نخستین اجرای«مهره سرخ»، حماسه مدرن رستم و سهراب برصحنه تئاتردانشگاه سن دیگو
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/ScarletStone-2011-11-21-134271348.html
شنبه شب گذشته، برای نخستین باراجرای تازه ای از حماسه «رستم و سهراب» فردوسی با اشعاری از آخرین اثر حماسی مدرن شاعر فقید، «سیاوش کسرایی» به صورت آمیزه ای از موسیقی، رقص، تئاتر، نقالی و جلوه های ویژه با عنوان «مهره سرخ» در تالار «مندل وایز فوروم»Mandell Weiss Forum دانشگاه «سن دیگو» به نمایش در آمد.
این برنامه به همت کانون هنر ایران، یک سازمان فرهنگی و غیرانتفاعی در کالیفرنیای جنوبی که به منظور حفظ و اشاعه موسیقی و هنر ایران توسط «شاهرخ یادگاری» آهنگساز و استاد موسیقی و تاتر دانشگاه سن دیگو و «پروین جوادی» تهیه کننده، مشاور هنری و مجری یک برنامه هفتگی موسیقی سنتی ایرانی در رادیوی محلی لس آنجلس پایه گذاری شده برگزار شد.
«مهره سرخ» نتیجه ماه ها تلاش و همکاری «شاهرخ یادگاری» آهنگساز برجسته ایرانی و «شاهرخ مشگین قلم» رقاص هنرمند، بازیگر و عضو تئاتر«کمدی فرانسز» و طراح رقص، همچنین حضور و شرکت دست چینی از هنرمندان و دست اندرکاران ایرانی و غیرایرانی دیگر بوده است.
در جمع این آنسامبل هنری کم نظیر، علاوه بر «شاهرخ مشگین قلم» که در این «پرفرمنس» نقش «سهراب» را به زیباترین شکل ایفا می کند، افشین مفید، پسر «بیژن مفید» و ستاره پیشین «کمپانی باله نیویورک» در نقش «رستم» و فاطمه حبیب زاد که نخستین زن نقال ایرانی است و با نام «گرد آفرید» شناخته می شود در نقش حکیم طوس -فردوسی - ظاهر می شوند. هم چنین «آیدا ساکی» رقصنده جوان، تازه نفس و مستعد ایرانی تبار در نقش «گردآفرید» و «میریام پرتز» رقاص بین المللی رقص های جاده ابریشم در نقش «تهمینه» به روی صحنه می آیند.
در بخش موسیقی این اثر، اعظم علی (وکالیست)، کوروش مرادی، نوازنده تنبور و دف، کیاوش نورائی نوازنده ویولن، خسرو سلطانی (سرنا) و محمدزاده نوازنده سازهای کوبه ای و تمبک با «یادگاری» همکاری داشته اند. در بخش تکنیکی اجرا نیز هنرمندان، ایان والاس (طراح ویدیویی) و عمرراموس و کریستن هیز (طراحان نور) هم بخشی های چشمگیری داشته اند.
اجرا با پیش گفتاری با روخوانی «هما سرشار» نویسنده، روزنامه نگار و برنامه ساز رادیویی ساکن لس آنجلس تحت عنوان «قهرمانی و پهلوانی، خرد و احساس» که اساس شعر «مهره سرخ» «کسرایی» را تشکیل می دهد آغاز می شود. شعری که شاعر آن را به شریک زندگی اش در غربت اهدا کرده است: «به همسرم مهری که با وجودش، آوار آرزوها، بی پناهی های غربت و دوری از عزیزان را تاب آورده ام.»
«بی بی کسرایی» دختر شاعر و یکی از حامیان به ثمر رسیدن این پروژه نیز در این جمع حضور دارد: «مهره سرخ آخرین شعر حماسی پدرم در مهاجرت تلخی که همه ما ایرانی ها آن را تحمل می کنیم سروده شد و به دلیل دوری از وطن نتوانست مانند حماسه آرش کمانگیر دهان به دهان شده و به شهرتی برسد که در خور آنست. می گویم دهان به دهان، زیرا آرش کمانگیر نیز در آن سال های دور، در چنان وسعتی که در خور آن بود چاپ و منتشر نشد، اما دهان به دهان رفت به کهکشان آرزوهای حماسی مردم ایران. بنابراین، اگر از ناشناخته ماندن مهره سرخ بگویم، سخنی به نادرست نگفته ام»
«بی بی کسرایی» در ادامه این سخنان می گوید: «مهره سرخ در سال های دوری پدر از وطنی که عاشق آن بود سروده شد. اما همین دوری، به او این امکان را داد تا در تنهایی و غربت به درون خویش نگاهی دوباره بیاندازد و آرمان هایش را در ترازوی آرزوها و واقعیات وزن کند و با آیندگان سخن بگوید. آرش حکایت قهرمانی بود اسطوره ای که جان خویش را برای حفظ ایران در کمان نهاد. مهره سرخ، اما جانی است چنان شیفته خرد که آن را در راه آگاهی نسل های آینده ایران به تیغ پدر می سپارد. چنین می کند تا بگوید:
تاعاشقان، مباد، کزین پس خطا روند
با این چراغ سرخ، به ره، آشنا روند!
زمانی که پدرم مهره سرخ را سرود، شاید نسلی که امروز آن را بر صحنه می بینند، در گهواره هم نبودند، اما او یقین داشت مهره سرخ نیز حماسه نسل جوان و آینده ایران خواهد شد، چونان که آرش کمانگیر حماسه نسلی شد که امشب با کوله باری از تجربه و حادثه مهره سرخ را می بینند. پدر، شاعر امیدهای بزرگ برای آیندگان بود. این شناسنامه بی تاریخ تولد و مرگ اوست.»
درباره منظومه اجرایی «مهره سرخ»
اثری که شاهرخ یادگاری به عنوان یک آهنگساز، کارگردان و طراح صدا و شاهرخ مشگین قلم به عنوان طراح رقص آفریده اند، یک منظومه چند بعدی و تجربه ای تازه و کم نظیر از همکاری های هنری در زمینه های چندگونه موسیقی، رقص و حرکات زنده است.
«مهره سرخ» سیاوش کسرایی که نسخه مدرنی از یک اسطوره پارسی محسوب می شود، انعکاس دهنده تلاش های متهورانه مردم ایران به ویژه جوانان و زنان ایرانی در راه رسیدن به آزادی و دمکراسی است.
کار تهیه و اجرای «مهره سرخ» از سال ٢٠٠٩ و از زمان خیزش های مردمی موسوم به «جنبش سبز» در ایران آغاز و هزینه تولید آن توسط سازمان های نیکوکاری حامی هنری چون «بنیاد راکفلر» و «انستیتوی پژوهش های هنری کالیفرنیا» و «بنیاد چهره آزاد» در سن دیگو تامین شده است.
«شاهرخ یادگاری» درباره این اثر می گوید: «نکته مهم و اصلی که در شعر کسرایی وجود دارد، نشان دادن ارزش های «خردمندی» و برتری آن بر «شیدایی» است. این اثر توجه ما را به نیازی که ایرانیان برای قبول مسئوولیت هایی که در شکل گیری فرهنگ آن ها در ۵٠ سال گذشته نقش داشته دارند جلب می کند. درعین حال کسرایی با نگاهی انتقادی اما پرامید به ما نیرو و امیدواری می دهد. به نظرمن اغلب مسائلی که در این شعر مطرح می شود، چه از لحاظ معضلات و مشکلات و چه از نظر راه حل های وابسته به اجتماع، در منظر کنونی سیاسی و اجتماعی ایران و جنبش های مردمی آن زنده است و زندگی می کند.»
«یادگاری» معتقد است که برای سال های متوالی، تنها گزینه ها برای یک جنبش سیاسی-اجتماعی یا تمایل به راست و یا چپ گرایی بوده است: «سیاوش کسرایی که خود از یک سنت چپ گرا آمده و قربانی توهماتی است که جنبش های چپ در ایران برای طرفداران آن به وجود آورد، با افتخار و سربلندی «مهره سرخ»، این منظومه به شدت امید دهنده را برای رویارویی و مقابله با مشکلات و معضلات جامعه امروز ایران می نویسد. ما احساس می کنیم جنبش های مردمی اخیر در ایران، در شرایطی که مردم از همه طبقات اجتماعی هم صدا شده اند تا خواست های خود را برای ایجاد تغییرات اساسی و به دست آوردن آزادی فریاد کنند، خود بهترین نمونه از پیامی است که در شعر «مهره سرخ» سیاوش کسرایی نهفته است. اجرای ما نیز چون اثر سیاوش کسرایی با استفاده از عوامل مدرن همراه با سرسپاری عمیق به سنت ها و ارزش های کهن هنرایرانی عرضه شده است. استفاده از تکنولوژی مدرن، صدا و ویدیو هم کمک می کند تا این منظومه و چیدمان هنری به بهترین نحو روی صحنه اجرا شود.»
نقدی بر نخستین اجرای«مهره سرخ»
اجرا، با موسیقی شاهرخ یادگاری و نوای «بیدارباش» یک ساز ناشناخته و شاید هرگز شنیده نشده باستانی آغاز می شود که سکوت های شمرده شده و ضرب آهنگ ها با همراهی سازهای کوبه ای به آن تداوم می بخشند و زمان های دور و تاریخ گذشته را به حال پیوند می دهند. کم کم حرکت نور و انعکاس کلام های حماسی «فردوسی بزرگ» در مقابل تماشاگر روی صحنه ای پرده در پرده شده از لابلای سایه ها و در زمینه ای از اقلیم های دور د دست و سرزمین های فراموش شده نمایان می شود. نوای موسیقی، این سایه ها را به خود می خواند... و نقال (با اجرای فاطمه حبیب زاد «گردآفرید») به درون رنگارنگی از نورهای سبز و سرخ و بنفش و آبی به «میان صحنه» می آید و با آغاز کلام های نقال، این رستم است که در خاک «توران» در جستجوی «رخش» و در راه «سمنگان» کلام «سیاوش کسرایی» را به ذهن تماشاگر می آورد:
تهمینه
در برابر آینه سرمست عشق و زمزمه پرداز
گیسو فکنده در نفس باد آوازه داده اند و تهمتن از راه می رسد دلخواه دور من با گام های خویش به درگاه می رسد رستم کجا و شهر سمنگان ما کجا؟
نیروی چیست این کو را چنین به سوی شبستان ما کشد؟
آخر شکار گور و گم شدن رخش
هر یک بهانه ای است در انبان روزگار تا فرصتی پدید کند بر نیاز من
ای رهنمای چرخ و فلک در شبی چنین کامم روا بدار
عشق تهمینه (با رقص میریام پرتز) که فرزند از «پهلوان» می خواهد و تهمتن (افشین مفید) با یک طراحی ظریف از «شاهرخ مشگین قلم» تصویر و بازسازی می شود...رقص «سالومه» وار «تهمینه» با چنان صداقت و شجاعتی در ابراز عشق به «رستم» انجام می شود که ابعاد آن حتی در مقیاس با زمان حاضر بی همتاست. «تهمینه» زنی است که در عشق ورزی پیش قدم می شود و هر قطعه جامه که از تن به در می کند نقبی است هوس انگیز به درون خلوت تنهای «پهلوان» ایرانی دور افتاده از وطن که به «درهم آمیزی» آمد و شونده، و در نهایت به رقصی که نطفه بشریت در آن بسته شده می انجامد. نطفه «کودکی یگانه دوران»... و چنان می شود که «مهره سرخ» از دستی به دستی دیگر می شود و «سهراب» مثل صبح آدمیت متولد می شود. سهراب چون پدر، در سه سالگی چوگان می آموزد و در پنج سالگی تیر و کمان و در ده سالگی هم دیگر کسی هماورد او نیست. در حرکات «مشکین قلم» تماشاگر سهراب بر اسب، سهراب در شکار و سهراب در کمان کشی را یکتا اما همواره با چشم هایی جستجوگر در آرزوی پدر می بیند. زمانی که «سهراب» بالاخره درمی یابد که پدرش «رستم دستان» است، سرکشانه تصمیم می گیرد به ایران برود، کیکاووس را برکنار و رستم را جای او بنشاند و سپس به توران تاخته و خود جای افراسیاب بر تخت بنشیند. «چو رستم پدر باشد و من پسر، نباید به گیتی کسی تاجور». این سرکشی های سهراب «جوان پهلوان»، بی تجربه و نیک اندیش، صدای اعتراض اوست که پدر می طلبد و می خواهد بداند از کجاست که نیرویی چنین پرکشش او را به سوی سرنوشتی نامعلوم وشاید مختوم می کشاند؟
گفتم تو را نگفتم؟
کز عطر راز تو افراسیاب نیز مبادا که بو برد؟
اما تو را غرور به پندارهای نیک اما تو را شتاب به دیدار تهمتن چشم خرد ببست دشمن به مصلحت می داد با تو دست اما تو بی خبر با آن دورویگان به خطا داشتی نشست
جنگ تن به تن «سهراب» و «گردآفرید» دختر دلیر ایرانی (با رقص آیدا ساکی)، خشم و اندوه «سهراب» با از دست دادن این عشق نویافته، لشکرکشی ها، حیله های اطرافیان برای پنهان ساختن واقعیت تا پدر، پسر را نشناسد رویارویی «تهمتن» با«سهراب»...جنگ تن به تن، ادغام موسیقی الکترونیکی با سازهای کوبه ای، حرکات موزون «مشگین قلم» و «مفید» به ویژه بخش حرکاتی یادآور ورزش های باستانی که با ظرافتی کم نظیر در این مجموعه گنجانده شده با موسیقی «شاهرخ یادگاری » که چون رشته ای است که مهره های درخشان اجرا که همان رقصندگان و نقال هستند بر آن به زیبایی آویخته اند، خنجر از پشت خوردن، پیدایی «مهره سرخ» همه و همه لحظات پرشکوه گاه حتی حیرت آوری را در این اجرای «مولتی میدیا» از «مهره سرخ» می آفرینند...
با مرگ «سهراب» و به اوج رسیدن تراژدی، سفر «مهره سرخ» از درون سوگنامه «فردوسی» به حماسه مدرن «سیاوش کسرایی» آغاز می شود.
در اینجا زمان دیگر مطرح نیست. رقص و موسیقی، نقالی، حماسه سرایی، نور، انعکاس تصاویر روی پرده ها و بازیگران این بازی همه و همه با چرخ گردون یکی می شوند و زمان حال و زمان قصه یکی می شود.
تهمینه می اندیشد:
ای آفریدگار
دادی تو بهترین و ستاندی تو بهترین بیداد و داد چیست؟
آن چیست؟
چیست این؟
و رستم:
رستم چه کور بود که گم باد نام او دستی به آشتی نگشاده خود جنگ ساز کرد دشمن گرفت پاره جان را و با فریب پهلوی او درید
اما چه شوم تر به مکافات خود رسید وای از من پلید
و سهراب:
مادر
هر مهر کز برای منت در نهان بود بی هر ملامتی
با تهمتن بدار که اینک تنهاترین کسی است که در این جهان بود ..»
و سهراب به «گردآفرید»:
ما عشق را اگر نچشیدیم آن را چو دسته گل بر روی آب های روان دیدیم وینک که راه وادی خاموشان در پیش می گیرم عاشق می میرم اما تو ای عبور نوازش اما تو ای وزیده بر این برگ ناتوان هشدار تا سوار شتابان عشق را در هر ردا و جامه به جای آری...
فیروزه خطیبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/ScarletStone-2011-11-21-134271348.html
شنبه شب گذشته، برای نخستین باراجرای تازه ای از حماسه «رستم و سهراب» فردوسی با اشعاری از آخرین اثر حماسی مدرن شاعر فقید، «سیاوش کسرایی» به صورت آمیزه ای از موسیقی، رقص، تئاتر، نقالی و جلوه های ویژه با عنوان «مهره سرخ» در تالار «مندل وایز فوروم»Mandell Weiss Forum دانشگاه «سن دیگو» به نمایش در آمد.
این برنامه به همت کانون هنر ایران، یک سازمان فرهنگی و غیرانتفاعی در کالیفرنیای جنوبی که به منظور حفظ و اشاعه موسیقی و هنر ایران توسط «شاهرخ یادگاری» آهنگساز و استاد موسیقی و تاتر دانشگاه سن دیگو و «پروین جوادی» تهیه کننده، مشاور هنری و مجری یک برنامه هفتگی موسیقی سنتی ایرانی در رادیوی محلی لس آنجلس پایه گذاری شده برگزار شد.
«مهره سرخ» نتیجه ماه ها تلاش و همکاری «شاهرخ یادگاری» آهنگساز برجسته ایرانی و «شاهرخ مشگین قلم» رقاص هنرمند، بازیگر و عضو تئاتر«کمدی فرانسز» و طراح رقص، همچنین حضور و شرکت دست چینی از هنرمندان و دست اندرکاران ایرانی و غیرایرانی دیگر بوده است.
در جمع این آنسامبل هنری کم نظیر، علاوه بر «شاهرخ مشگین قلم» که در این «پرفرمنس» نقش «سهراب» را به زیباترین شکل ایفا می کند، افشین مفید، پسر «بیژن مفید» و ستاره پیشین «کمپانی باله نیویورک» در نقش «رستم» و فاطمه حبیب زاد که نخستین زن نقال ایرانی است و با نام «گرد آفرید» شناخته می شود در نقش حکیم طوس -فردوسی - ظاهر می شوند. هم چنین «آیدا ساکی» رقصنده جوان، تازه نفس و مستعد ایرانی تبار در نقش «گردآفرید» و «میریام پرتز» رقاص بین المللی رقص های جاده ابریشم در نقش «تهمینه» به روی صحنه می آیند.
در بخش موسیقی این اثر، اعظم علی (وکالیست)، کوروش مرادی، نوازنده تنبور و دف، کیاوش نورائی نوازنده ویولن، خسرو سلطانی (سرنا) و محمدزاده نوازنده سازهای کوبه ای و تمبک با «یادگاری» همکاری داشته اند. در بخش تکنیکی اجرا نیز هنرمندان، ایان والاس (طراح ویدیویی) و عمرراموس و کریستن هیز (طراحان نور) هم بخشی های چشمگیری داشته اند.
اجرا با پیش گفتاری با روخوانی «هما سرشار» نویسنده، روزنامه نگار و برنامه ساز رادیویی ساکن لس آنجلس تحت عنوان «قهرمانی و پهلوانی، خرد و احساس» که اساس شعر «مهره سرخ» «کسرایی» را تشکیل می دهد آغاز می شود. شعری که شاعر آن را به شریک زندگی اش در غربت اهدا کرده است: «به همسرم مهری که با وجودش، آوار آرزوها، بی پناهی های غربت و دوری از عزیزان را تاب آورده ام.»
«بی بی کسرایی» دختر شاعر و یکی از حامیان به ثمر رسیدن این پروژه نیز در این جمع حضور دارد: «مهره سرخ آخرین شعر حماسی پدرم در مهاجرت تلخی که همه ما ایرانی ها آن را تحمل می کنیم سروده شد و به دلیل دوری از وطن نتوانست مانند حماسه آرش کمانگیر دهان به دهان شده و به شهرتی برسد که در خور آنست. می گویم دهان به دهان، زیرا آرش کمانگیر نیز در آن سال های دور، در چنان وسعتی که در خور آن بود چاپ و منتشر نشد، اما دهان به دهان رفت به کهکشان آرزوهای حماسی مردم ایران. بنابراین، اگر از ناشناخته ماندن مهره سرخ بگویم، سخنی به نادرست نگفته ام»
«بی بی کسرایی» در ادامه این سخنان می گوید: «مهره سرخ در سال های دوری پدر از وطنی که عاشق آن بود سروده شد. اما همین دوری، به او این امکان را داد تا در تنهایی و غربت به درون خویش نگاهی دوباره بیاندازد و آرمان هایش را در ترازوی آرزوها و واقعیات وزن کند و با آیندگان سخن بگوید. آرش حکایت قهرمانی بود اسطوره ای که جان خویش را برای حفظ ایران در کمان نهاد. مهره سرخ، اما جانی است چنان شیفته خرد که آن را در راه آگاهی نسل های آینده ایران به تیغ پدر می سپارد. چنین می کند تا بگوید:
تاعاشقان، مباد، کزین پس خطا روند
با این چراغ سرخ، به ره، آشنا روند!
زمانی که پدرم مهره سرخ را سرود، شاید نسلی که امروز آن را بر صحنه می بینند، در گهواره هم نبودند، اما او یقین داشت مهره سرخ نیز حماسه نسل جوان و آینده ایران خواهد شد، چونان که آرش کمانگیر حماسه نسلی شد که امشب با کوله باری از تجربه و حادثه مهره سرخ را می بینند. پدر، شاعر امیدهای بزرگ برای آیندگان بود. این شناسنامه بی تاریخ تولد و مرگ اوست.»
درباره منظومه اجرایی «مهره سرخ»
اثری که شاهرخ یادگاری به عنوان یک آهنگساز، کارگردان و طراح صدا و شاهرخ مشگین قلم به عنوان طراح رقص آفریده اند، یک منظومه چند بعدی و تجربه ای تازه و کم نظیر از همکاری های هنری در زمینه های چندگونه موسیقی، رقص و حرکات زنده است.
«مهره سرخ» سیاوش کسرایی که نسخه مدرنی از یک اسطوره پارسی محسوب می شود، انعکاس دهنده تلاش های متهورانه مردم ایران به ویژه جوانان و زنان ایرانی در راه رسیدن به آزادی و دمکراسی است.
کار تهیه و اجرای «مهره سرخ» از سال ٢٠٠٩ و از زمان خیزش های مردمی موسوم به «جنبش سبز» در ایران آغاز و هزینه تولید آن توسط سازمان های نیکوکاری حامی هنری چون «بنیاد راکفلر» و «انستیتوی پژوهش های هنری کالیفرنیا» و «بنیاد چهره آزاد» در سن دیگو تامین شده است.
«شاهرخ یادگاری» درباره این اثر می گوید: «نکته مهم و اصلی که در شعر کسرایی وجود دارد، نشان دادن ارزش های «خردمندی» و برتری آن بر «شیدایی» است. این اثر توجه ما را به نیازی که ایرانیان برای قبول مسئوولیت هایی که در شکل گیری فرهنگ آن ها در ۵٠ سال گذشته نقش داشته دارند جلب می کند. درعین حال کسرایی با نگاهی انتقادی اما پرامید به ما نیرو و امیدواری می دهد. به نظرمن اغلب مسائلی که در این شعر مطرح می شود، چه از لحاظ معضلات و مشکلات و چه از نظر راه حل های وابسته به اجتماع، در منظر کنونی سیاسی و اجتماعی ایران و جنبش های مردمی آن زنده است و زندگی می کند.»
«یادگاری» معتقد است که برای سال های متوالی، تنها گزینه ها برای یک جنبش سیاسی-اجتماعی یا تمایل به راست و یا چپ گرایی بوده است: «سیاوش کسرایی که خود از یک سنت چپ گرا آمده و قربانی توهماتی است که جنبش های چپ در ایران برای طرفداران آن به وجود آورد، با افتخار و سربلندی «مهره سرخ»، این منظومه به شدت امید دهنده را برای رویارویی و مقابله با مشکلات و معضلات جامعه امروز ایران می نویسد. ما احساس می کنیم جنبش های مردمی اخیر در ایران، در شرایطی که مردم از همه طبقات اجتماعی هم صدا شده اند تا خواست های خود را برای ایجاد تغییرات اساسی و به دست آوردن آزادی فریاد کنند، خود بهترین نمونه از پیامی است که در شعر «مهره سرخ» سیاوش کسرایی نهفته است. اجرای ما نیز چون اثر سیاوش کسرایی با استفاده از عوامل مدرن همراه با سرسپاری عمیق به سنت ها و ارزش های کهن هنرایرانی عرضه شده است. استفاده از تکنولوژی مدرن، صدا و ویدیو هم کمک می کند تا این منظومه و چیدمان هنری به بهترین نحو روی صحنه اجرا شود.»
نقدی بر نخستین اجرای«مهره سرخ»
اجرا، با موسیقی شاهرخ یادگاری و نوای «بیدارباش» یک ساز ناشناخته و شاید هرگز شنیده نشده باستانی آغاز می شود که سکوت های شمرده شده و ضرب آهنگ ها با همراهی سازهای کوبه ای به آن تداوم می بخشند و زمان های دور و تاریخ گذشته را به حال پیوند می دهند. کم کم حرکت نور و انعکاس کلام های حماسی «فردوسی بزرگ» در مقابل تماشاگر روی صحنه ای پرده در پرده شده از لابلای سایه ها و در زمینه ای از اقلیم های دور د دست و سرزمین های فراموش شده نمایان می شود. نوای موسیقی، این سایه ها را به خود می خواند... و نقال (با اجرای فاطمه حبیب زاد «گردآفرید») به درون رنگارنگی از نورهای سبز و سرخ و بنفش و آبی به «میان صحنه» می آید و با آغاز کلام های نقال، این رستم است که در خاک «توران» در جستجوی «رخش» و در راه «سمنگان» کلام «سیاوش کسرایی» را به ذهن تماشاگر می آورد:
تهمینه
در برابر آینه سرمست عشق و زمزمه پرداز
گیسو فکنده در نفس باد آوازه داده اند و تهمتن از راه می رسد دلخواه دور من با گام های خویش به درگاه می رسد رستم کجا و شهر سمنگان ما کجا؟
نیروی چیست این کو را چنین به سوی شبستان ما کشد؟
آخر شکار گور و گم شدن رخش
هر یک بهانه ای است در انبان روزگار تا فرصتی پدید کند بر نیاز من
ای رهنمای چرخ و فلک در شبی چنین کامم روا بدار
عشق تهمینه (با رقص میریام پرتز) که فرزند از «پهلوان» می خواهد و تهمتن (افشین مفید) با یک طراحی ظریف از «شاهرخ مشگین قلم» تصویر و بازسازی می شود...رقص «سالومه» وار «تهمینه» با چنان صداقت و شجاعتی در ابراز عشق به «رستم» انجام می شود که ابعاد آن حتی در مقیاس با زمان حاضر بی همتاست. «تهمینه» زنی است که در عشق ورزی پیش قدم می شود و هر قطعه جامه که از تن به در می کند نقبی است هوس انگیز به درون خلوت تنهای «پهلوان» ایرانی دور افتاده از وطن که به «درهم آمیزی» آمد و شونده، و در نهایت به رقصی که نطفه بشریت در آن بسته شده می انجامد. نطفه «کودکی یگانه دوران»... و چنان می شود که «مهره سرخ» از دستی به دستی دیگر می شود و «سهراب» مثل صبح آدمیت متولد می شود. سهراب چون پدر، در سه سالگی چوگان می آموزد و در پنج سالگی تیر و کمان و در ده سالگی هم دیگر کسی هماورد او نیست. در حرکات «مشکین قلم» تماشاگر سهراب بر اسب، سهراب در شکار و سهراب در کمان کشی را یکتا اما همواره با چشم هایی جستجوگر در آرزوی پدر می بیند. زمانی که «سهراب» بالاخره درمی یابد که پدرش «رستم دستان» است، سرکشانه تصمیم می گیرد به ایران برود، کیکاووس را برکنار و رستم را جای او بنشاند و سپس به توران تاخته و خود جای افراسیاب بر تخت بنشیند. «چو رستم پدر باشد و من پسر، نباید به گیتی کسی تاجور». این سرکشی های سهراب «جوان پهلوان»، بی تجربه و نیک اندیش، صدای اعتراض اوست که پدر می طلبد و می خواهد بداند از کجاست که نیرویی چنین پرکشش او را به سوی سرنوشتی نامعلوم وشاید مختوم می کشاند؟
گفتم تو را نگفتم؟
کز عطر راز تو افراسیاب نیز مبادا که بو برد؟
اما تو را غرور به پندارهای نیک اما تو را شتاب به دیدار تهمتن چشم خرد ببست دشمن به مصلحت می داد با تو دست اما تو بی خبر با آن دورویگان به خطا داشتی نشست
جنگ تن به تن «سهراب» و «گردآفرید» دختر دلیر ایرانی (با رقص آیدا ساکی)، خشم و اندوه «سهراب» با از دست دادن این عشق نویافته، لشکرکشی ها، حیله های اطرافیان برای پنهان ساختن واقعیت تا پدر، پسر را نشناسد رویارویی «تهمتن» با«سهراب»...جنگ تن به تن، ادغام موسیقی الکترونیکی با سازهای کوبه ای، حرکات موزون «مشگین قلم» و «مفید» به ویژه بخش حرکاتی یادآور ورزش های باستانی که با ظرافتی کم نظیر در این مجموعه گنجانده شده با موسیقی «شاهرخ یادگاری » که چون رشته ای است که مهره های درخشان اجرا که همان رقصندگان و نقال هستند بر آن به زیبایی آویخته اند، خنجر از پشت خوردن، پیدایی «مهره سرخ» همه و همه لحظات پرشکوه گاه حتی حیرت آوری را در این اجرای «مولتی میدیا» از «مهره سرخ» می آفرینند...
با مرگ «سهراب» و به اوج رسیدن تراژدی، سفر «مهره سرخ» از درون سوگنامه «فردوسی» به حماسه مدرن «سیاوش کسرایی» آغاز می شود.
در اینجا زمان دیگر مطرح نیست. رقص و موسیقی، نقالی، حماسه سرایی، نور، انعکاس تصاویر روی پرده ها و بازیگران این بازی همه و همه با چرخ گردون یکی می شوند و زمان حال و زمان قصه یکی می شود.
تهمینه می اندیشد:
ای آفریدگار
دادی تو بهترین و ستاندی تو بهترین بیداد و داد چیست؟
آن چیست؟
چیست این؟
و رستم:
رستم چه کور بود که گم باد نام او دستی به آشتی نگشاده خود جنگ ساز کرد دشمن گرفت پاره جان را و با فریب پهلوی او درید
اما چه شوم تر به مکافات خود رسید وای از من پلید
و سهراب:
مادر
هر مهر کز برای منت در نهان بود بی هر ملامتی
با تهمتن بدار که اینک تنهاترین کسی است که در این جهان بود ..»
و سهراب به «گردآفرید»:
ما عشق را اگر نچشیدیم آن را چو دسته گل بر روی آب های روان دیدیم وینک که راه وادی خاموشان در پیش می گیرم عاشق می میرم اما تو ای عبور نوازش اما تو ای وزیده بر این برگ ناتوان هشدار تا سوار شتابان عشق را در هر ردا و جامه به جای آری...
iran#
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر