جمعه، دی ۰۳، ۱۳۸۹

فيروزه خطيبی-نقد کتاب: خاطرات پرفروش «پتی اسمیت» راکر و شاعر آمریکایی از رابرت میپلتورپ عکاس اثرگذار


نقد کتاب: خاطرات پرفروش «پتی اسمیت» راکر و شاعر آمریکایی از رابرت میپلتورپ عکاس اثرگذار
فيروزه خطيبی
http://www.voanews.com/persian/news/arts/PattySmithbook-2010-12-24-112430669.html

«پتی اسمیت» شاعر نوجوان و فقیری بود که در اوائل دهه ٦٠ میلادی از سواحل جنوبی نیوجرسی به نیویورک آمد تا شانس خود را آزمایش کند. در آن زمان مادرش انتظار داشت تا «پتی» هم مثل او شغل پیشخدمتی رستوران را دنبال کند اما او آرزوهای بزرگ تری داشت و به دنبال ابدی شدن، زیبایی و یک زندگی جادویی بود.

«پتی اسمیت» ، ازهمان زمان با شعرایی چون «بلیک»، «بودلر»، «ریمباد» و شاعران نسل موسوم به «بیت» آشنا بود و می خواست تا یکی از آن ها باشد. او در نهایت توانست تبدیل به «زن رنسانس» نسل پانک و یک آهنگساز، خواننده و نوازنده برجسته موسیقی راک شود. اما پیش از آنکه این رویاها به حقیقت بپیوندند، اسمیت می بایست تصویری فرامدرن از خود ارائه می داد واز طریق شخصیت یکتا و شعری که می سرود، خود را پایدار و پویا سازد.

در روزهای نخست ورود به نیویورک، پتی دوستی نداشت و کسی را نمی شناخت. نه امیدی به پیدا کردن شغلی داشت نه طرح و نقشه ای ملموس و قابل اجرا برای آینده.

در ماه جولای سال ١٩٦٧ پتی اسمیت ٢١ ساله به کمک چند رانده شده و «هیپی» دیگرغذایی می خورد و شب ها را زیرسقفی می گذراند. نهایتا او در یک کتابفروشی مشغول به کار می شود. در همین زمان است که «پتی اسمیت» با «رابرت میپلتورپ» آشنا می شود که او هم ٢١ ساله و فقیر است و این دو در آپارتمان محقری در «بروکلین» مستقر می شوند. پتی و رابرت با وجود فقیر بودن از یک دید هنری برجسته و سلیقه خاص در انتخاب لباس های دست دوم و ارزان برخوردار بودند به زودی به سرآغاز راهی که در نهایت به موفقیت در رشته های هنری مختلف برای هریک از آن ها ختم می شد رسیدند.

«پتی اسمیت» در یک بررسی دقیق و گاه حتی دردناک از شخصیت ظاهری خود، به وجوه مشترک فراوانی که بین او و «رابرت میپلتورپ» وجود دارد پی می برد. اسمیت در کتاب «فقط بچه ها» می نویسد:«ما هردو برای روح رابرت دعا می کردیم. من دعا می کردم که خداوند در برابر وسوسه های شیطانی حافظ او باشد و او دعا می کرد که بتواند روحش را به شیطان بفروشد و دائم آهنگ «سمپاتی برای شیطان» رولینگ استون را زیر لب زمزمه می کرد!»

«پتی» و «رابرت» هردو متولد ١٩٤٦ و هر دو در میان خانواده هایی فقیر بزرگ شده بودند. اسمیت اهل «جرمن تاون» پنسیلوانیا بود که بعدها به «نیوجرسی» نقل مکان کرد و «رابرت» در یک خانواده کاتولیک در «لانگ آیلند» نیویورک بزرگ شده بود. آن دو مثل هرعاشق و معشوقی داستان های کودکی خود را برای دیگری تعریف کرده بودند. پتی اسمیت می نویسد:«ما همیشه در اینمورد با هم شوخی می کردیم و می خندیدیم. در این مورد که من دختر بدی بودم که می خواستم خوب باشم واو پسر خوبی بود که می خواست بد باشد!» البته هردو هنرمند توانستند در نهایت به این آرزوهای خود نیزبرسند!

«رابرت» فرزند مورد علاقه و توجه مادرش بود و دربچگی برای مادر گردنبند هایی از نگین های پلاستیکی ارزان می ساخت. اما بعدها عکس هایی که او را به عنوان یک عکاس برجسته به معروفیتی جهانی رساند، نمایانگر دردهای انسانی، امیال جنسی غیرمتعارف و حتی عکس هایی ساده و معصومانه از کودکانی عریان بود.

«پتی» از سوی دیگر در نوجوانی در کارخانه ای کار کرده بود که در آنجا حین خواندن کتابی به دو زبان انگلیسی و فرانسه متهم به «کمونیست» بودن شده بود. او در همان زمان حامله شده بود و فرزندش را به یتیم خانه سپرده بود. اما بعدها وقتی که او و «میپلتورپ» در بروکلین مستقر شدند، پتی اسمیت خود را در سرودن شعر گم کرد و تبدیل به نان آور خانه شد و از «رابرت» لاغراندام که در آن زمان با اشیاء عجیب و غریب به شیوه «جوزف کورنل» آمریکایی، محراب های هنری کوچک می ساخت نگهداری می کرد. تنها چندین سال بعد بود که «رابرت میپلتورپ» هنرعکاسی را کشف کرد و تبدیل به یکی از اثرگذارترین عکاسان هنری جهان شد.

دردورانی که هنوز اینترنت و «گوگل» وجود نداشت، دستیابی به اطلاعات و کتاب های هنری گرانقیمت برای مردم عادی کار آسانی نبود. پس از گذشت سال ها، پتی اسمیت در کتاب «فقط بچه ها» هنوزهم به یاد می آورد که چگونه فقط چند کتاب هنری به عنوان مرجع در اختیار داشت و چطور او و «رابرت» صاحب تنها چند صفحه موسیقی و کتاب شعر بودند. اما او نخستین رویارویی خود با «ویلیام باروز» نویسنده و «آلن گینزبرگ» شاعربزرگ نسل «بیت» را هرگز فراموش نمی کند. دو شخصیتی که اسمیت آن ها را «قدیسان معبد من» خوانده است. او در کتاب «فقط بچه ها» می نویسد:«برخی از چیزهای که شما در نیویورک با آن روبرو می شوید واقعا مقدس است. مثلا وقتی در مقابل گودال «بردلند» Birdland می ایستید که پیش از شما «جان کلترین» آن را لمس کرده است. یا وقتی در کلوپ «فایو اسپات» که روزی «بیلی هالیدی» در آن آواز می خوانده است می نشینید. جایی که اریک دولفی و اورنت کلمن برای اولین بار موسیقی «جاز» را رسما افتتاح کردند.»

قدیسان «رابرت میپلتورپ»را اما بیش از همه، هنرمندان تجسمی و متفکری چون «دوشامپ» و «وارهول» تشکیل می دادند. او به عنوان یک روزنامه نگار هنری ، گاه داستان هایی درباره «ترومن کاپوتی» و «ویلیام باروز» در نشریات به چاپ می رساند. او و «پتی» کتاب های «ژان ژنه» را با صدای بلند برای یکدیگر می خواندند و این تشویق های «رابرت میپلتورپ» بود که در نهایت به «پتی اسمیت» جرات داد تا اشعار خود را به شکلی تازه با موسیقی راک و بعدها پانک ارائه کند.

این سرسپاری ها و پیروی از «قدیسان» یا چهره های هنرهای جدید و یاد دوستان قدیمی در سراسر کتاب «فقط بچه ها» به چشم می خورد و نمایانگر ایمانی است که «پتی اسمیت» به استعداد های درونی خود به عنوان یک انسان آزاد داشته است.

روابط عاشقانه «پتی اسمیت» با «رابرت میپلتورپ» بدون شک از لحظه های دردآوربسیاری برخوردار است. به ویژه در دورانی که پس از چند سال زندگی مشترک این دو متوجه می شوند که رابرت همجنسگراست. بعدها «سام واگستاف» معشوق تازه «رابرت» و دلال آثار هنری است که زندگی حرفه ای رابرت میپلتورپ را شکل می دهد.

اما چیزی که «پتی اسمیت» را درآزارمی دهد مسئله «همجنسگرا» بودن «رابرت میپلتورپ» نیست بلکه علاقه ای است که این عکاس هنرمند به معاشرت و مماشات با طبقات ثروتمند اجتماع پیدا می کند.

کتاب «فقط بچه ها» هرخواننده ای را که بخواهد راه های رسیدن به یک حرفه هنری موفق را بیابد سرگرم می کند. «پتی اسمیت» پس از آن که در کافه «سنت مارکز» نیویورک اشعار خود را روخوانی می کند ناگهان قدم به عرصه معروفیت و محبوبیتی کم نظیر می گذارد و به زودی پیشنهاد ضبط این اشعار را به شکل صفحه دریافت می کند. او بعدها به عنوان روزنامه نگار در نشریه موسیقی «رولینگ استون» به کار می پردازد و با «سام شپارد» نمایش مشترکی می نویسد. چندی بعد یک گیتار می خرد و با خودآموزی به نواختن آن می پردازد. او برخی از اشعار قدیمی خود را تبدیل به ترانه های جدیدی می کند. یک ارکستر تشکیل می دهد و به زودی در یک تور جهانی تبدیل به یکی از پرهوادارترین هنرمندان نورسیده موسیقی راک می شود.

استعداد شاعری «پتی اسمیت» و عکس هایی که «رابرت میپلتورپ» از او گرفت هم بدون شک توانست راه های رسیدن به این موفقیت را برای او هموار کند. پتی اسمیت در این مورد می نویسد:«رابرت می خواست یک تصویرمتفاوت از من ارائه کند و من هم می خواستم بتوانم لیاقت این تصویر را داشته باشم.»

به زودی عکس های «رابرت میپلتورپ» هم که عکاسی خودآموخته است در گالری های مختلف نیویورک به نمایش درمی آید. عکس های او از «پتی اسمیت» - تصاویری از شهر نیویورک توام با پسرهای چرم پوش و مردانی در لباس مبدل زنانه، طبقه اشرافی، موزیسین های راک اند رول، بچه های نیمه عریان و کلکسیونرهای هنری.»

کتاب «فقط بچه ها» هم چون نخستین گالری آثار عکاسی «رابرت میپلتورپ» نمادی است از همه چیزهایی که نیویورک دهه ٧٠ میلادی را تبدیل به یکی از هیجان انگیزترین شهرهای دنیا کرده بود. خطرها، فقر، جدی بودن هنر و این احساس بی مانند که هر هنرمندی در این شهر با یک رشته نامرئی به هنرمندان بزرگی که روزی در آن قدم به عرصه وجود گذاشته اند ارتباط دارد.

«پتی اسمیت» در کتاب موفق و پرفروش خود از جامعه هنری کوچکی سخن برده است که در آن زمان ناگهان تبدیل به مرکز فرهنگی جهان غرب شده بود.

کتاب « فقط بچه ها» امسال جایزه «کتاب ملی آمریکا» را در رده بندی کتاب های غیرداستانی و واقعی به دست آورد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

بايگانی وبلاگ