http://www.voanews.com/persian/news/arts/Bookkooch-2011-11-29-134695203.html
کتاب تازه ای از مهرزاد بروجردی، استاد علوم سیاسی دانشگاه «سیراکیوز» نیویورک به نام «تراشیدم پرستیدم، شکستم(انتشارات نگاه معاصر، تهران ١٣٨٩) مبحث تازه ای را در ارتباط با کوچ بزرگ ایرانیان در طول سی سال اخیر گشوده است.
به نقل از نشریه «جدید آنلاین» این کتاب تازه با طرح جلدی از یک سوار ملبس به لباس سنتی ایرانی که با حروف لاتین پوشانده شده، «از همان ابتدا نشان میدهد که کلیت مجموعه درگیر هویت و چند فرهنگی و به هم آمیختگی خرده فرهنگهای ایرانی با جامعه مدرن غربی است.»
مهرزاد بروجردی، از دوستداران «علامه اقبال لاهوری» است. نام کتاب نیز برگرفته از شعری از اقبال است: هزاران سال با فطرت نشستم/ به او پیوستم و ازخود گسستم/ ولیکن سرگذشتم این سه حرف است/ تراشیدم، پرستیدم، شکستم. آقای بروجردی در مقدمه کتاب و در توضیح دغدغههای خود می نویسد: «مجموعۀ این مقالات حاصل دل مشغولیهای فکری و احساسی کسی است که در سالهای جوانی ترک وطن کرده و سه دهه از عمر خود را به دلباختگی ایران و نیز گشت و گذار در زاویههای تاریخ و سیاست هویت ایرانی سپری کرده است.»
کتاب بازتاب دهندۀ نگاه یک مهاجر ایرانی به سرنوشت کشورش است که گرچه تابعیت کشور دیگری را نیز در سالهای مهاجرت به دست آورده و در بلاد غریب است اما هر روزش را در یاد دیار حبیب، به شب میرساند. مهرزاد بروجردی در یکی از مقالاتاش در این کتاب به نام از «از دیار حبیب تا بلاد غریب» خاطرهای نقل میکند که یکی از پرسشهای ضمنی و اساسی مجموعه مقالاتش به حساب میآید: «در کلاس درس رو به شاگردان آمریکایی خودم پیوسته واژه شما آمریکاییان را به کار میبردم. در پایان درس دانشجویی پیش من آمد و پرسید آیا شما شهروند آمریکا نیستید؟ پاسخ گفتم بلی. پرسید پس چرا میان خود و ما دیواری میکشید و به جای کاربرد واژگان ما آمریکاییها پیوسته میگویید شما آمریکاییها؟ پرسشی تفکر برانگیز بود و در پاسخش تنها توانستم به شرح حال خویش اکتفا کنم." نویسنده سپس میگوید که در گیر و دار این ماجرا سراغ دفترچههای خاطرات بیست سال پیش خود رفته و به نقل از یادداشتهای دو دهه پیشش مینویسد که آن پرسش سمج دوباره گریبانم را گرفته و قلبم را میفشارد که آیا ما در جامعه آمریکایی چیزی که در شمار آید هستیم؟ شاید کسی بتواند در دو فرهنگ زندگی راحتی داشته باشد ولی میتواند به هردو به یک سان دل بسپارد؟ سپس خطاب به معلم دوران مدرسهاش – که کتاب هم به او تقدیم شده- مینویسد: میبینید آقای پرچمی؟ از مرزهای زمینی و هوایی گذر کرده ام ولی حصار خاطرهها و چنبره احساسها را چه توانم کرد؟
مهرزاد برجرودی در ادامه این مقاله به ترسیم وضعیت "آواره" و "مهاجر" میپردازد و یادی میکند از توصیف غلامحسین ساعدی نویسنده شهیر ایرانی که در هجرت و عزلت در فرانسه درگذشت. ساعدی مهاجر را مرغی مینامد که از جایی برمیکند و پر پرواز میگشاید و در گوشه ای مینشنید که هوای خوش تری دارد؛ و آواره را فردی توصیف میکند که از کنار سگهای جلیقه پوش پلیس به احترام و لبخند رد میشود که مبادا کارت اقامتش را بگیرند. اما مهرزاد بروجردی ساعدی را گرچه کسی میداند که درد آوارگی را با پوست و استخوان تجربه کرده بود اما معتقد است که او درتصویرگری خویش از راحت حال مهاجران زیاده روی کرده است:«اگر زنده یاد ساعدی در کنار ما بود شاید برایش میگفتیم که مهاجرت یک پدیده جهانی است و بیش از دویست میلیون مهاجر در جهان وجود دارند. به او میگفتم که مهاجرت ایرانیان با علتهایی چون حال و روز سیاسی، اعتقادی و اجتماعی جامعۀ ایران، با نبود امکانهای لازم برای پاسخگویی به نیازها، بالا رفتن سطح آموزش و انتظار نسل جوان و با دهها علت دیگر گره خورده است. میگفتم که موج مهاجرت بعد از انقلاب یکی از بزرگترین موجهای مهاجرت در تاریخ ایرانیان است و یادآور میشدم که بسیاری از دستاوردهای علمی و فنی و ادبی دنیا، پیامد همین گونه مهاجرتها و تبعیدها و آوارگیها است..."
دغدغههای شخصی مهرزاد بروجردی درباره سرزمینش، آینده و پیشرفت آن انگار دست از سر او بر نمی دارد. او در سالهای مهاجرت و اقامت در آمریکا، ارتباط با ایران را به انواع شیوهها از جمله نوشتن برای نشریات و حضور در گردهماییها حفظ کرده است. از جمله در سال ۱۳۷۹ یعنی بیش از ده سال پیش در گرماگرم پیشنهاد ایران برای تعیین سالی به نام «گفت و گوی تمدنها»، با مقاله سخنی با منادیان ،گفت و گو با ایرانیان خارج از کشور در همایش "گفتمان ایرانیان" شرکت کرده است.
بیخبری از رنجها
بروجردی در این مقاله یادآوری میکند همان طوری که ایرانیان خارج از کشور از اوایل دهۀ ۶۰ خورشیدی حس بی واسطه هموطنان خویش زیر آتش گلولههای دشمن را تجربه نکردند، ایرانیان درون کشور نیز از درک نزدیک رنجهای هموطنان کوچ کرده خود در سالهای نخست پس از انقلاب ناتوانند:«در آن زمانۀ عسرت، ایرانی آواره و مهاجری که میدید دولتیان کشورش نه از طرد و لعن او پرهیزی دارند و نه بی اعتباری، و سرانجام خاموشی اش را به چیزی میگیرند، هرچه بیشتر از دولت و واقعیتهای عینی کشورش رویگردان میشد و در واکنش به این وضع یا به دنبال خیال و رویا درباره کشور و حکومت دلخواهش پناه میبرد. اینک اما پست و بلند روزگار و جزر و مد سیاست ایران و جهان در بیست سال گذشته شیوۀ نگرش ایرانیان داخل و خارج از کشور را به یکدیگر بهبود نسبی داده است.» به تعبیر نویسنده کتاب تراشیدم، پرستیدم، شکستم، اکنون بخش بزرگی از ایرانیان خارج از کشور نه تنها دوگذرنامهای و دو زبانه شدهاند که دو ملیتیاند و گرچه شاید نسل اولشان هنوز در فرهنگ کشور میزبان ذوب نشده ولی بدون شک از آنان تاثیر پذیرفته است. آقای بروجردی سپس با ترسیم ویژگیهای ایرانیان مهاجرت کرده، ترازنامه این بخش از شهروندان ایران را چنین بازخوانی میکند:« جامعۀ ایرانیان مهاجر دگردیسیهای ژرفی را تجربه میکرده است. در هم آمیختگی فرهنگ بومی و فرهنگ میزبان هندسه فکری آنان را دگرگون ساخته و افقهای نوینی از اندیشه و توانایی را به روی شان گشاده است...»
دور افتادگی جغرافیایی ، میراث فرهنگی، آداب و رسوم و دلبستگیهایشان به ایران را از میان برنداشته بلکه بر عکس شور پاسداری از آیینها و مراسم ملی را در دلشان شعله ور کرده است. بیشتر ایرانیان بیرون مرز، همسری ایرانی برای خویش بر میگزینند و بر فرزندانشان نامهای ایرانی مینهند و به زبان مادری شان شعر میخوانند و برای پیروزی ورزشکاران ایرانی اشک شوق در چشم میآورند و وصیت میکنند که بدنشان به خاک ایران سپرده شود... هیچ زلزله ای از ایران نگذشت که سیل کمکهای ایرانیان خارج از کشور را در پی نداشت. امروز بنای بیمارستان و درمانگاه و مدرسه هم به خیل یاریهای آنان افزوده شده است... نویسنده سپس با مرور بخشی از مشکلات ایرانیان مهاجر در این سالها چند پیشنهاد برای بهبود زندگی ایرانیان مهاجر و کمک آنها به کشورشان داده است. تصویب قانون تابعیت دوگانه در مجلس ایران، استفاده از ظرفیتی که ایرانیان شاغل در مجامع جهانی و دولتهای مختلف دارند، حمایت از لابیهای ایرانی (گروههای پشتیبان نظیر گروههای ضد جنگی که در دورهای علیه حملۀ احتمالی امریکا به ایران و تاثیر بر کنگره آمریکا تلاش میکردند.) دعوت از افراد و گروهها و نهادهای سیاسی و فرهنگی ایرانی برای بازدید از ایران و برنامه ریزی عملی برای دعوت از استادان و پزشکان و دیگر کارشناسان ایرانی برای گذراندن فرصتهای پژوهشی و آموزشی از جمله این پیشنهادهاست. کتاب شامل سیزده مقاله است. به جز مقالاتی که درگیر موضوع هویت است، مقالات دیگر درباره رابطه اسلام و زندگی عرفی در ایران، مصائب روشنفکران ایران در میانه دو جنگ جهانی، فراز و نشیبهای مدرن سازی استبدادی در دوره رضاشاه و تجدد گرایی متناقض روشنفکران ایرانی است. تراشیدم، پرستیدم، شکستم در مجموع حاوی نگاهی خردمندانه و منصفانه به تضادهای زندگی ایرانی و مشکلات و مسائل بر سر راه نوسازی جامعه ایرانی است. در عین حال کتاب بیش از هرچیز نشان دهنده نوع تفکر و تمایلات سیاسی نویسنده، مهرزاد بروجردی نیز می باشد که هرچند از دیدگاهی واقع گرا به بخشی از مسائل دررابطه با مهاجران ایرانی نگاه کرده است اما این نگاه همه جانبه و نماینده طیف های مختلف مهاجران ایرانی در خارج از کشور نمی باشد.
iran#