 2016
دهم فروردین ماه 1395
March 29, 2016
*ویرایش نخست این نوشتار در تاریخ
پنجم شهريور ماه 1389 برابر با بیست و هفتم ماه اوت 2010 منتشر
شده بود.
پانویس:
1. تشکر از آيت الله خامنه ای برای بزرگترين خدمت وی به اپوزيسيون
http://www.ghandchi.com/569-KhameneiOpposition.htm
2. وصيّت نامه خامنه ای و داستان رژيم سلطانی
http://www.ghandchi.com/594-Sultanism.htm
3. اشتباه اساسی در نحوه طرح سکولاريسم در ايران
http://www.ghandchi.com/598-Secularism_is_a_Human_Right.htm
4. از انقلاب ارتجاعی 57 تا قهقرای اصلاح طلبی نود و چهار
http://www.ghandchi.com/1135-ghahgharaaye94.htm
http://www.ghandchi.com/1135-ghahgharaaye94.htm
5. نگاهی به اشتباه اساسی آقای موسوی در پرتو فلسفه علم
http://www.ghandchi.com/595-MousaviError.htm
6. دکارت و لائیکات (مردم عادی غیر روحانی یا غیرمتخصص)
http://www.ghandchi.com/397-Descartes.htm
Descartes and Laity
http://www.ghandchi.com/397-DescartesEng.htm
http://www.ghandchi.com/397-Descartes.htm
Descartes and Laity
http://www.ghandchi.com/397-DescartesEng.htm
7. ايران آينده نگر: آينده نگري در برابر تروريسم
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
FUTURIST IRAN: Futurism vs Terrorism
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIran.htm
FUTURIST IRAN: Futurism vs Terrorism
http://www.ghandchi.com/500-FuturistIranEng.htm
متون برگزیده
http://featured.ghandchi.com
http://featured.ghandchi.com
----------------------
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر