دوشنبه، بهمن ۰۵، ۱۳۹۴

نادرجهانفرد برای زنده یاد فروزان

نادرجهانفرد برای زنده یاد فروزان
http://iranscope.blogspot.com/2016/01/blog-post_27.html

مارو دیوونه و رسوا کردی. حالیته؟

داشتیم چی میگفتیم؟
بنویس:
آره داداش. همه شهر بود و یه لعبت.
از پشت تیفال که میومد بیرون و چادرش رو یه هوا باد میداد همینجوری با کمند ابروش جنازه بود که زیر گذر و وسط خیابون دراز میشد.
از اونجور ادمایی بود که دوست داشتی صبح تا شب چمباتمه بزنی پشت پشه بندش و از هرچی پشه نامرده نسق بکشی که نکنه هوس کنند به پوستش نزدیک شن.

آره داداش.
اینجوری که میگن نصف مردای تهرون شبا قبل از اینکه زیر "دو خم" عیال و بگیرن چراغارو خاموش میکردن و چشماشونو میبستن که شکل و شمایل طرف تو ذهنشون باشه.
بنویس اول سال که میشد دختر و پسر زیر جلد پلاستکی دفتر نوی مدرسشون عکس طرف رو میچسبودند که تو اون کلاس لاکردار بزنن تو رویا.
یعنی مورد داشتیم گنده لات محله "نم کردشو" با شکل و قیافه طرف محک میزده.

بنویس لامصب.
بگو چه پاشنه هایی که بخاطرش خوابونده نشد.
چه پیرهنای منتیگلی که به عشقش به خون آلوده نشد.
حالا لوطی ها به جای خود.
به مولا حتی اگه بچه سوسولم بودی ارزش این رو داشت که بخاطر یه تار موش با لبه تیزچاقو ضامن دار ملاقات داشته باشی.

بنویس که بین نامردا از دنیا رفت.
بنویس!
بگو که وقتی از دنیا رفت اون قلم بدست بیناموس حتی جرات نکرد اسمش رو بنویسه و نوشت هنرپیشه قبل از انقلاب عمرشو داد به شما.

اصلا میدونی چیه؟
یه تلگراف بزن به اون اوسا کریمتون بهش بگو نادر گفت کارت دارم؟
میخوام بهش بگم نامرد تو اون بالا چیکاره ای؟
تو اونجا چه گهی داری میخوری آخه؟
میخوام ازش بپرسم چطو تو اون خراب شده که اسمش مملکت ماست روزی هزار تا نره خر بی مرام به دختر نه ساله تجاورز میکنن چیزی نیست و تازه به معاملشون دخیل اویزون میکنند و "شیتیل" هم میدن.
اما طرف رو به خاطر رقص روی صفحه نقره ای یه عمر گوشه نشین میکنند و همه زندگیشو میدن به باد فنا؟
میخوام ازش بپرسم این عدالته نسناس؟
اخه "لاشی" من اگه زورم بهت میرسید که تو رو از او عرش کبریات میکشیدمت پایین و دو تا چک نر و ماده میزدم تو گوشت که تا ابد این عدالت تخمیت از یادت نره.

اون اوستا کریمتون نشسته اون بالا و اختیار چند میلیون و داده دست یه سری "کون نشور" که به اسمش مردم داری کنند.

آره داداش بنویس که حالم و گرفته و اگه میومد پایین حالشو میگرفتم.
نترس بدبخت. بنویس!

برگردیم سر اصل مطلب.
بنویس که ما چقدر از رفتنش غمگینیم.
بنویس که ما همیشه سراغشو میگرفتیم اما بهمون رو نشون نمیداد.
بنویس که ما گفتیم:
تقصیر ما که نبود.
هر چی بود زیر سر چشم تو بود.
یک کاره تو راه ما سبز شدی.
ما رو عاشق کردی.
مارو مجنون کردی.
مارو داغون کردی.
حالیته؟

آره داداش.
بگو که یه تیکه از گذشته های ما با رفتنش سوخت.
بنویس که صد تا کاغد پاره یومیه هم اگه ازش اسم نبرن اما ما میدونیم کی بود و چی کرد.
بگو که امروز به احترامش قراره یه چتول عرق سگی ناب بزنم به رگ.
گور بابای قند.
کون لق فشار.

بنویس که اگه راه داشتم امروز تو همون لاله زار براش خنچه میزدم و وامیستادم پاش ببینم کی "خایه" داره بگه چرا؟

بنویس که ما میدونم که ناکام از دنیا رفت.
بنویس گوشی دست حاجیته. خبر داریم که "فردینشم" همینجوری دق مرگ شد!
خدا از باعث و بانیش نگذره.
حالیته؟

خیلی نوکرتم. از اینسوی اقیانوس ناآرام

نادر جهانفرد آخرای ژانویه. اگه کلا شاپو داشتم به احترامش از سر برمیداشتم...

پ.ن.
الهام گرفته از دیالوگ به یادماندنی بیژن مفید و شهر قصه.


منبع:



----------------------

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ